4_6026263093984626346.mp3
8.14M
❣﷽❣
⚫️#روضه_امام_رضا_ع
⚫️#آقای_نریمانی
@majmaozakerine
آهسته می آمد ولی بی بال و پر بود
یک دست بر پلو و دستی برجگر بود
زیر سر مهمانی اجباریش بود
وقتی کهمیآمد عبایش روی سربود
از بس میان کوچه ها افتاد بر خاک
روی لباسش رد و پای هر گذر بود
🥀(حالا که داری گریه میکنی بزار بگم
بعضی ها گفتن 40 مرتبه بعضیا گفتن 50 مرتبه..
یه وقت یه مرد میخوره زمین میتونه سر از جا بلند میشه..
یه یا علی میگفت بلند میشد
اما زهرا س همچین که افتاد)
با آه میافتاد و بر میخواست اما
آهش زمان راه رفتن بیشتر بود
وقتی عصای پیری آدم نباشد
باید به زیر منت دیوار و در بود
آری شبیه قصهی آن کوچهی تنگ
فرسنگها انگار خانه دورتر بود
بالوپرش زخمیشدازبس دست وپا زد
هر جای حجره رد و پاهای جگر بود
سختی کشید اماچقدر آرام جان داد
آخر سرش بر رو پاهای پسر بود
باید که اهل کشف باشی بین روضه
باید میان روضهها اهل نظر بود
وای ازحسین ازآن دمیکهچشم وا کرد
پا روی زخم سینهاش پر دردسر بود
وای از دمی که رفت بالا خنجر کُند
وای ازکسی که شاهدش باچشم تربود
🥀 #موسی_علیمرادی
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
┈@majmaozakerine
روضه ورود کاروان به مدینه ـ ناشناس
کاروان اهل بیت امام حسین علیه السّلام در روز جمعه هنگامی که خطیّب سرگرم خواندن نماز جمعه بود، وارد مدینه شدند و مصائب حسین علیه السّلام و آنچه را که بر او وارد شده بود، برای مردم بازگو کردند.
داغها تازه شد و باز آنان را حزن و اندوه را فرا گرفت. در سوگ شهیدان کربلا نوحه سرایی و گریه کردند و آن روز همانند روز رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله شد که تمام مردم مدینه جمع شده بودند و عزاداری میکردند.
ام کلثوم در حالی که میگریست، وارد مسجد پیامبر شد و روی به قبر پیامبر کرد و گفت:« سلام برتو، ای جد بزرگوار من! خبر شهادت فرزندت حسین را برایت آورده ام.» ناله جانگداز بلندی از قبر مقدّس رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاست. مردم با شنیدن این ناله به شدت گریستند و ناله و شیون همه جا را گرفت.
آن گاه علیّ بن حسین علیه السّلام به زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله رفت و صورت بر قبر مطهّر نهاد و گریست.
زینب علیهاسلام دو طرف در مسجد را گرفت و شیونکنان فریاد زد:« یا جداه، خبر مرگ برادرم حسین را برایت آورده ام.»
زینب هرگاه به علیّ بن الحسین علیه السّلام نگاه می کرد، داغش تازه و غمش افزون میشد.
ام سلمه، همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله، با شیشهای در دست که تربت حسین علیه السّلام در آن به خون مبدل شده بود، دست فاطمه، فرزند حسین علیه السّلام، را گرفته بود و از حجره خود بیرون آمد.
اهل بیت وقتی ام سلمه و شیشهی تربت را دیدند، صدا به گریه بلند کردند، ام سلمه را در آغوش گرفتند و بسیار گریستند.
منابع:
قصه کربلا، ص ۵۴۳٫
الدمعه الساکیه، ج ۵، صفحه ۱۶۲
بحار الانوار ج ۴۵ صفحه ۱۹۸
نم دارم، نمی دانم شاعرش کیست. چون می دانید که عادت من این است که همیشه مدرک را ذکر می کنم. اما این هرکس هست خدا جزای خیرش بدهد. مضمونش را براتون بگویم.
می گوید: شما از حرمِ عباس دور نگاه داشته شدید. اگر آنجا بروید سر از پا نمی شناسید. یک وقت بروید ممکن است هر چیز را به زبان بیاورید. اما می گوید بیرون حرم قرار بگذارید.
بعضی کلمات هست که جلوی ضریح حضرت عباس (ع) گفته نمی شود زیرا آقا ناراحت می شود. اینها را بدانید چیست. «وَ لا تَذکُرَنَّ عِندَهُ سَکینَهً» اگر رفتید به آنجا نگویید سکینه، «فإنّه أوعَدَها بِالماء».[۳]
منابع :
[۱]: الوقایع و الحوادث، ج۳ ص۱۲٫ منتهی الامال، ج۱ ص۷۰۶٫
@majmaozakerine
متن روضه ورود کاروان به مدینه ـ مرحوم فلسفی
ای مدینه سوز دیگر ساز کن در بروی داغ داران باز کن
اهل یثرب خون فشانید از دو عین من خبر آوردم از قتل حسین
مردها چون زنان شیون زدند بر شرار سینه ها دامن زدند
هاشمیات از حرم بیرون شدند غرق در دریای اشک و خون شدند
مادر عباس با قلب کباب داد یک یک آل عصمت را جواب
گفت ای یاران سئوالم از شماست دختر مظلومه ام زینب کجاست
دید نا گه بانویی با قد خم گفت مادر دخرت زینب منم
من سیه پوش گل یاس توام داغ دار بهر عباس توام
جان مادر داغ پیرم کرده است درد و غم از عمر سیرم کرده است
عمر زینب بارها بر سر رسید تا کنار قبر پیغمبر رسید
ناله اش چون آتش افروخته سینه اش چون خیمه ها سوخته
ناله کرد و گفت با صوتی حزین السّلام ای رحمه للعالمین
یا محمد ، جانم آمد بر لبم زینبم من ، زینبم من زینبم
وقتی این کاروان دل شکسته نزدیک مدینه رسید امام چهارم فرمود : پیاده شوید ، خیمه ها را بر پا کنید
همه بانوان پیاده شدند فرمود : بشیر وارد مدینه شو ، خبر شهادت حسین ورود ما را به مردم اعلام کن ، بشیر با وضع عزا آمد وارد شهر مدینه شد ، مردم مرتب می گفتند : بشیر چه خبر است ؟گفت بیاییدسر قبر پیغمبر ، رمدم جمع شدند ، وقتی اجتماع کردند ، گفت :
(یا اهل یَثرِب لا مقامَ لَکُم بِها: مردم مدینه دیگر در مدینه نمانید) گفتند : چرا؟ (قَتل الحسین : حسین را کشتند )سرش را بالای نیزه زدند ۱ ، الان زن و بچه اش بیرون دروازه مدینه هستند همین که این خبر رسید غوغایی شد در مدینه ، همه به سر و سینه می زدند ، با پای برهنه به استقبال آمدند همه فریاد میزدند : وامحمداه ، واحسینا همه صدا بزنید حسین .
۱٫ مقتل فلسفی ، ص ۹۱ ، زینب قهرمان ، اردستانی ، ص ۳۵۳ .
@majmaozakerine
متن روضه ورود کاروان به مدینه ـ مرحوم کافی
تا مدینه نرفته باشی آتش نمی گیری. از کسی که مدینه رفته بپرسید. هر سال وقتی ما از مکه می آییم به سمت مدینه، نزدیک مدینه که می شویم به راننده اتوبوسها می گویم: بایستید. می گویند: چه کار داری؟ می گویم: صبر کنید. بیایید پایین چند دقیقه ای کارتان دارم. آنها هم می دانند وقتی می گویم: بیایید پایین خبری است. می آیند پایین می ایستند. می پرسند: حاج آقا! اینجا کجاست؟ می گویم: اینجا جایی است که یک روزی زن و بچه امام حسین(ع) ایستاده بودند. آنها از کربلا برگشته بودند. اینجا دروازه مدینه است. آی امان! امان!…
هر کس از مسافرت به وطنش می آید خوشحال می شود. اما زن و بچه امام حسین(ع) وقتی به مدینه رسیدند دلهایشان می تپید. تا چشمهایشان به در و دیوار مدینه افتاد نمی دانی چه حالی شدند؟ مدینه! ما با مردها و جوانها رفتیم اما حالا فقط یک عده زن و بچه آمده ایم. امام سجاد(ع) سراغ بشیر را گرفت، بشیر آمد. آقا صدا زد: بشیر! بابایت شاعر بود آیا تو هم بهره ای از شعر داری یا نه؟ گفت: بله آقا بی بهره نیستم. فرمود: دلم می خواهد بروی در شهر مدینه آمدن ما را به مردم خبر بدهی. گفت: چشم آقا. سوار بر اسب شد یک پرچم سیاه به دستش گرفت. و در شهر مدینه می چرخاند. این کار در میان عرب علامت آشوب است.
یا أهل یثرب لا مُقام لکم بها؛ آی مردم مدینه! دیگر مدینه نمانید. مردم دویدند، گفتند: بشیر ! مگر چه خبر است؟ چرا میان مردم وحشت می اندازی؟ گفت: یک خبر مهمی دارم. مردم به حرم رسول الله آمدند. بشیر بالای منبر رفت و ندا داد. مردم! دیگر مدینه نمانید. ای مردم! قُتِلَ الحسین(ع)؛ مردم! حسین را کشتند.مردم از حرم پیغمبر (ص) بیرون ریختند. این قسمت را جایی ننوشته، من می گویم. من خیال می کنم وقتی مردم از حرم پیغمبر(ص) بیرون رفتند هی به هم می گفتند: فلانی مواظب باشید خبر به محله بنی هاشم نرسد. آی حسین! حسین!…
***************
@majmaozakerine
متن روضه ورود کاروان به مدینه ـ جواد راستگوی
حرکت از کربلا
@majmaozakerine
کاروان اربعین سه روز کنار قبر ابی عبدالله عزاداری کردند ، امام سجاد دید اگر این زن و بچه بیشتر بمانند هلاک می شوند .
دستور داد بار شتران را ببندند از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند وقتی بارها را بستند ، آماده حرکت شدند همه با ناله و فریاد برای وداع کنار قبر ابی عبدالله جمع شدند ، سکینه قبر بابا را در آغوش گرفت ، گریه می کند صدا زد :
الا یا کربلا نودعک جسما بلا کفن ولا غسل دفینا
الا یا کربلا نودعک روحا لاحمد والوصی مع الامینا
«ای کربلا! بدنی را در تو به ودیعه گذاردیم که بدون غسل و کفن مدفون شد؛ ای کربلا ! کسی را به یادگار در تو نهادیم که او روح احمد و وصی اوست» .
نقل می کنند : حضرت رباب آمد خدمت امام سجاد ، گفت : آقا من خواهش از شما دارم آقا به من اجازه بده کربلا بمانم آخر نمی توانم قبر حسین را تنها بگذارم ،حسین زهرا کسی را ندارد ، آنهایی که می گویند : رباب یک سال ماند شب و روز برای مصائب حسین گریه می کرد روزها می آمد در برابر آفتاب می نشست، زیر سایه نمی رفت هر چه می گفتند : اجازه بدهید سایبان درست کنیم زیر سایبان گریه کنید . می گفت : آخر من دیدم بدن حسین زیر آفتاب بود.
شب و روزام اینطوری سر نمیشه
بدتر از این میشه بهتر نمیشه
دلمو به گهواره ش خوش نکنین
اینا واسم علی اصغر نمیشه
حرمله وصله جونمو گرفت
عصای قدّ کمونمو گرفت
نمک زندگیمون شیر خواره بود
حرمله یکی یدونه مو گرفت
اشک ابر تو مگه یادم میره
قتل صبر تو مگه یادم میره
کفن و دفن تو اگه یادم بره
نبش قبر تو مگه یادم میره
نیزه میخواد بی نقابت ببره
بهره از بوی گلابت ببره
وقتی نیزه دار،داره تابت میده
لالایی میگم که خوابت ببره
دیگه فایده نداره آبش بِدن
بیان و زان درّ نایابش بدن
اینطوری میفته از رو نیزه ها
کاش می شد تو گهواره تابش بدن
سندی بودی که رو شدی علی
هق هق بغض گلو شدی علی
آرزوم بود ببینم بزرگ شدی
حالا هم قدّ عمو شدی علی
شاعر: یاسین قاسمی
@majmaozakerine
#نوحه حضرت رسول ص
بندِ اول
فاطمه جان,میروم از کنارت
درجنان من میشوم بیقرارت
همرهِ مادرت,یارِغم پروَرَت,هستی ویاورت,دخترِ من
گِریه ها میکنم,ناله هامیکنم,صدنوامیکنم,دخترِمن
فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان......
بندِ دوم
شوهَرَت را تا ابددلبری کن
کودکان راتااَبَد رهبری کن
میروم ازبَرَت,تا بَرِ مادرت,پیشِ آن دلبرت,دخترِمن
میروم بافغان,ازبرت جانِ جان,من سویِ آسمان,دخترِمن
فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان....
بندِ سوم(ترکی)
مَن گِدورَم حق تَعالایَه خاطیر
جان وِیرورَم رَبِّ اَعلایَه خاطیر
چوخ فَغان اِیلَمَه,قلبی قان اِیلَمَه,خَستَه, جان اِیلَمه,یادِگاریم
فاطِمه آغلاما,سینَه می داغلاما,غَملَری ساخلاما,یادِگاریم
فاطیمه فاطیمه فاطیمه فاطمیه فاطمیه فاطیمه فاطیمه جان.....
#نوحه_رحلت_پیامبر_اکرم_ص
#سید_هادی_موسوی_نوشاد
سینه زنی زمینه_ با نفس حاج حسین سیب سرخی_ شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
اونی که غریب تر از حسین بی کفنه
غریب و کریم اهل بیت امام حسنه
توی مدینه تربت داره
با اینکه خیلی غربت داره
مزار خاکیش نور جهان تابه
ولی نشد از زائر محروم
روایته فرموده معصوم
شبای جمعه زائرش اربابه
حسن ای دینم
حسن ایمانم
بگو با زهرا
حسن ای جانم
حـسـن ای جانم
نوحه امام حسن ع
باسعادته هر کسی زیر سایته
لطف تو بی نهایته
وقتی که دارمت تو رو خیالم آقا راحته
سایه ی رو سرمه همه باورمه
همه زندگی من و مادرمه
کی گفته که بی حرمه دل و دلبرمه
جای پات خوبه رو سرمه
تو که آخه کاری غیر از کرم نداری
چجوری قبول کنم که حرم نداری
یا حسن میگم میون گریه من میگم
بین سینه زدن میگم
یه یا حسن به نیت ارباب بی کفن میگم
درد و درمونه حسن سامونه حسن
صاحب حرم و ایوونه حسن
به تن من جون حسن آقامونه حسن
تو دلم مهمونه حسن
تو که آخه کاری غیر از کرم نداری
چجوری قبول کنم که حرم نداری
حتی نواده هات زائر دارن آقا تو نداری
اینجا ماذنه ها گنبد دارن اما تو نداری
❣﷽❣
🖤#سینه_زنی_امام_حسن_مجتبی ع
💔 #آقای_کریمی
🖤#زمینه
💔#واحد
🖤#پیشنهادم
💔 السلام علیک یا غریب وطن
🖤ای امید همه پسر فاطمه
💔وای حسن جان
السلام و علیک یا غریب وطن
ایها المجتبی یا سیدی یا حسن
ای امید همه پسر فاطمه
وای حسن جان
تو که عمری فلک ریخته خون بر دلت
با که گویم که همسرت شده قاتلت
حرم و قبر تو شاهد صبر تو وای حسن جان
🖤السلام و علیک....
بدن چاک تو شد هدف تیر ها
تن پاک حسین طعمه شمشیر ها
حرم خلوتت شاهد غربتت وای حسن جان
🖤السلام و علیک...
حرم خلوت تو در بقیع دل است
چه کنم سیدی زیارتت مشکل است
یابن خیر الانام به مزارت سلام وای حسن جان
🖤السلام و علیک....
دوره کودکی چه امده بر سرت
پیش چشمت شده نقش زمین مادرت
رنگت از رخ پرید چشمت انجا چه دید وای حسن جان
🖤السلام و علیک...
💔 هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)💔
┈
4_5766914002076567553.mp3
9.81M
سینه زنی امام حسن مجتبی
محمود کریمی
4_238287585900757589.mp3
6.82M
شهادت پیامبر و امام حسن مجتبی
سبک سینه زنی واحد
بانوای🎤سید مجید بنی فاطمه
همراه با ما مداح و روضه خوان شوید
متن شعر✍👇
سیه پوش شد امشب مدینه
از این غم بکوبم به سینه۲
پیمبر رفت از دنیا
علی دیگر شد تنها
خدا میداند امشب
چه حالی دارد زهرا
وابیلا وابیلا وابیلا وابیلاآقام یا رسول الله آقام یا رسول الله🔃🔃
برگشت به اول متن
امان از جفاهای مردم
به پشت در خانه هیزم
گل حیدر شد پر پر
میان دیوار ودر میان خانه پیچید
صدای ای وای مادر
وابیلا وابیلا وابیلا وابیلا آقام یا رسول الله آقام یا رسول الله🔃🔃
برایم نمانده شکیبی حسن جان تو خیلی غریبی ۲
چه زهری چه افطاری چه طشت لاله زاری غریبی آنقدر آقا که در خانه بی یاری
حسن جان حسن جان حسن جان
حسن جان کریم آل طاهاکریم آل طاها🔃🔃
شکستند از اول پرت را تو دیدی غم مادرت را به کوچه تنها بودی
فقط تو آنجا بودی برای خانه رفتن
عصای مادر بودی
حسن جان حسن جان کریم آل طاها کریم آل طاها
➖🔸🔶🔸➖🔸🔶🔸➖🔸🔶🔸➖
#شهادت_پیامبرصلی_الله_علیه_وآله
#واحد
تعجیل در فرج آقا امام زمان عج
صلوات
4_5978761713468572997.mp3
470.4K
#توسل _ ویژۀ شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
#بانوای :حاج محمود کریمی
تاکنون لا جرعه از غم خورده ای!؟
تاکنون سیلی محکم خورده ای!؟
مادرت را سمتِ خانه برده ای؟
گوشواره دانه دانه برده ای؟
ای وای .... آقام .....
حسن جان ... ای حسن جان ... حسن
*رفقا دَم مظلوم ، خون مظلوم فقط خونی نیست که از ابی عبدالله ریخته شد ... دَم مظلوم قطرات خونی که از گوشۀ لب امام مجتبی ریخت .... از کفن ریخت ... از فرق امیرالمومنین ریخت .... دَم مظلوم نشسته رویِ مسمار ....
حسن جان ... حسن جان ...
بشنوید 👇👇👇
4_5933880198578570030.mp3
6.26M
#نوحه امام حسن
نشسته رو لبام لخته لخته پاره ي دل اي خدا
مي ريزه از چشمام غربت چندين ساله كوچه ها
مگه يادم ميره من بودم و يه گل پر پر
مگه يادم ميره من بودم و يه گل پر پر
مـــگه يادم ميره زخم روي صورت مادر
مگه يادم ميره من بودم و يه گل پر پــر
مگه يادم ميره خون آبه ي بال كبــــــــوتر
مگه يادم ميره زخم روي صورت مـــــــادر
ديگه راحت شدم از غـــم دنيــــــــــا
راحت از ديدنِ قاتل زهــــــــــــــــرااااا
مگه يادم ميره من بودم و يه گل پر پر
مگه يادم ميره خون آبه ي بال كبــوتر
مگه يادم زخم روي صورت مــــــــادر
نشسته رو لبام لخته لخته پاره ي دل اي خدا
مي ريزه از چشمام غربت چندين ساله كوچه ها
دم اخر دلم شعله ور تر مي شود از چشم ترم
تو دستاي منه چادر خاكي زهرا مادرم
ديگه اين كوچه ها شاهد نداره
ديگه روي دلم غم نمياره
مگه يادم ميره من بودم و كوچه ي غم ها
مگه يادم ميره دستي سياه كه ميره بالا
مگه يادم ميره روي زمين ناله ي زهراااااا
مگه يادم ميره خون آبه بال كبوتر
مگه يادم ميره زخم روي صورت مادر
ای مادر مادر
📋 آهو همش رخداده تو ضامن صیادی / #سبک_شور / کربلایی سید رضا نریمانی
یه جوون از آب سقا خونت
جرعه ای خورده و توبه کرده
یکی کوبیده از اونور کشور
تا بیاد دور سرت بگرده
من همون کبوتر فراری
که نداره رو بیاد حریمت
داره غبطه میخوره دوباره
به غذا خوردن یاکریمت
عاشق حال خوش زائراتم
عاشق گنبد و گلدستههاتم
بعد از این لباس نوکری آقا
عاشق لباسای خادماتم
واسه من دونه بریز کفترتم
از همون بچگی دور و برتم
یه حرم برای من هم بنویس
قربون دستت آقا نوکرتم
«آهو همش رخداده ، تو ضامن صیادی»
ساعت عاشقی روی هشته
دیگه عقل از سر من گذشته
خودم اینجام ولی این دل من
هنوز از صحن تو برنگشته
یادمه بچه بودم دم عید
قلکامو خالی کردم آقا
یه لباس نو خریدم و زود
اومدم دورت بگردم آقا
بگو یادته روز اولمو
که بابام دستمو تو دست تو داد
گم شدم تو حرم و پیدا شدم
توی اون ورودی باب الجواد
الان از اون روزا خیلی میگذره
آقا جون مثل شما تو دنیا نیست
تا منم اسیر خاکا نشدم
کربلای منو زودتر بنویس
«آهو همش رخداده ، تو ضامن صیادی»
دنیا مثل تو دیگه ندیده
دلم از غیر تو دست کشیده
هرکسی اومده توی مشهد
صحن بین الحرمين رسیده
حرمت پره از کف العباس
قربونت برم خدای احساس
یه کرم کن آقا جون خوبم
کربلای من بند یه امضاس
یا رفیق الرفقا اجازه هست
که ازت یه کربلا طلب کنم
دیگه صبر من سر اومده آقا
طلب صبر نکن نميتونم
کار من شده روزا رو شب کنم
چقدر زار بزنم حرم بده
تو قرار بود منو با جمع ببری
تا نمردم به منم حرم بده
«آهو همش رخداده ، تو ضامن صیادی»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیارضا
4_345554935284238028.mp3
17.18M
آهو فقط رخ داده
سید رضا نریمانی
4_5771785165005129774.mp3
6.79M
هدیه به حضرت زینب صلوات
شوریا زمینه
چشمت روشن
بردن منو بازار
جلو چشِ انظار
تومجلس اغیار
دادن من و ازار
نبودی داداش
غصه عادت شد
به اهل بیت تو
فقط جسارت شد
تو این مسیر خیلی
رقیه اذیت شد
نبودی داداش
با قامت خم داداش رسیدم رسیدم رسیدم
از این زمونه خیری ندیدم ندیدم ندیدم
زخمیه زنجیرم از زندگی سیرم می بینی حسین
نا خوشِ احوالم شکست پروبالم می بینی حسین
بند دوم
تو نپرس از
رباب و گهواره
نپرس ز گوشواره
از گوشای پاره
از چشمی که تاره
دیگه بریدم
تو نپرس از
چادرای سوخته
دست و پای سوخته
نپرس برادر از
معجرای سوخته
دیگه بریدم
رقیه میگفت عمه ببرم ببرم ببرم
درد میکنه پهلو و کمرم کمرم کمرم
تو این چهل روزه یه روز خوش حتی حسین ندیدم
نبودی داداشم ندیدی که از شمر چیا شنیدم
شعر. رضا نصابی. حسین عیدی
یه نفس کربلایی ایمان میرزایی
روضه امام حسن ع
در فضای كوچه آه مجتبی پیچیده بود
چادر ِ خاكی به زیر دست و پا پیچیده بود
تو رو به خدا سادات گوش خودشون رو بگیرند نشنوَن، آخه روضه مادر خوندن جلوی اولاد سخت ِ.
آنقدر گویم ز ظلم آن جنایتكار پست
ضربت سیلی صدایش در فضا پیچیده بود
بخدا الان اینجا به شما بگن:یه زن و بیرون مجلس دارن میزنند،همه میرید بیرون میگید:نامرد آدم با زن طرف نمیشه،تا افتاد بی بی رو زمین، امام مجتبی اومد زیر بغل مادر و گرفت، بلندش كرد،تا چشمش افتاد به چشم مادر،می دونی مادر چی گفت؟
مادرم گفت:حسن بر دلم آذر نزنی
حرفی از قصه ی امروز به حیدر نزنی
دید حالش منقلب ِ گفت:سریع برو داداشم رو خبر كن،بگو داری بی داداش میشی،زینبم رو هم خبر كن اما آروم آروم،نكنه به زینب یه دفعه بی هوا بگی، ابی عبدالله سراسیمه اومد،امام حسن داره از حال میره،سر رو گذاشت روی زانوش اینقدر اشك ریخت،آروم آروم امام حسن چشمش رو باز كرد،اما اینقدر حسین گریه كرد،امام حسن فرمود:
حسین گریه نكن آشنا رسید
آخر اجل به داد غریبی ِ ما رسید
چشم انتظار بودم و دیدی مادرم
آخر برای بردن غم نامه ها رسید
همچین كه داشت حرف می زد یه وقت دید در باز شد،زینب اومد تو
بس كن حسین زینبم از راه آمده
آی مردم برا امام حسن بلند بلند گریه كنید،آخه بعضی ها میگن:حسن گریه كن نداره،بخدا مادرش اینقده دعاتون میكنه، میگه:دلِ من ِ پهلو شكسته رو شاد كردید.
بس كن حسین زینبم از راه آمده
این تشت را نبر كه به غم مبتلا رسید
هر چی گفت:دید ابی عبدالله آروم نمیشه،فرمود:حالا كه می خوای گریه كنی بذار برات روضه بخونم.
بگذار روضه های مگو را بگویمت
از آن غروب تلخ كه شام عزا رسید
با مادرم كه یاس تر از هر فرشته بود
رد میشدیم تا که به ما بی حیا رسید
دیوار سنگ سطح زمین سنگ كوچه سنگ
نامرد سنگ با دل ِ سنگی به ما رسید
دستی سیاه از سر ِ من بی هوا گذشت
دستی به روی مادرمان بی هوا رسید
گفت:زیر بغل مادرم و گرفتم گفتم:بیا بریم،گفت:حسن جان تو بگو از كجا بریم،رسید در ِ خونه،امیرالمومنین فرمود:فاطمه جان چی شده؟فرمود:هیچ چی. گفت:فاطمه جان هیچ چی؟ فاطمه جان:
اگر چه ضرب سیلی را ندیدم
ولیكن من صدایش را شنیدم 👆👆
👇👇
4_5780624525527878060.mp3
5.44M
روضه امام حسن
دهه_آخرصفر
زهرا به خانه و ملک الموت پشت در
از بهر قبض روح شریف پیامبر
از هیچ کس نکرده طلب اذن و ای عجب
بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر
با آن که بود داغ پدر سخت، فاطمه
در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر
یک چشم او به سوی اجل چشم دیگرش
محو نگاه آخر خود بود بر پدر
اشک حسن چکیده به رخسار مصطفی
روی حسین بر روی قلب پیامبر
دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار
بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر
زد بوسه ها به حلق حسین و لب حسن
از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر
هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه
گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه
#اشعارمداحی_ومراثی_دهه_آخرصفر
#روضه_بازگشت_به_مدینه
زينبم من، زينبم رو در وطن آورده ام
کس نيارد در وطن رنجي که من آورده ام
هرکه آيد از سفر، سوغات آرد در وطن
من هزاران خاطرات دلشکن آورده ام
بادلِ چون لاله پژمرده، هفتادودو داغ
در وطن از مرگ هفتادودو تن آورده ام
گُلبُنان با صفا را کِشته ام در کربلا
بلبلان خون جگر را در چمن آورده ام
يوسفم را گرگهاي کربلا بدريده اند
در وطن تنها از او يک پيرهن آورده ام
اين همه خاري که در پاي يتيمان کرده جا
هست سوغاتي کز آن دشت و دمن آورده ام
سرگذشتِ ماهِ در خون خفته و خاک تنور
داستان مهر تابان و لگن آورده ام
زانهمه شمعي که بردم درزمين کربلا
شمع بيمارم براي انجمن آورده ام
قصّه پرغصّه اي را جانب ام البنين
از ابوالفضل رشيد صف شکن آورده ام

روضه امام رضا علیه السلام
نمیروم ز در روضه خانه تا بخرید
گره به زندگی ام میخورد همیشه ولی
نمیخورم به دَرِ بسته گر مرا بخرید
دل شکسته ی من را کسی نگاه نکرد
بروی دست گرفتم مگر شما بخرید
جنسم به درد نمیخوره،خودم هم خبر دارم، یه جنسی برات آوردم که رو دست خودم هم مونده، کسی ازم نمیخره،اما شنیدم تو خوب معامله میکنی، اصلا می گردی دنبال جنس خراب، می گردی دنبال جنسی که کسی نمیخره، تو میای می خری....
هر چقدر که امروز زمزمه کردی،حسین حسین گفتی هست دیگه، دو سه ساعت دیگه هم باید مشکیت رو در بیاری و هم مشکیای مجلس روضه رو،
خدا کند همه شهر باخبر بشوند
خدا کند که مرا با سر و صدا بخرید
برای چی این حرف رو می زنم؟ آخه همه به من میگن:دو ماه خودت رو برا کی خرج کردی؟امروز اومدم بگم:آقا تو مزدم رو بده، یه جوری هم مزدم رو بده همه بفهمن،آی قبرونت برم آقا... دیدی کارگر که کارش تموم میشه میاد میگه کارم تموم شد، اوستا کارش میاد میگه: ببین من باید تأیید کنم،باید ببینم... بعد نسبت به اونچه تأیید میکنه مزد میده، امروز بیا ببین ما دو ماه برا حسین گریه کردیم یا نه... می دونی چه کسی میاد تأیید میکنه؟ یهو همه می بینند یه خانوم قد خمیده میاد....
غریبه چند شبی بیشتر نمی ماند
اگر بفکر خریدید آشنا بخرید
اگه می خواهید بخرید مارو بخرید،دوماه اومدیم و رفتیم،آی آقا.....
هرآنچه هم بشود دست من به سوی شماست
ردم کنید ازاین آستان و یا بخرید
امروز بیا تکلیف من رو روشن کن، یا من رو از در خونت ردم کن، یا بهم بگو برو تو به دردم نمی خوری،یا بیا پای برگه هامون رو یه امضاء بزن آقا...
نوکرِ داشت جون میداد،اومدن بالا سرش هر چی می گفتن بگو:"لااله الا الله"، نمی گفت، یه عده می گفتند:دیدید چقدر به سینه می زد برا ابی عبدالله،ببین آخر کار زبونش بند اومده، دیدی چی شد، هر چی رفیقاش می گفتن بگو،نمی گفت، چرا نمی گی؟ تا فهمید چه خبر شده، آروم آروم چشماش رو باز کرد،یه خنده ای زد، می دونید چی گفت؟ گفت: تا آقام نیاد نمیگم... همین طور که خوابیده بود دیدن پاهاش رو جمع کرد، با همون زبون آذری گفت:خوش گلدی،خوش گلدی...خوش اومدی آقا....
{یا غریب الغربا میوه ی قلب زهرا
حاجتم حاجت سلمانیِ نیشابور است}
مگه چی بود حاجتش؟ گفت:آقا یه نگاه به سن من بنداز ببین دیگه پیر شدم، محاسنم سفید شده،دارم می میرم، من این چیزا رو نمیخوام،امام رضا علیه السلام فرمود: چی می خوای؟ هر چی میخوای بگو بهت میدم... گفت: آقا بی ادبی می کنم، میشه لحظه ای که پاهام رو، رو به قبله می کنند بیایی؟ تو بیایی سرم رو بغل بگیری....میشه یه سرم به ما بزنی آقاجان.....
{روی قولت حساب کرده دلم
وقت مرگم بیا امام رضا}
امروز ما اومدیم به مادرش بگیم مارو حلالمون کن، چقدر روضه شنیدم و برات نمردم، دستت درد نکنه مارو اربعین بردی کربلا، تا قیامت نوکرتم، خدا سایه ات رو از سرم کم نکنه... تو دلمه بذار بگم:..
{غریب گیر آوردنت
با لب تشنه کشتنت
رو خاکا کشیدنت
به زور نیزه بردنت....}
کرم کنید فقط دیده را ندیده کنید
و آبروی مرا محضر رضا بخرید
شما که صبح و مسا داغ کربلا دارید
چه خوبتر ز غلامان کربلا بخرید..
آهسته می آمد ولی بی بال و پر بود
یک دست بر پهلو و دستی برجگر بود
زیر سر مهمانیِ اجباری اش بود
وقتی که می آمد عبایش روی سر بود
از بس میان کوچه ها افتاد بر خاک
روی لباسش ردپای هر گذر بود
یه وقتی یه مرد زمین می خوره، بعضی ها میگن: چهل مرتبه،بعضی ها میگن: پنجاه مرتبه امام رضا علیه السلام از کاخ مأمون تا حجره ی خودش رو زمین نشت و پا شد، اما یه وقت یه مرد هی می نشینه بلند میشه، میتونه سریع از جا بلند بشه،یه یاعلی می گفت: بلند میشد، اما مادرمون فاطمه وقتی افتاد توی کوچه رو زمین.........
با آه می افتاد و بر می خواست اما
آهش زمان راه رفتن بیشتر بود
وقتی عصای پیری آدم نباشد
باید به زیر منت دیوار و در بود
آری شبیه قصه آن کوچه تنگ