#حضرت_رقیه_واحد
#حضرت_رقیه_زمینه
به پای پر آبله قسم / عجل لولیک الفرج
به دست در سلسله قسم / عجل لولیک الفرج
به ناله های حضرت رقیه
به زخم روی صورت رقیه
فقط همینه حاجت رقیه
عجل لولیک الفرج
بند دوم:
به رقیه ی محزون قسم عجل لولیک الفرج
به لبهای پر از خون قسم عجل لولیک الفرج
قسم به خاک معجر رقیه
به دست و بازو و سر رقیه
که شد شبیه مادر رقیه
عجل لولیک الفرج
بند سوم:
به رقیه ی ویران نشین / عجل لولیک الفرج
به جامانده ی از اربعین / عجل لولیک الفرج
به آن که بوده بی قرار بابا
نیامده سر مزار بابا
به آن که جان داده کنار بابا
عجل لولیک الفرج
#مرتضی_کربلایی
عمه بابایم کجاست
عمه بابایم کجاست
چن بیتی نوکری برای سه ساله استکبار ستیز کربلا و خرابه شام 💫
عمه جانم نیمه شب آهنگ هجران میکنم
چون پدر را کنج این ویرانه مهمان میکنم
با صدای نالهٔ جانسوز خود در این میان
خواب این درباریان را من پریشان میکنم
اشـک می ریزم بـه یاد قـتـلگـاه کربــلا
همره خود کاروان را بس شتابان میکنم
روضه میخانم برای اکـبـر گـلگـون بـدن
اهل این ویرانه را با ناله همخوان میکنم
این خرابه میشود میدان جـنـگم با یزید
هم رباب و هم سکینه شیر میدان میکنم
جنگ نرمی بر علیه ظالمان بـر پـا کنم
اشک های بی امان را نـذر جانان میکنم
اقـتدا بر اصـغـر شش ماههٔ خونین گـلو
جان خود را بر امام خویش قربان میکنم
بس که زیبا حاج علی انسانی ما میسرود
در ادامه بیتی از آن را نمایان می کنم
( کُنج ویران، با سپاه اشک و آه خویشتن
کاخ ظلم خصم را با خاک یکسان می کنم )
یادم آمد آیـه های اَلّذیٖ یَدعُ الیـَتـیـم
مَخلص این شعرخود ختم به قرآن میکنم
✍️ سید محسن نصرالهی
هدایت شده از کانال اشعار ترکی مجمع الذاکرین
نوحه حضرت رقیه (س)
سبک :👇🙏
ای منی آواره قویان ابالفضل ....
ای نوه شیر خدا رقیه - رقیه
دختر شاه شهدا رقیه - رقیه
دور یومولان گوزلریوون فداسی فداسی
وئر منه سس قارداشیمون بالاسی بالاسی
توختامیاندور ایاقون یاراسی یاراسی
بلبل ویرانه سرا رقیه - رقیه
گون که باتاردی قاپیدا دوراردون دورادون
زلفلروی الده گرو دوتاردون دوتاردون
کرب و بلانین یولونا باخاردون باخاردون
سینه ده غم دیلده نوا رقیه - رقیه
ذکر ائلیردون منه وئر پای الله پای الله
یوردی بو ویرانه منی دای الله دای الله
من بابامی ایستیورم آی الله آی الله
ایستدیگون اولدی روا رقیه - رقیه
یاره لی باشون باشینا دولاندون دولاندون
باخدون او قانلی دوداقا اوتاندون اوتاندون
گاهی گئدوب هوشه گهی اویاندون اویاندون
دردون عجب اولدی دوا رقیه - رقیه
دلبریوون وصلی سنه ناز اولدی ناز اولدی
گل کیمین عمرون گؤزلیم آز اولدی آز اولدی
گل یوزوون صحبتی اوچ یاز اولدی یاز اولدی
آرزیلارین اولدی فنا رقیه - رقیه
گلمز عزیزیم محنون حسابه حسابه
شام اولا ویرانه کیمین خرابه خرابه
الله ئوزی رحم ائلسون ربابه ربابه
یوخ هوسی زنده قالا رقیه - رقیه
ای دوگولن شام بالا یولوندا یولوندا
شمر و سنان سایه سی صاق صولوندا صولوندا
ظلمیله گل جسمی یارا رقیه - رقیه
نازلی قیزیم دویمامیشام سوزوندن سوزوندن
هم باخیشیندان بالا هم ئوزوندن ئوزوندن
وای دییرم هی ئوپرم گؤزوندن گؤزوندن
زلفی کیمین بختی قرا رقیه - رقیه
آچ گؤزووی ایله منه نظاره نظاره
ای پر پروازی سئنان هزاره هزاره
من نجه جسمون قویارام مزاره مزاره
چشم و چراغ اسرا رقیه - رقیه
بیر باخیشون دردیمیزه دوادی دوادی
خوردا الین دست گره گشادی گشادی
دفتر ((معروفه)) آدین صفادی صفادی
شامی ائدن بحر صفا رقیه
https://eitaa.com/turki_nohemajma
هدایت شده از کانال اشعار ترکی مجمع الذاکرین
256.6K
#شهادت_حضرت_رقیه
کربلایی سعید سلطانی
https://eitaa.com/turki_nohemajma
─═༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═─
#مدح
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#سرودهٔ_رقیه_سعیدی_کیمیا
دختـــری از تبـــــار کــوثـــرهـا
اعتبـــــار تمـــــام گــوهـــرهـــا
آسمــانی ترین ستــارهٔ عشـــق
ســورهٔ نــور ، بیـــن اختــــرها
دختــری بـا شکـــوه زهـــرایی
عشـــق بابا در اوج شیـــدایی
بعد از او باب شد که بنویسند
قصــــهٔ دختــــران بــابــایی
صــــورتی مــاه و دلربــا دارد
در دلــش شــور نینــــوا دارد
رسم باب الحوائجی در اوست
دستهـــایی گـــره گشــــا دارد
اعتبــار دمشـق و عشاق است
نام او جلـوه گر در آفاق است
سفره داری که با کرامت خود
صاحب بابهـــای انفــاق است
صـبر ، زانو زده به رسـم ادب
پیش پای چنیــن شکیبـــایی
خــادمِ کمتـــرین درگاهـــش
مهتــری مثــل حــاتم طــایی
بارگاهــش بهشــتی و والاست
مایهٔ رشـک جنــــت الاعلاست
گنج پنهــان شــام ویران است
اشک پیدای چشم او دریاست
فـــرق دارد رقیــــهٔ زهــــرا
با تمام ســه ســاله های جهان
خون دل خورده اند از داغش
یاسمــن ها و لاله های جهــان
خاک درگاه او شدن فخر است
او که بر ما گشـــوده باب کرم
با عنــایات و ذره پــروری اش
"کیمیا" می شود غبـــار حـرم
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
۱۴۰۱/۱۲/۲۵
973.5K
نوحه حضرت رقیه(س)
ای تربت تو دارالزیاره
دردم دوا کن با یک اشاره
باب الحوائج دختر خون خدایی
تو زائر جا مانده ی کرببلایی
قدم گذار به محفل ما_گره گشا ز مشکل ما
شهیده ی ولایتی_رقیه جان عنایتی
ز درد و رنج قافله_تو صاحب روایتی
یتیمی و اسیری و فراق بابا
به روی پیکرت نشان ز جور اعدا
غریبی تو قاتل ما_گره گشا ز مشکل ما
سه ساله قد کمان شدی_تو پرپر از خزان شدی
دچار لکنت زبان_ز مشت ناکسان شدی
خرابه شد بهشت آشنایی تو
سحر شد عاقبت شب جدایی تو
بده شفای عاجل ما_گره گشا ز مشکل ما
تا نگهش بر تو فتاد_زجر لعین زجر تو داد
دست تو در دست طناب_شرم و حیا برده ز یاد
به ضرب تازیانه می کشید و میبرد
به پیکرت نشانه می کشید و میبرد
عزای تو غم دل ما_گره گشا ز مشکل ما
حزینه دختر حسین_به دامنش سر حسین
شبانه غسل و هم کفن_شبیه مادر حسین
قباله ی فدک ندارد این سه ساله
فرات از این مصیبت آمده به ناله
شرر زده به حاصل ما_گره گشا ز مشکل ما
#مسجدی
#حضرت_رقیه_س_
228.5K
نوحه شهادت حضرت رقیه(س)
منم رقیه،بنت الحسینم
بر آل احمد،نور دو عینم
نور دو چشم علی و فاطمه ام من
گرچه سه ساله ام امید همه ام من
من نور عینم،بنت الحسینم
از دشمن دین،غمدیده ام من
از ظلم دشمن،خمیده ام من
کنج خرابه خون شد از غم جگر من
با سر رسیده در بر من پدر من
من نور عینم،بیت الحسینم
بابای مظلوم،ای نور دیده
رگ گلویت،را که بریده
داغت شرر زد ابتا بر حاصل من
تا نوک نی دیدم سرت خون شد دل من
من نور عینم،بنت الحسینم
از روی ناقه،بابا فتادم
سر را روی خاک غم نهادم
زجر آمد و زخم دل من را نمک زد
بابا نبودی دخترت را او کتک زد
من نور عینم،بنت الحسینم
در سینه ی خود،غم تو دارم
به جز تو بابا،کسی ندارم
گویم سخن با تو پدر قلب شکسته
رقیه ات از زندگی گردیده خسته
من نور عینم،بنت الحسینم
تویی پدرجان،چراغ هر راه
رقیه ات را،ببر به همراه
نما دعایم ای پدر حاجت بگیرم
کنار رأس پاک تو بابا بمیرم
من نور عینم،بنت الحسینم
#سنتی
#حضرت_رقیه_س_
هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
#شب_سوم_محرم_۱۴۰۱
#هیئت_رایة_العباس "ع"
#روضه
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🏷 #حضرت_رقیه (سلاماللهعلیها)
ای پدر! چشم تو روشن؛ شب بیداری ماست
به اباالفضل بگو: وقت علمداری ماست
خصم، بیهوده به ما سلسله بست؛ ای بابا!
کاروان بعد تو، ساکت ننشست؛ ای بابا!
حیدر قافلهات، تیغ دودم را برداشت
به اباالفضل بگو: عمّه، علم را برداشت
کوفه را با نفس خویش چنان مقبره کرد
خطبهای خواند که کار همه را یکسره کرد
من هم از زینبم و در رگ من، خون علی است
سوختم؛ سوختن از عشق تو، قانون علی است
دخترم؛ دختری از تیرهی امّالنّجبا
عمّه، بسته به سرم معجری از جنس حیا
لشکرم، اشک من و سنگر من، ویرانه
درس عزّت بدهم بر پسر مرجانه
آهم، ارثی است که از خطبهی زهرا بردم
شام گریاند مرا؛ آبرویش را بردم
عمّه آموخت به من شکوهای از غم نکنم
زخم هم شد؛ سر خود پیش کسی خم نکنم
حرفی از آبله، از زخم به زینب نزدم
خاطرت جمع؛ به نان صدقه، لب نزدم
گلهای نیست؛ گله، حوصله هم میخواهد
من دلم تنگ شده؛ بوسه دلم میخواهد
چند وقت است که شانه نزدی بر مویم
بغلم کن ولی آهسته؛ کمی پهلویم
خورده شلّاق روی بال و پرم؛ چیزی نیست
لگد زجر، شکسته کمرم؛ چیزی نیست
پای چشمم، گل زخم است؛ فدای سر تو
دخترت می رود از دست؛ فدای سر تو
مهربانم! تو چرا پاره شده لبهایت؟
چقدر خاکی و خونی است سر زیبایت
راهی تشت شدی از سر نی؛ میدانم
گریه کردی وسط مجلس؛ میمیدانم
بیحیا، جام به دست آمد و من میدیدم
چوبدستی به لبت میزد و من میدیدم
عمّهجان بود مراقب؛ سر ما پایین بود
ولی آن مرد نگاهش چقدر سنگین بود
خواهرم، نه دلم آشفته بماند بهتر
داغ ناموس تو، ناگفته بماند بهتر
پیش من بود اگر امشب، به عمو میگفتم
از غم کوچه و بازار به او میگفتم
آنکه از بام به پیشانی تو سنگ زده
دخترش هم به روی صورت ما چنگ زده
در شلوغی و دف و رقص در آن هلهلهها
آه از اشک رباب؛ آه از آن حرملهها
راستی! حال رباب از همه آشفتهتر است
گریهاش بند نمیآید و خونینجگر است
همهی راه، نگاهش به سر اصغر بود
بود گهواره اگر، حال دلش بهتر بود
راستی! باخبری از شب جاماندن من؟
شب هقهق، شب شلّاق زدن بر تن من
از روی مرکب خود، یکسره فریاد کشید
دست من روی سرم بود؛ سرم داد کشید
پدر آنقدر بگویم، نفسم بند آمد
پنجه انداخت به مویم؛ نفسم بند آمد
شام را ویران کردم با نالهی بابا بیا
عالم را حیران کردم با نالهی بابا بیا
من را ببر؛ بابا بیا
ای همسفر؛ بابا بیا
آشفته گشته موی دختر تو؛ بابا بیا
رویم شبیه روی مادر تو؛ بابا بیا
شرمندهام ز روی خواهر تو؛ بابا بیا
وای از زخم گلوی پرپر تو؛ بابا بیا
خونین پیکر؛ بابا بیا
ای همسفر؛ بابا بیا
امشب کنج ویرانم، مهمان من؛ بابا بیا
تا به سحر میخوانم، درمان من؛ بابا بیا
ای یوسف کنعانم! ای جان من! بابا بیا
ای قاری قرانم! جانان من! بابا بیا
عشق بیسر؛ بابا بیا
ای همسفر؛ بابا بیا
سوز بده بر سخنم؛ به دل سوختهی خواهرت
تا که بگویم سخن از تن صدچاک علیاکبرت
ناله زنم، یاد کنم ز لب خشک علیاضغرت
گوهر اشکم، شده ایثار تو؛ گریه کنم یاد علمدار تو
◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین