⚘گمنام⚘:
.
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت #رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم 99 به نفس حاج مجتبی رمضانی
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
تو این شبِ تاریک، ستاره مبهوته
خواب می دیدم بازم، سرم رو بازوته
تقصیر من نیست که، اشکم سرازیره
یادِ تو می افتم، خواب از سرم میره
کجای دنیا، اینطوری بابا، جوابِ اشک و میدن
جلو چشایِ، عمه سرت رو، روی زمین کوبیدن
کسی نمی پرسه، از حال و احوالش
پروانه ای رو که، سوخته پر و بالش
ممنون تو هستم، که اومدی پیشم
غصه نخور بابا، خودم فدات میشم
اهالیِ شام، به دخترِ تو، مگه امون میدادن
تو کوچه بازار، هی با اشاره، منو نشون می دادن
حسين...
من و ببر بابا، دورِ تو مي گردم
چشام نمي بينه، عمه رو گم كردم
يادم ميره دردِ، پارگي گوشم
وقتي سَرِ خونيت، باشه تو آغوشم
يه نانجيبي اومد تو خيمه، گوشواره هامُ بُردش
نديدي بابا، چه وحشيونه، خلخال پامُ بُردش
اون بي حيايي كه، كشيده گيسومُ
دستايِ سنگينش، شكسته اَبرومُ
تا ديد عموم رفته، حرفايِ بد ميزد
كارش فقط اين بود، به من لگد ميزد
از ترس و وحشت، لُكنت گرفتم
از وقتي رفتي رقيه ات سامون نداره
* " يا أبتاه! مَن ذا الذي خَضَّبَكَ بدَمائك؟"بابا! محاسنت خوني شده"يا أبتاه! مَن ذا الذي قطع وَريدَك؟" بابا! رگ هايِ حنجرت رو كي بُريده؟...*
خيلي غمت واسم، سخته و سنگينِ
خولي رسيد ديدم، سرت تو خُرجينِ
خسته شدم بابا، از زندگيم سيرم
سه ساله ام اما، ببين چقدر پيرم
كسي نفهميد، بينِ خرابه من چي كشيدم
خسته شدم از اين همه دوري،ديگه بُريدم
*ان شاءالله راه كربلا امسال باز باشه، بريم ازطرف بي بي، رو به رويِ شش گوشه سلام بديم...ياد كنيم شهدايِ مدافعِ حرم رو، ياد كنيم بچه هايي رو كه بابا ندارن...خيلي مراقبت كن تويِ مهموني ها، حضرت آيت الله مرعشي، تويِ يك مهموني بچه هاش رو صدا زد، گفت: بچه ها! اون بچه اي كه اونجا نشسته بابا نداره، خواستيد من رو صدا بزنيد، بابا نگيد، دلش ميگيره...
يكي از مداحان اهلبيت تعريف ميكنه، ميگه: من رو دعوت كردن مراسم تقدير از رزمندگان مدافعِ حرم، ديدم همه ي رزمنده ها با لباسِ نظامي نشستن، دونه دونه بچه هاشون ميرن بالا با بابا، يه دختر بچه ميكروفن رو ميگيره شعر ميخونه، همه براش دست ميزنن بهش جايزه ميدن،يكي ديگه قرآن ميخونه بهش جايزه ميدن، يكي دعاي فرج ميخونه،نگام افتاد به يه دخترِ چهار پنج ساله ديدم چشماش كاسه ي خونِ، گفتم: عمو! تو چرا نميري شعر بخوني؟ گفت: من بابا ندارم، من بابام شهيد شده، اينا كه ميرن بالا شعر ميخونن به خاطر باباشون ميرن، گفت: عصباني شدم رفتم بالا ميكروفن رو گرفتم، اون دخترِ شهيد رو هم با خودم بردم، گفتم: اين بچه شهيده، كسي صداش نميزنه، ميكروفن رو گرفتم يه شعر خوند، نه تنها همه براش دست زدن، ديدم همه ي بچه هايي كه هديه گرفته بودن اومدن بالا گفتن: هديه ي ما مالِ تو...
