1_12396955611.mp3
5.14M
🏴#حضرت_رقیه_سلام_الله
🏴#سبک_شور
🎤مداح :کربلایی امیر برومند
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
@majmaozakerine
🏴#حضرت_رقیه_سلام_الله
🏴#سبک_شور
🎤مداح :کربلایی امیر برومند
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
●◉✿ اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُِ ✿◉●
●تاریخ و تمدن دنیا
نشون میده دنیا هزاران سالشه
امادنیای من مجنونی
رقیه خاتونه که سه سالشه
که قباله ی جهان به نامشه
■سه ساله باشه
توی آغوش عمو همیشه جاشه
نوکری که کل سالو چشم به راشه
بنویسد روز سوم محرم
روز عاشورا واسه دیونه هاشه
★مافوق کل بنی بشره
قلم رو دوش آغوش پدره
شام و توی کوفه ثابت کرد
خودش یه پا مرد روز خطره
♢سیدتی مولاتی رقیه جان
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
●مشهور مشاهیر عالم
مقابل اسم تو سر خم میکنه
خرابه هم باشم مثل شام
رقیه خاتون آبادم میکنه
زدار دنیا آزادم میکنه
خرابه باشه می کوبه دلم رو تا از نو بناشه
دل متروکه ی من هم از خداشه
مثه اون خرابه ای که قصره الان
یه روزی صحن وسرا رقیه باشه
★مافوق کل بنی بشره
قلم رو دوش آغوش پدره
شام و توی کوفه ثابت کرد
خودش یه پا مرد روز خطره
✍تایپ:نوکرالحسین ღ
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
@majmaozakerine
۲۷
(حضرت رقیه س)
بابای من
خوش آمدی به محفلم بابا
داغ تو گشته مشکلم بابا
با تو کنم راز دلم بابا
بر خرابه نشین تو سر زدی
در محفل من با سر آمدی
ای مهربان بابای خوب من
گوشه ی خرابه خوش آمدی
مولاتی یا رقیه الحسین۴
بابای من
دیدم که بشکسته جبین تو
ناله و سوز پر طنین تو
گریه ی خواهر حزین تو
دیدم که دشمن سوی تو دوید
شمر بی دین را خنجرش کشید
از ظلم و کینه بین قتلگه
رأس پاک تو از قفا برید
مولاتی یا رقیه الحسین۴
بابای من
نبودی از رو ناقه افتادم
کس نرسید آن جا به فریادم
دیدم که من در دام صیادم
بابا زجر دون سویم آمده
نگفت این از تبار احمده
از کینه و ظلم و ستمگری
بر دخترت تازیانه زده
مولاتی یا رقیه الحسین۴
بابای من
نبودی بابا دل من خون شد
ظلم و ستم ز دشمن افزون شد
صورت من ز کینه گلگون شد
خسته ام دیگر من از این سفر
داغ تو بر جانم زده شرر
خسته ام از خود جان زینبت
بابا به همراهت مرا ببر
مولاتی یا رقیه الحسین۴
#رضا_یعقوبیان
#سبک_تسبیحات_حضرت_زهرا
#حضرت_رقیه_س
۲۵
(حضرت رقیه س)
ای نور دل حیدر(کردی تو به من احسان)۲
در گوشه ی ویرانه(بر من شده ای مهمان)۲
ای که در مهربانی چون احمدی
در گوشه ی خرابه خوش آمدی
یا ابتا حسین ای گل زهرا۲
بابا به کجا بودی(ای بود و نبود من)۲
جانم به فدای تو(ای یاس کبود من)۲
بوسه ها مزد قاری قرآن است
لب هایت جای چوب خیزران است
یا ابتا حسین ای گل زهرا۲
افتاده ام از ناقه(از قافله جا ماندم)۲
در غربت و تنهایی(آیات خدا خواندم)۲
تا دیدم بی یاور و بی مجیبم
شد بلند نوای ام یجیبم
یا ابتا حسین ای گل زهرا۲
زجر آمد و زجرم داد(روزم شده شب بابا)۲
از آن همه آزارش(در تابم و تب بابا)۲
بی دین بی مروت بی بهانه
بر سر و رویم زد با تازیانه
یا ابتا حسین ای گل زهرا۲
آتش زده داغ تو(بر حاصل من بابا)۲
تا که سر تو دیدم(خون شد دل من بابا)۲
از لب خونی ات بوسه بگیرم
آن قدر می سوزم تا که بمیرم
