eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.5هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
373 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
مدهوشم ازاین عطر پراکندۀ سیب این است همان رایحۀ روح‌فریب گفتم: که شبِ فراق،طولانی شد گفتند: بخوان «اَلَیسَ صُبحُ بِقَریب»
وقت است که از چهره ی خود پرده گشایی  «تا با تو بگویم غم شب های جدایی»  اسپندم و در تاب و تب از آتش هجران  «چون عودم و از سوختنم نیست رهایی»  «من در قفس بال و پر خویش اسیرم»  ای کاش تو یکبار به بالین من آیی  در بنده نوازی و بزرگی تو شک نیست  من خوب نیاموختم آداب گدایی  عمری ست که ما منتظر آمدنت، نه  تو منتظر لحظه ی برگشتن مایی  می خواستم از ماتم دل با تو بگویم  از یاد رود ماتم و دل چون تو بیایی  امشب شده ای زائر آن تربت پنهان؟  یا زائر دلسوخته ی کرب و بلایی  ای پرسشِ بی پاسخِ هر جمعه ی عشّاق  آقا تو کجایی؟ تو کجایی؟ تو کجایی؟   
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرار بود بيايي کبوترش باشي دوباره آينه‌اي در برابرش باشي نه اينکه پر بکشي و به شهر او نرسي ميان راه پرستوي پرپرش باشي «مدينه» شهر غريبي براي «فاطمه»‌هاست نخواست گم شده‌اي مثل مادرش باشي خدا تو را به دل تشنه ی زمین بخشيد که قاب روشنی از نور کوثرش باشي به «قم» رسيدي و گم کرد دست و پايش را چو ديد آمده‌اي سايه‌ي سرش باشي اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد و تا هميشه تو ياس معطرش باشي کرامتت، همه را ياد او مي‌اندازد به تو چقدر مي‌آيد که خواهرش باشي خدا نخواست تو هم با «جوادِ» او در طوس گواه رنج نفس‌هاي آخرش باشي نخواست باز امامي کنار خواهر خود ... نخواست «زينبِ» يک شام ديگرش باشی
برگدای خانه اش معصومه، عصمت می‌دهد دستِ زائرهای خود برگ شفاعت می‌دهد برکسی که خاک شد، تاثیر ِتربت می‌دهد قولِ دیدارِ رضا را در قیامت می‌دهد مثل سلطان ، گنبدِ این شاه بانو با صفاست زائر ِ معصومه در قم ، زائر قبرِ رضاست سفره ای مثل عموجانش حسن انداخته حضرت رب الکرم اورا کریمه ساخته هرکه بی حاجت به کویش پا گذارد؛باخته شک ندارم اصلاً او معصومه را نشناخته مثل زهرا مادرش احسان او بی انتهاست دختر باب الحوائج، دیده بر راه گداست مثل زینب مو به مو تفسیر قرآن می کند با تکان چادرش کافر مسلمان می کند دست او باز است و زینب وار، احسان می کند خواهر سلطان ِعالم کار ِسلطان می کند از کلام حضرت صادق چنین معلوم شد زائرِ او زائرِ هر چهارده معصوم شد رشته های معجر او دست بافِ فاطمه است هرکه دورش گشته بی شک در طواف فاطمه است در عفافِ زندگیِ او، عفافِ فاطمه است عشق او تفسیر ِ عین و شین و قاف فاطمه است هیچ مردی با چنین اعجوبه ای هم تا نشد عاقبت هم همسری در رتبه اش پیدا نشد سالهای سال در چشم انتظاری سوخته در فراق روی بابا دیده بر در دوخته اسم زندان در دل او شعله ها افروخته گریه های بی صدا را از کسی آموخته خانهٔ موسی بن جعفر بیت الاحزانش شده گریه در ده سالگی روزی چشمانش شده در یتیمی احترامش را نگه می داشتند دور تا دورش برادر ها اقامت داشتند بی اجازه پا کنار خانه اش نگذاشتند جای هیزم شاخه گل در پشت در بگذاشتند داغ بابا دید اما داغی مسمار نه کوچه های تنگ دید اما درودیوار نه فاطمه بود و مدینه قامتش را تا نکرد بی حیایی با لگد در را به سویش وا نکرد با کف پا روی چادر قاتلی امضا نکرد گوشوارش را کسی در کوچه ها پیدا نکرد مادرش زهرا ولی در زیر یک «در» گیر کرد سینه‌ی زخمی سه ماهه مادرش را پیر کرد بعد بابا با رضا جان بیشتر مأنوس شد ساحل چشمان او دلبند ِ اقیانوس شد غربت آن دم در تمام ِ هستی اش ملموس شد که رضایش از مدینه رهسپار طوس شد شد مدینه بی رضا، یکسال مانند قفس گریه می کرد و صدا می زد رضا را هرنفس نامه ای از یار آمد، بالهایش باز شد موسم ناقه سواری های او آغاز شد تا به شهر ساوه بغض دشمنان ابراز شد بال و پرهای های کبوتر ها شکارِ باز شد صحنه ای از کربلا با دیدهٔ تر دیده است در دیار بی کسی داغ برادر دیده است سوی قم او داغدار آمد ولی با احترام کوچه واکردند مردم در میان ازدحام می رسید از هر طرف تنها صدای السلام شد گریز روضه ام یک جمله «ای لعنت به شام» چه بلایی بر سر ناموس حق آورده اند عمه سادات را خیلی مُعَطّل کرده اند کوچه کوچه محمل ِ بی پرده را چرخانده اند دورِ ناقه چشم‌های بی طهارت مانده اند خارجی فرزند زهرا را به خنده خوانده اند بسکه سرها را به روی نیزه ها رقصانده اند بارها از روی نیزه سر زمین افتاده است گیسوی آقام دست آن و این افتاده است بی طهارت ، دستْ گردان آیهٔ تطهیر شد بسته دستِ قافله در حلقهٔ زنجیر شد باتکانِ نیزهٔ ششماهه مادر پیر شد بارها با نیزه دار مست او درگیر شد داد زد نامرد با بال و پرش بازی نکن کودکم خوابیده بس کن باسرش بازی نکن 🔸شاعر: _________________ @majmaozakerine ╰┅────────————
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 همان غمی که تو داری علی همان دارد ولی به جانِ حُسینت که بیش از آن دارد من آن غریب دیارم که خانه ویرانم خوشا به حال غریبی که خانمان دارد خدا کند که نبیند غمی که ما دیدیم کبوتری که عزیزی در آشیان دارد مدینه گفت که راحت شد از تو ، اما نه پس از تو خانه‌ی ما پنج روضه‌خوان دارد نمی‌زنند به لب ، نان ، یتیم‌های علی که جای دستِ تو را قرص‌های نان دارد لباس‌های تو را یک به یک علی تا کرد و تازه دید چقدر از تنت نشان دارد نشان سینه و سُرفه نشان شعله و در نشان تیزیِ زخمی که داستان دارد شکست پهلویِ تو پیشِ پهلوانِ تو و از آن زمان کمرم دردِ بی امان دارد از آن زمان که گرفتی تو دامنم اما رسید قنفذ و دیدم نفس زنان ، دارد به شیشه‌ای که ترک خورده سنگ می‌کوبد نشست و گفت که هست این ، هنوز جان دارد زِ گریه تا به مزار گُمَت علی نرسد خدا کند به شب هفتمت علی نرسد (حسن لطفی حضرت زهرا (س) روضه
خواهر خورشید هرچه می خواهم میسر می شود،دیدار نَه هرچه دنبال وصالم،می شود تکرار نه فرصتی دیگر نمانده کاش می دیدم تو را دل به فکر ماندن است و این تن بیمار نه شد برایم تا خراسان آمدن فرض محال هر چه می گردم تو اینجا نیستی اِنگار نه روز و شب امید دارم تا که پیدایت کُنم تابِ ماندن هست اما بی وجود یار نه خوب شد زینب نبودم تا بِبوسم حنجرت خوب شد زینب نبودم تا سرِ بازار... نه خواهری در پای نیزه، دلبری بالای نی می رود در حلقه ی نامحرمان هم پای نی خواهر