من بميرم برا رقيه، گفت: عمه! اين بچه ها كجا دارن ميرن، گفت: عمه اينا دارن ميرن خونه هاشون، گفت: عمه! مگه ما خونه نداريم...
ــــــــــــــــــ
#حضرت_رقیه
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#حاج_مجتبی_رمضانی
#شب_سوم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
۲👇
|⇦•نیوفته تو چشمات...
#قسمت_پایانی روضه و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم ۹۹ به نفس حاج مجتبی رمضانی•ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
نیوفته تو چشمات، نگاهِ حزینم
بمیرم ولی بی کَسیت رو نبینم
اگه اِرباً اِربا شده اکبرِ تو
هنوز دو فدایی داره خواهرِ تو
گرفتارِ سر نیزه ها دیدمت
گرفتم تو آغوش و بوسیدمت
اگه هدیه هایِ من و رد کنی
به پهلو شکسته قسم میدمت
حسین جان،حسین جان
حسین جان،حسین
میرن تا به صحرا، بشن فرشِ راهت
نیوفته به گودال، یه وقتی نگاهت
میرن تا ببندن، چشِ کوفیارو
میرن تا نبینه، کسی دخترارو
میرن تا نبینن، رو دستم طناب
من و دلِ شکسته تویِ اضطراب
میرن تا نبینن من و با سَرِت
میارن تو بازار و بزمِ شراب
*دو تا بچه هایِ حضرت زینب شهید شدن، امام حسین دوتا بچه ها رو آوُرد تو خیمه، اما زینب بیرون نیومد، بعداً که برگشتن مدینه، شوهرش حضرت عبدالله سئوال کرد: خانوم! شنیدم وقتی جنازه ی بچه هامون رو آوُردن بیرون نیومدی، چی شده بود، بچه هام چیزی گفتن؟ نه عبدالله! نمک به زخم دلم نزن، عبدالله! نگاه کردم دیدم آقام داره خجالت میکشه، گفتم: اگه چشمش به چشمِ من بیوفته، نخواستم امامم خجالت بکشه...*
دیدی میوه هایِ دلم رو بُریدن
دیدی جسم شون رو، به نیزه کشیدن
دیدی زیرِ آفتاب، همه جسمشون سوخت
تن هاشون رو نامرد، با نیزه بهم دوخت
چشام سیلِ اشکِ، دلم غرقِ خون
میدونی برام سختِ داغِ جَوُون
دیدی که چه جوری زیرِ دست و پا
بهارِ من و نیزه کرده خزون
*زینبی که برا بچه های خودش از خیمه بیرون نیومد، اما تا صدا ناله ی امام حسین بلند شد: " وَلَدی علی!علی!علی!" آخه میگن: امام حسین تو کربلا یه جا خیلی داد زد، اونم کنارِ بدنِ علی اکبر بود، هی صدا میزد:" وَلَدی! وَلَدی!..." همین زینبی که برا بچه هاش بیرون نیومده بود، دیدن داره سینه زنون میاد، هی میگه: وای برادرم، وای علی اکبرِ حسینم، وای عزیزِ برادرم...اینجا زینب خودش رو رسوند حسین رو نجات داد،علما میگن: اگه زینب نبود، شاید حسین همون جا جون میداد، یه جایِ دیگه هم زینب خیلی کمک داد، دید حسین صورت رو کفِ پایِ مادر گذاشته، آخه پسر برا مادر میمیره...
یکی از علما میگه: یک جوانی اومد به من گفت: چرا شما هیئتی ها اینقدر گریه می کنید، گفتم: بشین برات یه قصه بگم، پیغمبرِ ما یه دختر داشت، این دختر باردار بود، تو کوچه میرفت، جلوش رو گرفتن،جلو چشم بچه اش سیلی به صورتش زدن، که امام صادق میگه: گوشواره تو گوشِ مادرِ ما زهرا شکست، میگه: دیدم این جوان داره گریه میکنه، گفتم: دیدی؟ دیگه به من نگو گریه نکن...
#حاج_مجتبی_رمضانی
#روضه_دوطفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
┈•﷽
|⇦•آمدم تا كه عزادار تو مادر..
#قسمت_اول / #روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه _ حاج مجتبی رمضانی•ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
"صلی الله علیک یا فاطمةُ الزَّهرَاءُ یا بنتَ محمدٍ یا قرَّةَ عینِ الرَّسول یا سیدتنا و موْلاتنا إنا توَجهنا وَ استشفعنا وَ توَسلنا بکِ إلى اللَّه و قدَّمناک بین یدیْ حاجاتنا یا وَجیهةً عندَ اللَّه اشفعی لنا عندالله"
آمدم تا كه عزادار تو مادر باشم
بين روضه ز مصيبات غمت تر باشم
*باید بلند ترازمحرم گریه کنی، برای خانمی که کسی براش گریه نکرد، اگر کسی هم گریه کرد میومدن گلایه میکردن*
آمدم پشت در خانه ی تو منتظرم
تا كه اذنم بدهی سائل اين در باشم
*خوبه آدم اگه میخواد دستش و دراز کنه دَرِ این خونه دراز کنه، خوبه آدم اگه میخواد گردنش رو کج کنه اینجا کج کنه خوبه آدم اگه میخواد التماس کنه اینجا التماس کنه، آره گدایی اگه بلد باشیم این خونه خونه ای نیست جواب رَد بده، عروس و داماد سیده زنان عالم سوار بر مرکب شب ازدواج...
عروس و داماد دارن میان خونه، یه زنِ سائلی اومد جلو به حضرت صدیقه گفت: به من کمک کنید، من نیازمندم... چی نیاز داری؟ من لباس مناسب ندارم، گفت :بیا دَرِ خونه بهت میدم، اومد دَرِخونه لباس عروسیش رو بهش داد، سائل رفت، شبِ بعد پیغمبر اومد دید فاطمه لباس قدیمیِ تنشه، دخترم چرا لباس نو عروسی تنت نیست؟ روز اول زندگیته...
گفت: بابا شما درتفسیر آل عمران فرمودین: اگه میخوای انفاق کنید همون چیزی که دوست دارید انفاق کنید،منم این لباس رو دوست داشتم...*
خادم و بانی مداح چه فرقی دارد
من فقط حاجتم این است که نوکر باشم
آبرويی كه نه حتی بخدا، رويی نيست
با نگاه تو مگر آدم ديگر باشم
*غیر از اینکه خودت عوضم کنی من عوض نمیشم، مادر برام دعا کن،مادر...*
مگر اين نيست كه مصداق گل ياس تويی
دوستدارم كه ازاين عطر معطّر باشم
طی اين سال اگر روضه ای از تو خواندم
خواستم فاطميّه فاطمه ای تر باشم
*قربون اون گُلی که گلابش روگرفتن، برو بپرس از بزرگترات ببین چه جوری گلاب میگیرن... هیزم آوردن درخونه...*
به دستای آتیش، دری گُر گرفته
پایِ نحس شعله، به چادر گرفته
علی مات و مبهوت، نگاهش به در بود
در از جا شکست و هنوز شعله ور بود
غرور علی، پهلوی فاطمه
درِ خونه و بار شیشه شکست
دل و حُرمت و قامت و هیبتِ
یه مردی برای همیشه شکست
نه بی رحمیِ میخ، نه آتیش و دود
نه سنگینی در، به مویی که سوخت
به خونِ رو دیوار میسوزه هنوز
دل فضه از آرزویی که سوخت
*برخلاف تصور خیلی ها، ما تو روضه ی هجوم، حرفی از بازو و پهلو نمیرنیم چرا؟ چون بی بی هم حرفی از بازو و پهلو نزد، تاچشماش رو باز کرد، صدا زد: فضه! علی روکجا بردن؟...
گفتم: به جای بازو و پهلو بی بی دو تا درد دیگه داشت، اول غربت امامش، صدازد یافضه! ،فضه بچم رو کشتن...
#
#حاج_مجتبی_رمضانی
#یامولاتی_یافاطمه_اغیثینی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر