eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
373 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 ✍شاعر:علی اکبر اسفندیار ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ جهـان بـاید حقیـقت را بـداند خمینی راه و نـامش زنده ماند خمینی آفتاب بی غـروب است جهان تاهست یاد ونام اوهست خمینی چون مسیحای زمان بود تَسّـلای دلِ مستضعـفان بــود خمینی درسراندیشهٔ حق داشت خمینی پرچم دیـن را بـرافراشت خمینی دست اودر دست حق بود درِ رحمت به روی خلق بگشود نوشته از ازل در لوح لاهوت بدستش بشکندبت های طاغوت خمینی همچو جَدَّش رهبری کرد نــه تنهـا رهبــری پیغمبـری کـرد چوجَدّش خطبه هایش آتشین بود وجودش مأمـن مستضعفین بود خمینی درد می فهمـید، مـردم به چشمش ظلم ها رادید، مردم خمینی درجهان کُن فَیَکون کرد وفرعـون زمـانهـا را زبــون کــرد خمینی ایده ی پیغمبری داشت خمینی تخم عزت درجهان کاشت خمینی رفـت بــا آسـوده حــالی ولــی داد اســت پیغــام زلالـی عجـب فــرموده پیــرم حکمتانه نصیـحت کــرده بــود پیغمبـرانه اگـر خواهید زحق فیض هدایت ز جـان و دل شـویـد یــار ولایت عـزیـزان دلـم هـوشیـار بـاشیـد ولایت را همیشه یــار بــاشیـد ولایت بر تن امت چو روح است ولایت در دل طوفان چونوح است خمینی گرچه قدر او نهان بود ولی درسینه اش قلب جهان بود کــدامین آشنـا آنــدم خبــر داد دگــر قلـب جهـان از کــار افتــاد خبـر آن روز بــا دلهـا چهـا کـرد خبـر در سینه هاطوفان بپاکرد ز هـرجـا نـالـه و شیون بپـا بــود وطـن آن روز غـرق در عـزا بـود گل ودشت و دَمَـن در ناله بودند تمـام بلبــلان قــرآن ســرودنــد چنان داغش به سینه بود کاری که ازچشم وطن خون گشته جاری زمین آبستن حـُزنی گـران شـد به زیـر خاک پنهان آسمـان شد شــده افغــان یـاران صمیمی یتیمی درد بـی درمـان یتیمـی جماران از همه دلتنگ تر بود جمـاران هـم عــزادار پــدر بـود از آن روزی که پیرم زهـر نوشید دگــر رخت سفـر را نیـز پـوشید خدا دانـد چـه غوغایی بپــا شد وطـن زیـن داغ عظما کـربلاشد به روی دست هاتابوت می رفت امام ما سوی لاهوت می رفت نظاره کـرده تـا تشییع کـنان را عــزاداران و مــردان و زنــان را صدای نـاله تـا از خلـق بِشنُفت یقین دارم امامم یاحسین گفت غمـی جـانسـوز آمـد در نهادش غریبـیِ حسین آمـد بـه یـادش نه یاری داشت نه تشییع جنازه بـدن کوبیده شـد بـا نعل تــازه تنش بـی سرمیان خون رهابود سـرش آواره روی نیـزهـا بــود عـزیـزانش شـدنـد بـی آشیانه شنیـدنـد تسـلیت از تــازیـانه مگـو«مداح» مگو از حال زینب زدنـد آتش بـه پـر و بـال زینب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 ✍شاعر:علی اکبر اسفندیار ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ خـبرآمـدبـه صبحي نـاگـهاني فـتاده ازطپـش قلـب جهانی خـبرپيـچـيد وبـر دلـهاشـرر زد خـــبرپيـچيد وداغـي برجگر زد خـبر آتش بجان زد،واي بـرمـن خميني رخت خاك افكنده ازتن خبر آمد امـام خوب مـان رفت هلا کنعانیان یعقوب مان رفت چـه غوغایی بپا شد در دل ما غـم عـالم نشسته بـر دل مـا سيه پوشیده بودیم در عزايش همه خون گريه كرديم ازبرايش غمش تاب وتـوان از ماگرفت و فلـك دُرّ گـِران از مـا گــرفـت و چه صبحی بودپيرمست ما رفت خمـيني عـاقبت ازدست مارفت خودم دیدم چسان ازخاك كوچيد چـه معصومانـه تا افلاك كـوچيد در آن صبحی که یار از ماجـداشد خـودم ديدم كـه ايران كربـلا شد تــن بيـــمار او تــا خـاك كـردند مـريدان جامه از تـن چاك كردند عــزيـــز فـــاطـمه دردت بجانم چگونـه شـرح هجرانت بـخوانم تــو را وقــتي هــواي دلـبر آمـد مــــراخــاك يتيــمي بـرسـرآمد چه شبها بـی تـوسركـرديم اماما و از خــون ديـده تر كرديم اماما خميني،بی توگلشن بی صفا شد عزايت چـون عـزاي مصطفا شـد سخنـهايـت جـلاي جـان مـابـود عـروج تـو بــلاي جـان مــا بــود تـودر طوفان غم چون نوح بودي بـه جسم مـردهٔ مـا روح بـــودي صــداي سـرخ مظـلومان،كجايي خمــيني، جـان محرومان كجايي شـبي راكـه محاسن شـانه كردي هــواي كـوچ ازايـن كاشانه كردي شـب آخـر كــه ديـدم در نــمازی ســراسـر غــرق در راز و نـــــيازی نـدانســتم نـماز آخــريـن اسـت كه فردا جاي تو عرش برين است تـو دانسـتي ومی خواندی نمازت كــه مــي آيـــد پيـمبر پيشوازت نـمي دانــم كـه بُغضَم از غم تو نــمي تــركـه چــرا درمـــاتم تـو دلـم تنگ آمـدازحُـسنِ نگاهـت كـجابــايـــد ببـينم روي مـاهت خمینی جـان تـو را به فرق حیدر بــه دنــدان شکسـته ی پیمـبر تــو را بـه جـان زهـرا مـادر تـو بــه زینـب عمـه ی غم پرور تو تو را به هِـق هِـقِ رقیه جانش کـه بگـرفته غـم بـابـا اَمـانـش بچشم خون چکان ومست عباس تـو را بـه آن تـنِ بـی دست عباس بـه لـب هـای کبـود نــور عینـت بـه آخـریـن نفس هـای حسینت به اِذن حق حمایت کن «ولی» را مـدد کـن «حضـرت سیدعلی» را الهی جـان «مـداح» بـه فـدایش مگـیر از قلـب او یــارب ولایـش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🏴 🏴 🎤مداح : کربلایی سیدرضا نریمانی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ گشته یک‌بار دگر آکنده در دل سوز داغ رحلت امام راحل اشک ما از این غم عظما مدام است موسم هجر‌ جگر سوز امام است رحمت کبریا بر او ای سلام خدا بر او کجایی ای امام و رهبر ما کشی دست نوازش بر سر ما "حسین جانم۲ ، حسین جان" با دلی غم‌دیده و شور حسینی من عزادارم ز هجران خمینی ای عزیز و دلربای ما کجایی ای امام و مقتدای ما کجایی یاد او نوحه میخوانم هم‌نوا با شهیدانم کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی "حسین جانم۲ ، حسین جان" ما گرفتیم از خمینی درس عزت درس عشق و صبر و ایثار و شهادت ما به چشم آل شیطان خار هستیم دشمنان غرب و استکبار هستیم در رکاب ولی هستیم یار سیدعلی هستیم خدایا رهبر ما را نگهدار گل پیغمبر ما را نگهدار "حسین جانم۲ ، حسین جان" @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به مجلس سخنت تا شدم حواله نشستم به پای نقطه، لغت ها، به  پای جمله نشستم قلم به چرخ درآمد چو شرح حال تو گفتم کتابت از تو شد و پای این رساله نشستم چو عاشقت شدم ای نازنین ، نه عقل و نه هوشم نماند ، پای تو بی علت و ادلّه نشستم من آن قلندر مِی خورده از  پیاله ی عشقم کنار خمره ی لبریز چندساله نشستم به مقتلت چو گذر کردم ای عزیز پیمبر (ص) رمق ز پای من افتاد، کنار حجله نشستم به یاد کبری (س) به وقت کنار بزم بلاهای  آن نشستم ندیده ام بدنت را غلط شود که بگویم کنار یک بدنِ غرق خون مُثله نشستم نشسته ام به سرم ،خاکِ داغ سوگ تو ریزم به یاد تشنه ی بین فرات و دجله نشستم به یاد پیکر در خون و زیر سمّ ستوران به یاد خیمه گه تو به وقت حمله نشستم دلم گداخت به یاد مخدَّرات حریمت به یاد دخترکت سوختم به شعله نشستم دلم رمید، به سوی خرابه رفت و به ناگه کنار پیکر بی جانِ یک سه ساله نشستم به یاد لحظه ی ذبح سرت ز پیکرت آقا کنار قتلگهت روبروی قبله نشستم هلال یک شبه ی سر زده ز مطلع نیزه ز حسن توست که در محضر اهلّه نشستم به  یاد مرثیه ی مادر تو هر شب جمعه به یاد لفظِ " بنیَّ..." به آه و ناله نشستم به گلشن حرم  تو به هر کجا که نشستم شهید بود و شهادت ، به دشت لاله نشستم ز  اشک دیده ی خونم ضماد گشته محیّا که تا زنم به  تن تکه تکه وصله نشستم دلم شکست شبیه  قدت  کنار برادر چو لحظه ای به کنار مه  قبیله نشستم اگرچه در غم عشقت دمی ز پا ننشینم ولی برای محرّم ببین به چله نشستم منم گدای شب جمعه ی همیشگی تو که در کنار درت در کنار پله نشستم (ع) ۸/۳/۱۴۰۳
چهل شب تا به محرم مسیر نور در اوج رهایی رسیده تا افق های جدایی شنیده شد صدای آشنایی ز اطراف حریم کبریایی... ندا آمد:الا یا اهل العالم چهل شب مانده تا ماه محرم شراب سرخ با پیمانه ای گفت کبوتر وقت ترک لانه ای گفت جنون عشق در دیوانه ای گفت شنیدم شمع با پروانه ای گفت بسوزی پا‌به‌پای من در این غم چهل شب مانده تا ماه محرم سرِ بازار با قدی خمیده عصای پیری بابا رسیده خودش با شانه ای بیرق‌کشیده برایم پیرهن مشکی خریده عجب رختی شود این رخت ماتم چهل شب مانده تا ماه محرم از این دنیای پوچِ هیچ‌مقدار ز دست روزگار مردم آزار گرفتارم گرفتارم گرفتار اجل دست از سرم بردار..،بردار به من مهلت بده ای مرگ..،این دم چهل شب مانده تا ماه محرم شبیه بادها باشیم ای کاش رهاتر از رها باشیم ای کاش شکوهِ ربنا باشیم ای کاش مُحرم کربلا باشیم ای کاش همین امشب بده اذن مرا هم چهل شب مانده تا ماه محرم هبوط ماه،چشمِ روشن تو چه بد بوده‌است طرز کشتن تو به دست کیست آن پیراهن تو دگر وقتی نمانده تا تن تو شود در زیر سم اسب درهم چهل شب مانده تا ماه محرم نوشته چکمه رویِ بال بُردند تنت را تا تهِ گودال بردند تو را با نیزه ای از حال بردند سرت را بین آن جنجال..،بردند بِگِرید عالمی پای "مُقَرَّم" چهل شب مانده تا ماه محرم چه می شد دور تو بلوا نمی شد برای غارتت دعوا نمی شد رقیّه خانمت تنها نمی شد سنان پایش به خیمه وا نمی شد کنارِ زینب تو نیست مَحرَم چهل شب مانده تا ماه محرم 🔸شاعر: =============================
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
─‌┅‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃﷽❃༅࿇༅‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ 🏴 🏴 ✍شاعر:رقیه سعیدی کیمیا ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ بی تو بارانیست چشمانم ، بیا یابن الحسن عشق ، توفانیست در جانم ، بیا یابن الحسن مبتـلای درد هجـــرانم ، طبیبی غیـرِ تو مَحرَمِ ما نیست ، درمانم ! بیا یابن الحسن چشم سرگردان من در هر کجا دنبال توست غرقِ حیرانیست ، حیرانم ، بیا یابن الحسن ماه کنعانم ! بیــا از مصرِ غربت ، رُخ بتاب شامِ ظلمانیست کنعـــانم ، بیا یابن الحسن شانه ام بی تاب شد از بار سنگین غمت رو به ویرانیست ارکانم ، بیا یابن الحسن ذکر نامت "کیمیــا" می ســازد از خاک غزل بی تو زیبا نیـست دیوانم ، بیا یابن الحسن بر غم دلتنـگیِ هـر جمعـه اشکم شاهد است بی تو بارانیــست چشمــانم بیا یابن الحسن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خواب بیداری محض است اگر رویایش چشم دل را بکشاند به سوی لیلایش باز در خواب غریبی تو را دیدم دوش بود رو در روی تو کفر و همه دنیایش من در آن معرکه دنبال خودم می‌گشتم عاشقت نیست بجز خیمۀ سبزت جایش حسرت این است که ما دیر رسیدیم حسین آنقدَر دیر که آتش به حریمت پایش هر کسی را شب قدریست و عاشوراییست هر که خود داند و صف بندی عاشورایش هر که را کرب و بلاییست که باید برسد به حسین بن علی یا نه به دشمن‌هایش واقعه سر شد و هر گوشۀ این دشت کسی تازه فهمیده چه آورده سر مولایش غرق توجیه و بهانه شده وجدان‌هاشان آنچه البته به دردی نخورد فردایش هرکه جا مانده به وجدانش بد می‌گوید وسط کوفه سلیمان سُرَد می‌گوید هم سر دعوت تو با همه دعوا کردم هم گُمت در دل بیراهۀ دنیا کردم ترس زنجیر شد و پای مرا بست به خاک نرسیدم به تو هر قدر تقلا کردم کاش میشد که بسوزانم و خاکش بکنم نامه‌ای را که به دست خودم امضا کردم مُسلِمت زخم مداوا نشده داشت و من با یزید و عمر سعد مدارا کردم از چه دیوار بلندی تن مسلم افتاد بیعتش گردن من بود که هاشا کردم من سلیمان سرد بودم و عاشورا را روز و شب از سر سجاده خدایا کردم سر تو بر سر نی از وسط کوچه گذشت فقط از پنجرۀ خانه تماشا کردم کوفه خون از تن پیمان شکنش می‌جوشد این ش‍ُریح است به توجیه خودش می‌کوشد چشم کافیست به برق زر و زیور بخورد تا به هر چیز بجز دیدن دلبر بخورد چشم بستم به غریبی تو تا آنجا که کاروانت وسط دشت به لشکر بخورد سکه در کیسۀ من باشد و فرقی نکند که بر آن نام علی یا کس دیگر بخورد پس تماشاچی تنهایی تو خواهم بود تا مبادا به من و عافیتم بر بخورد مرگ تیریست که آخر به هدف خواهد خورد پس چه بهتر که به من در دل بستر بخورد من سرم را ز سر راه مگر آوردم که برای تو به هر نیزه مکرر بخورد مهم این است زن و بچۀ من حفظ شوند گیرم اصلاً دو سه تا تیر به اصغر بخورد ما تو را تشنه روی خاک سپردیم به شمر که یزید از نی یک جرعۀ بهتر بخورد حال این کوفه و بر نیزه سر شاه شهید دست بیعت برسانید به قدم‌های یزید کوفه چون عرصۀ جولان وسط بازان است حر و هانی و حبیب از نظرش پنهان است کوفه حق دارد اگر از جنگ فراری باشد جنگ چون باعث رسوایی نامردان است مکه نه شام نه امروز حرم کرب و بلاست کوفه افسوس در این دایره سرگردان است ترس پای همه را از حرمش می‌بُرد این طلسمیست که در بادیۀ شیطان است برسانید به زاهد که بیاید به نبرد آنچه می‌خواست به مسجد وسط میدان است کربلا دشت جنون است و قدمگاه وصال هر که مجنون نشود مستحق هجران است عقل می‌گفت بمان چشم تو فرمود بیا من رهایت کنم ای عشق مگر آسان است عمر سعد به نان جوی ری هم نرسید نام جون است که تا محشر جاویدان است کل تاریخ پس و پیش عقب عاشوراست بعد از آن روز شب و روز شب عاشوراست ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب عاشورا حرف های مولا که تموم شد،تازه از خیمه ها اومده بودن بیرون همینجوری مست ابی عبدالله بودن،یهو دیدن یه پیغام رسانی داره نزدیک میشه توو دلِ تاریکیِ شب به اردوگاه حسین، تا آرام آرام نزدیک شد ،محافظانِ حرم شمشیر کشیده بایست ، کیستی سیاهی؟گفت قاصدی‌ام پیام آوردم ،برا کی پیام آوردی؟گفت برا محمد بن بشیر پیام آوردم ،همه برگشتن طرف محمد بن بشیر ،نگاشو تیز کرد کیه این وقت شب؟ ابی عبدالله اشاره کردن راه بدید بیاد ،آمد بی ادب نگاه به همه کرد نه سلامی نه علیکی روو کرد گفت محمد بن بشیر چرا ایستادی؟پسرتو توو سَر حداد گرفتن محکوم به اعدامش کردن ،بیا بریم پسرتو آزاد کنیم ، سرشو انداخت پایین ، گفت با تواَم محمد بن بشیر نشنیدی چی گفتم؟، گفتم پسرتو اسیر گرفتن بیا بریم ، سرو بالا نیاورد گفت خب برو دیگه پیام دادی برو، خجالت کشید از ابی عبدالله ،آقا اومد جلوتر گفت محمد ، جانم آقاجان ، گفت نشنیدی با تو بود؟ ، گفت آقاجان شنیدم ، گفت خب نمیری دنبال بچه‌ات؟،حسین جان تو امامی من حرفِ تو رو باید گوش بدم ، اما اجازه بده ایندفعه حرفتو گوش ندم ، برو پسرته ، حسین جان پسرو میخوام چی کار؟ ، حسین جان صدتا پسرم فدایِ یه تارِ موی علی اکبرت ، حسین جان خدا رو خوش میاد فردا تو زیرِ عبای علی اکبرو بگیری من برم دنبال پسرم؟... بله اینه کربلا اینه ، بذا از یکی دیگه هم بهتون بگم ، در نقلی دیدم علی الظاهر عابس بوده ، عابس کشاورز بود اطراف فرات تووی روستایی نزدیک کوفه مشغول کشاورزی بود ، سرِ زمین داشت کار میکرد ، یهو علَی الظاهر دید دارن اینجوری هی لشگر لشگر میرن، شک کرد همینجوری پاچه ها بالا از توو زمین آمد بیرون بیل و کلنگ توو دستش ، آقا خیر باشه ،کجا این هم لشگر؟ ، گفت مگه خبر نداری؟ ، گفت چی شده مگه ؟ ، گفت مگه نشنیدی حسین خروج کرده ، نزدیکیایِ عراقِ ، رسیده کربلا ، رنگش پرید به روو خودش نیاورد ، گفت کدوم حسین؟ ، گفت حسین دیگه پسرِ علی ، مام داریم همه میریم کربلا ، برا یاریش میرید؟ ،برا یاری چیه؟ ما همه میریم به لشگر ابن زیاد کمک کنیم ، میگه توو روشون نگفت ، رفتن ، تا برگشت غلامش داشت نگاش میکرد دید بیل و کلنگ انداخت زمین ، گفت ارباب چی شد؟، گفت خونه خراب شدیم ، شروع کرد دویدن ، گفت کجا میری ارباب؟ ، گفت این همه لشگر دارن میرن آقام تنهاست ، حالا عابس بود یا دیگری اما این بوده توو نقل... میگن وقتی رسید کربلا، غُرُق بود کربلا دورش ،نمیذاشتن لشگر بیاد ، پنهانی نیمه‌ی شب...، میگن وقتی رسید شب عاشورا رسید ، میگه دقیقا اون لحظه ای هم رسید که ابی عبدالله حرفا تموم شده اس خیمه همه دارن میان بیرون ، ارباب توو خیمه بود ، میگن تا رسید توو اون تاریکی ،به به چطوری رفیق دیر اومدی؟ ، گفت آقام کجاست؟ گفت آقا توو چادره ، گفت چتونه خیلی خوشحالید خیلی دارید میخندید ، بُرِیر چته؟ کبکت خروس میخونه ، گفت آقا یه چیزایی به ما گفته مستشیم، میگن سریع آمد توو دلِ خیمه ، دید ابی عبدالله توو خیمه نشسته ، خودشو انداخت روو قدماش ، ابی عبدالله خوشحال شد گفت چشم به رات بودم، الحمدللّه رسیدی ، بخدا قسم از توو همون گودالی که سرو بالا آورد منتظره ما بوده والله ، میخوای چیکار کنی؟ ، میخوای بری کربلا یا میخوای میدون خالی کنی؟ ، اما اگه میای آبرو باید بذاریا ، جوونی باید بذاریا ، میگن تا وارد خیمه شد ابی عبدالله یه لبخند زد گفت دیر اومدی به اینا وعده ها رو دادمو بهشتو دادم ، میخوای تو هم ببینی ، گفت آقا فقط یه خواهش دارن ازت ، گفت جانم ، گفت آقا الان که اومدم دیدم اینجوری خوشگل بهم خندیدی ، آقا میشه فردا زمین خوردم یه جور دیگه اینجوری بالا سرم بخندی من برم؟ ، حسین جان ما کجا شهدای کربلات کجا؟ ، حسین جان... میگه وسط عملیات کربلا ۵ ، توو اون نونیا ، توو اون کاناله ، میگه آمدم رد بشم ، یهو دیدم پامو گرفت ، برگشتم دیدم یه نوجوون ، افتاده روو زمین سر و صورت خوونی ، میگه نشستم بالا سرش گفتم چته؟نترس الان میان میبرنت ، الان به امدادت میان... ، دیدم اشاره میکنه نه ، نشستم کنارش گفتم چته ،گفت امدادگر نمی‌خوام من دارم میرم فقط یه خواهش ازت دارم ، گفتم جانم بگو عجله دارم ، گفت میشه برام یه عاشورا بالا سرم بخونی ،میگه یه جوری گفت دلم نیومد رهاش کنم برم ، سرشو گرفتم توو بغلم شروع کردم عاشورا خوندن ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ میگه دیدم شروع کرد باریدن ، خوندم خوندم خوندم... ، اَللّـٰهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظٰالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَآخِرَ تٰابِعٍ لَهُ عَلىٰ ذٰلِکَ،اَللّـٰهُمَّ الْعَنِ الْعِصٰابَةَ الَّتى جٰاهَدَتِ الْحُسَیْنَ، وَشٰایَعَتْ وَبٰایَعَتْ وَتٰابَعَتْ عَلىٰ قَتْلِهِ، اَللّـٰهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً ، میگه تا گفتم اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ ، میگه دیدم چشاشو کامل وا کرد یه لبخندی زد، به من گفت میبینی همه جا روشن شده... (بخش اول) ✍🏼تایپ : محمد صادقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کربلا اشک می‌دهد کربلا آه می‌دهد طالبش باشی اگر (کربلا قدرت نگاه می‌دهد)۲ چشم‌ها را باید شست جور دیگر باید دید کربلا را از چشم اهل باور باید دید (کربلا سرزمین بیداری کربلا سرزمین تغییر است)۲ هنر مرد به وقت آمدن است ای برادر بیا بیا دیر است (یار می‌طلبد امام جامعه علمدار می‌طلبد)۲ عمار می‌طلبد یار می‌طلبد لبیک حسین... ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️