یا ابتا حسین ای گل زهرا۲
در گوشه ی ویرانه(بوسه ز لبت گیرم)۲
با این دل بشکسته(در راه تو می میرم)۲
سیرم ای بابا از این زندگانی
گوشه ی خرابه گشتم زندانی
یا ابتا حسین ای گل زهرا۲
از زندگی بی تو(گردیده دگر خسته)۲
آیم به سویت بابا(با این دل بشکسته)۲
می سوزم می گریم بابا برایت
تا جان من گردد بابا فدایت
یا ابتا حسین ای گل زهرا۲
#رضا_یعقوبیان
#زنجیرزنی
#سبک_زینب_زینب_زینب
#حضرت_رقیه_س
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ثروت واقعی حسین است... ❤️
#محرم
#امام_حسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قیام میکنم
قیام میکنم
برسم شام
کارو تمام میکنم
سجاد_محمدی🎙
پیشنهاد_ویژه🌟
🏴شب_چهارم #محرم💔
🏴 #امام_حسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤صبحم،بنامِ اربابم حسین(عليهالسلام)
🖤عالم،به عشقِ روی تو بیدار میشود
🖤هر روز، عاشقـانِ تو بسیارمی شود
🖤وقتی،سلام می دَهَمت، درنگاهِ من
🖤تصویرِ کربلای تو، تکرار می شود
🖤اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن
ِ🖤وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن
ِ🖤وَ عَلى اَولادِ الْحُسَیْن
🖤وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
#سلام_امام_زمانم✋
🌷 ابری ام، بارانی ام، حـال و هوایم خوب نیست
🌺 چشمِ سر، خیس است امّا چشمِ دل، مرطوب نیست
🌷 طاقـت دوری ندارم، رحـم کن بر عاشقت
🌺 صبر من مانند صبر حضرت ایّوب نیست
💐 سلامتی و فرج مولایمان صاحب الزمـــان
عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات
#روضه_طفلان_زینب
قصدِ جانِ دو برادر کردند
نیزه ها را دو برابر کردند
ضربه ها را که مُکَرَر کردند
بعد هم نیَّتِ خنجر کردند
به شماره است نفسهای حسین
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
❁ ⃟ 💚 ⃟ ❁ ⃟ 💚 ⃟ ❁ ⃟ 💚 ⃟ ⃟ 💚 ⃟ ❁
📖 تقویم شیعه🥀
☀️ امروز:
شمسی: چهارشنبه - ۲۰ تیر ۱۴۰۳
میلادی: Wednesday - 10 July 2024
قمری: الأربعاء، 4 محرم 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليه السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليه السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹فتوی شریح قاضی ملعون به قتل امام حسین، 61ه-ق
📆 روزشمار:
▪️6 روز تا عاشورای حسینی
▪️21 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام
▪️31 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️46 روز تا اربعین حسینی
▪️54 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
✅ با ما همراه شوید...♡◍⃟🌺࿐
#مناجات_مهدوی_حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیهماالسلام2
#شب_پنجم_محرم
عمرم گذشت در عطش همجواری ات
باشم قرار روز و شب ِبی قراری ات
عمریست دیده های زمستانی ام هنوز
مانده به شوق دیدن روی بهاری ات
از بابت سعادت من یک دعا بس است
بین قنوت وسجده ی شب زنده داری ات
تا زنده ام برای ظهورت دعا کنم
چون بهترین عمل شده چشم انتظاری ات
امشب برای ماه حسن گریه می کنیم
آقا فدای اشک تو و سوگواری ات
شاید که این دوشب به مدینه سفر کنی
خاک بقیع گِل شود از اشک جاری ات
آمد به قتلگاه گل مجتبی و گفت
ای شاه بی کس آمده ام بهر یاری ات
تنها میان این همه لشکر چه میکنی
شعله به جان من زده هر زخم کاری ات
دستم جدا شده به فدای سرت حسین
خواهم شوم شریک در این رستگاری ات
جان را گرفته ام کف دستم برای تو
دار و ندار تو شده ام در نداری ات
تیری فقط به سینه ی من لاله کاشته
قلبم شکسته از بدن لاله کاری ات
شکر خدا که کشته شوم، برده صبر من
در زیر تیر و سنگ و سنان، بردباری ات
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#مناجات_مهدوی_حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیهماالسلام1
#شب_پنجم_محرم
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
ای منتقم که جان تو بر لب رسیده است
در روضه ها ز دیده ی تو خون چکیده است
یک دم خودت برای ظهورت دعا نما
بنگر ستم به حدّ نهایت رسیده است
بنگر که شیعه منتظرت مانده روز وشب
در زیر بار هجر تو قامت خمیده است
از بس که غیبتت شده طولانی ای دریغ
شیعه ز منکران تو طعنه شنیده است
در پشت پرده های گناهان، نگاه من
شرمنده شد که ماه رخت را ندیده است
آقا بیا به بزم عزای مه حسن
ماهی که روح بر تن هیئت دمیده است
دستان عمّه زینب خود را رها نمود
تا قتلگاه نزد عمویش دویده است
او دیده داغ قاسم و صدپاره پیکرش
حق می دهم دگر ز جهان، دل بریده است
عشق حسین را وسط بغض خارها
یاس حسن،به قیمت جانش خریده است
دستش سپر شده جلوی تیغ دشمنان
با تیر حرمله ،به مرادش رسیده است
شد آخرین فدایی راه عموی خود
حالا به روی سینه ی او آرمیده است
او هم شبیه قاسم ِ گلگون بدن ز بغض
در زیر نعل اسب عدو قد کشیده است
هر نعل تازه ای که رسیده، به همرهش
او را به نقطه نقطه ی میدان کشیده است
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
كرده در باغ رخت گشت و گذار عبداللّه
داده از دست چو موی تو قرار عبداللّه
ریخته در كف خود دار و ندار عبداللّه
دیده چون بر رخ تو خون و غبار عبداللّه
نیست آن كس كه نشیند به كنار عبداللّه
سپر از دست بینداز كه من میآیم
به هواداری تو جای حسن میآیم
منم آن كس كه ز غربت به وطن میآیم
عوض نجمه كنون من به سخن میآیم
بسمل یك سر موی تو هزار عبداللّه
من كه خورده گره، ای دوست به كارم چه كنم؟
دست خطی چو من از باب ندارم چه كنم؟
من كه در نزد زنان شوق تو دارم چه كنم؟
جگرم سوخت! بگو ای كس و كارم چه كنم؟
سوخت چون شمع شبافروزِ مزار، عبداللّه
قاسم امروز كه در حلقۀ آغوش تو بود
پشت خیمه ز غم عشق تو مدهوش تو بود
به گمانم كه دلم پاك فراموش تو بود
منم آن طفل كه دائم به سر دوش تو بود
از چه گویی كه بماند به كنار، عبداللّه
گر اسیری بروم خصم تواَم خوار كند
وای از آن روز كه دون بر همه آزار كند
خاطر عمه توجه به منِ زار كند
دشمن آن لحظه یتیم تو گرفتار كند
بهتر آن است شود بر تو نثار، عبداللّه
موسی وادی شوقم ید بیضا دارم
بر روی سینۀ تو سینۀ سینا دارم
نجمه كو تا كه ببیند چه تماشا دارم
عالم امروز به كام است كه بابا دارم
پدر این جاست به اغیار چه كار عبداللّه
شأن تو نیست كه ره بر روی زانو بروی
گه به صورت بروی، گاه به ابرو بروی
كو اباالفضل كه با قوّت بازو بروی
اكبرت كو كه به یك قامت نیكو بروی
گشته این لحظه دگر دست به كار، عبداللّه
::
تیر خود را بزن ای حرمله بیتاب شدم
یاد تابوت شدم، غمزدۀ باب شدم
از غم عشق عمو، شمعصفت آب شدم
من مدال دم جان دادن ارباب شدم
همچو اصغر شده با تیر شكار، عبداللّه
سر اگر در قدم یار نباشد سر نیست
خون من سرختر از خون علی اصغر نیست
ای شه خسته مگر مادر من مادر نیست؟
نجمه را شرم ز گیسوی علی اكبر نیست؟
نجمه را میدهد امروز وقار عبداللّه
✍ #محمد_سهرابی
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
دردم، ز کودکی است که با روی هم چو ماه
آمد برون، به یاری آن شاه بی سپاه
بی تاب چون دل از بر زینب فرار کرد
آمد چو طفل اشک روان، در کنار شاه
کای عمّ تاج دار! به خاک از چه خفتهای؟
برخیز از آفتاب بیا تا به خیمه گاه
نشنیدهای مگر سخن عمه را چو من؟
تنها ز خیمه آمدهای نزد این سپاه
هر کس که آب خواست دهندش به تیغ، آب
بازگرد سوی خیمه و آب از کسی مخواه
میگفت و میگریست، که دژخیمی از ستیز
تیغی حواله کرد به آن ماه دین پناه
آن طفل، دست خویش سپر کرد پیش تیغ
دست اوفتاد از تن معصوم بی گناه
بیدست، جان سپرد به دامان عم خویش
چون ماهیِ به لُجّهی خون مانده در شناه
میداد جان به دامن شاه الغیاث گوی
میکرد شاه تشنه به حیرت بر او نگاه
✍ #وصال_شیرازی
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
در رگ رگش نشانهی خوی کریم بود
او وارث کمال پدر از قدیم بود
دست عمو به گیسوی او چون نسیم بود
این کودک شهید که گفته یتیم بود؟
وقتی حسین سایهی بالای سر شود
کو آن دل یتیم که تنگ پدر شود؟
در لحظههای پر طپش نوجوانیاش
با آن دل کبوتری و آسمانیاش
با حکم عمّه، عمّهی قامت کمانیاش
بر تل زینبیه بود پی دیده بانیاش
اخبار را به محضر عمّه رسانده است
دور عمو به غیر غریبی نمانده است
خورشید را به دیده شفقگونه دید و رفت
از دست ماه، دست خودش را کشید و رفت
از خیمهها کبوتر عاشق پرید و رفت
تا قتلگاه مثل غزالی دوید و رفت
میرفت پا برهنه در آن صحنهی جدال
میگفت: عمّه! جانِ عمو کن مرا حلال
دارد به قتلگاه سرازیر میشود
مبهوت تیر و نیزه و شمشیر میشود
کم کم خمیده میشود و پیر میشود
یک آن تعلّلی بکند دیر میشود
در موج خون حقیقت دریا نشسته است
دورش تمام نیزه و تیر شکسته است
::
دستش برید و گفت: که ای وای مادرم
رنگش پرید و گفت: که ای وای مادرم
در خون طپید و گفت: که ای وای مادرم
آهی کشید و گفت: که ای وای مادرم
وقتی که ضربه آمد و بر استخوان نشست
در عرش قلب فاطمه چون پهلویش شکست
خونش حنا به روی عمویش کشیده است
از عرش، آفرینِ پدر را شنیده است
مشغول ذکر بانوی قامت خمیده است
تیری تمام قد به گلویش رسیده است
تیری که طرح حنجرهاش را بهم زده
آتش به جان مضطر اهل حرم زده
یعقوب را بگو که دو تا یوسفش به چاه
ماندند در میانهی گرگان یک سپاه
فریاد مادرانهای آید که: آه، آه
دارد صدای اسب میآید ز قتلگاه
ده اسب نعل خورده و سنگین تن آمدند
ارواح انبیا همه با شیون آمدند
✍ #محسن_عرب_خالقی
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_پنجم_محرم_حضرت_عبدالله_ابنالحسن_علیهالسلام
کیست این طفل های و هوی حسن
آخرین برگِ آرزوی حسن
هر زمان شانه میزدش زینب
بینِ آن شانه بود موی حسن
تاکه عباس روبرویش بود
تو بگو بود روبروی حسن
مانده است تا به قدرِ همتّ خود
که نگهدارد آبروی حسن
بچههای حسن همه شیراند
کربلا داشت شش سبوی حسن*
وقت دیدارِ او میان حرم
چقدر میرسید بوی حسن
یاکریمِ سرایِ زهرا بود
سومین مجتبای زهرا بود
بسکه پُر دیده جایِ بابا را
که ندارد هوای بابا را
یازده سال میشنیده فقط...
از عمویش صدای بابا را
روی دوش حسین میدیده
پنج نوبت ردای بابا را
سالها هم مواظبش بودند
نشنود ماجرای بابا را
سالها دیده بود ماهِ صفر
سالگردِ عزای بابا را
قاسمش گفته بود در گوشش :
دیدهام ردِّ پای بابا را
در رگش خون جاریِ حسن است
آخرین یادگاری حسن است
این پسر نازِ پنج تَن دارد
هم حسین است هم حسن دارد
چشمِ بَد دور چون امیرِ جمل
هوسِ جنگ تَن به تَن دارد
حرف او حرف ساختن نیست
جگرش بوی سوختن دارد
نیتاش را حسین میدانست
که بجای زره کفن دارد
دید با بالِ جبرئیلیِ خود
با عمو میلِ پَر زدن دارد
قامت او به قدِ شمشیر است
سپر از دست در بدن دارد
خواهرم نور عین ، عبدله است
حسن ابن حسین ، عبدله است
جایِ آن نیست استخاره کند
با سرانگشت هِی اشاره کند
یا که باید نماند و برود
یا بمیرد فقط نظاره کند
عمه محکم گرفته بازویش
آستین را کشید پاره کند
قدر انبوهِ زخمهای عموست
نَفسَش را اگر شماره کند
ناگهان در میان آن برزخ
قبل آنکه جگر شراره کند
دستِ او را کشید بابایش
پدرش آمده که چاره کند
میدود حال یک نفس به شتاب
اّجتمع عِدَةًُ مِن الاَعراب....
دید یک دشت سر به سر جمع است
دورِ او سی هزار ، سر جمع است
بینِ گودال رویِ آن مظلوم
تیغ و سرنیزه و سپر جمع است
دورِ آن شیب ازدحامی هست
پای آن شیب بیشتر جمع است
پیرمردان و ناجوانمردان
از حرامیِ خیره سر جمع است
از سنان و سهشعبه و از سنگ
از عصا دشنه و تبر جمع است
دید عمو را به هرطرف پخش است
دید او را که مختصر جمع است
عِدةًُ مِن جماعتِ الاَعراب
میزنندش چه بی حساب و کتاب
روی آن سینه تا به رو اُفتاد
سینه بر سینهی عمو اُفتاد
بیشتر غرق شد در آن آغوش
طفل در اَبرِ آرزو اُفتاد
یازده بار زیرورو شد آه
یازده بار زیر و رو اُفتاد
غرقِ ثاراله است عبدالله
بین لشکر بگو مگو اُفتاد
حرمله آمد و در این دعوا
نظرش زود بر گلو اُفتاد
عاقبت با عمو یکی شده بود
آن گلو این گلو یکی شده بود
(حسن لطفی)
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_پنجم_محرم_حضرت_عبدالله_ابنالحسن_علیهالسلام
مثل یک صاعقه تکبیرِ حسن میآمد
یازده ساله ترین شیرِ حسن میآمد
بر تن از پیرهن خویش کفن ساخته است
او حسینیهای از خشتِ حسن ساخته است
رگِ گردن متورم شده یعنی لبیک
مُشتهایش متراکم شده یعنی لبیک
یازده جرعهی ناب از یَمِ حیدر خورده است
خوب پیداست که بر غیرتِ او برخورده است
دست حق بر درِ خیبر بخورد میفهمند
به رگ غیرت او بَر بخورد میفهمند
او یتیمی است که نعلین ندارد حتی
فکر صد زخم در آن بین ندارد حتی
او نمیدید که خاری به کف پایش بود
دامن پیرهنش زیر قدمهایش بود
چند باری به زمین خورد ولی باز دوید
تا که زهرا به زمین خورد علی باز دوید
خیره چشمانِ تَرَش رو به همان منظره بود
دورِ گودال فقط دایره در دایره بود
همه با خاطرهی بغضِ علی جمع شدند
حلقه در حلقه به یک نقطه ؛ ولی جمع شدند
حلقهها تنگتر از تنگتر از قبل شده
قلبها سنگتر از سنگتر از قبل شده
باید از بینِ همه رد بشود میداند
نه محال است مردد بشود میداند...
رد شد از حلقهی پیرانِ عصازن و سپس از وسطِ جمعیتی سنگ به دامن
نه فقط سنگ که چوب و شن و آهن
بعد از آن سخت دوید
از دو سه تا حلقهی اسبان سواری
وصدای نفس و شیهه و کوبیدن سُمها
همهسو هولِ قدمها وعَلَمها
به خودش گفت کمی مانده برو از وسط اینهمه جامانده برو
پیش میرفت ولی حلقهی یک لشکر شد
متراکم متراکم متراکمتر شد
داشت از بین همین فاصلهها رد میشد
از دل هلهلهها، هرولهها رد میشد
رد شد از حلقهی سرنیزه و از حلقهی شمشیر و کمانگیر و
کف پاش پُر از خون و تَنِ کوچک مجروح دوید و
لب گودال رسید و
ته گودل چه دید و...
که سنان بود و سنان داشت
نیزهای فاتحه خوان داشت
حرمله غرقِ عرق چشم بر آن نیمه جان داشت
آخرین تیر خودش را به کمان داشت
مادری موی کَنان سینه زنان پیش عمو بود ولی قدِ کمان داشت
پدرش بود عمو بود پدرش بر سر او بود...
پسر اُفتاد سر اُفتاد چه بد بال و پر اُفتاد
تنی روی تن اُفتاد حسن اُفتاد
راه یک تیرِ سهشعبه به دو حنجر اُفتاد
نالهای بین گلو بود که زهرا غش کرد
او در آغوش عمو بود که زهرا غش کرد
کاش جبریل جراحات دو تَن را میبست
کاش میشد که علی چشم حسن را میبست
باز از خاک حسن مادر خود را برداشت
شمر تا کُندترین خنجر خود را برداشت...
(حسن لطفی)
بسماللهالرحمنالرحیم
#شب_پنجم_محرم_حضرت_عبدالله_ابنالحسن_علیهالسلام
حق بده خیلی هوایِ بوسههایت کردهام
از عموجان بیشتر بابا صدایت کردهام
عمه دستم را گرفته بود اما آمدم...
فکر کردی که عموجانم رهایت کردهام؟
مقتل مأثور هستم غارتِ گودال را
ازدحامِ زخمهایت را روایت کردهام
خواست تا دستت زند با دستِ خود نگذاشتم
پیش تو اُفتاد دستی که فدایت کردهام
پیشِ دادِ مادرت پیراهنت را کَند و بُرد
دید لشکر آمدم خود را عبایت کردهام
آنقدر من را کشیدند آخرش مَردی شدم
اینقدر گویم که در آغوش جایت کردهام
هرچه میخواهند بر من میزنند و میروند
شُکر قدری از نوکِ نیزه جدایت کردهام
خواستند از تو جدا سازند من را که نشد
آه شرمنده اگر که جابجایت کردهام
آخرش من را مُشبک کردهاند این نعلها
راضیام خود را ضریحِ کربلایت کردهام
من در آغوشِ توام یا تو در آغوشِ منی
دیدی آخر جا میانِ بوریایت کردهام
آخرین تیرش کشید و حرمله نزدیک شد
دیدی وقتی که سپر خود را برایت کردهام
سینهام را سینهات را عاقبت با زور دوخت
حنجرم را حنجرت را روی هم بدجور دوخت
(حسن لطفی)