خورشیدم و از نور، دور اُفتاده ام دخترِ مردِ کلیم، از طور دور افتاده ام حال غیر از سوختن یا ساختن باید چه کرد وقتی از دلدار خود این جور دور افتاده ام گر بنای دیدن تو نیست ، چشم از دستِ زهر چه ملالی هست گردد کور ،دورافتاده ام باز ماندم از وصالت شد امیدم نا امید مثل یک صید اسیر از شور دورافتاده ام فرصتی دیگر نمانده لحظه های آخری من سلامت می دهم از دور، دورافتاده ام می روم ایکاش می شد این دل از تو با خبر یا رضا هم دور از تو مانده ام هم از پدر وقت رفتن نیست پیشم دلبر لیلای من ساحل خشکیده ای شد این دل دریای من مانده ام در غربت و جان می دهم دور از رضا کس نباشد با خبر از غصه و غم های من سال های سال دور از دختر و دور از پسر چه کشیده کنج زندان بلا بابای من گر نمی بینم خراسان و نمی بینم تو را چه قَدَر خوب است به قم شد کشیده پای من سایه ی بالاسرم دلتنگی ات با من چه کرد یا رضا جان زندگی و هستی و دنیای من منکه مثل زینب و چون فاطمه مظلومه ام دختر موسی بن جعفر هستم و معصومه ام * * *** مثل زینب نیستم اینجا کجا بزمِ شراب مَردم اینجا کجا و مَردم شام خراب مثل زینب نیستم من مادر و اُمِّ شهید من علی اصغر ندادم نیستم جای رباب مثل زینب نیستم ام المصائب نیستم تا که غمهایم نگردد جا میان صد کتاب مثل زینب نیستم که در پس بی معجری با کمک از آستینِ پیرهن گیرم حجاب مثل زینب نیستم تا در میان قتلگاه بوسه گیرم از گلو و حنجری در خون خضاب دخترم اما ندیدم من سری از تن جدا دخترم اما ندیدم راس ، در طشتِ طلا... مهدی شریف زاده
➖➖➖➖➖➖➖ رضا جان .. بهت خیلی وابستم از این دوریا خسته‌م غریبم تویِ این شهر ولی محترم هستم رضا جان .. نزاشتن برا من کم پُر دورِ من محرم تا عزت رو میبینم یادِ روضه می افتم یه خواهر .. که دستاش شده بسته شده از غم ها خسته یه عده زن و بچه توی مردایِ پسته یه زینب .. با درد حرم ساخته همه هستی شو باخته روی جسم داداشش چقدر بی حیا تاخته «مدد یا معصومه ...» رضا جان .. نخور غصۀ خواهر اگر چه چشام شد تر زناشون بهم دادن همه چادر و معجر رضا جان .. دلم غرق غم‌ها شد دورم پر ز زنها شد بمیرم برا زینب که یک روزه تنها شد یه خواهر .. که قلبش شده غمگین رو قلبش غمی سنگین توی کوچه بازار شده معجرش آستین یه زینب .. که دنیاش بهم ریخته پسرهاش بهم ریخته میدیدش به روی تل که داداش بهم ریخته «مدد یا معصومه ...» ➖➖➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 🏴 🎤مداح :محمد ابراهیمی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ حتماً چشات خیسه که من بارونیِ حال و هوام تو دعا کن امشب برام بلکه دلم آروم بشه چی میتونه جز غصه ‌ی دوری جونو پیر کنه؟ عزیز عالم گیر کنه چشات ازش محروم بشه تو نیومدی بی‌قرارم کردی منو رو به احتضارم کردی من چیزیم نبود تو بیمارم کردی آقا... منو حلالم کن... ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ دادم جواب خوبیاتو با بدی های بی حدم مثل همیشه اومدم بگم آقا کردم غلط قول میدم اینبار که دیگه اونی که دوس داری بشم هر چی که بگی روی چش ام با تو باشم آقا فقط دستامو بگیر که بمونی در قلبم خیلی سیاهه میدونم پرونده ام حرفی ندارمو فقط شرمنده ام آقا... منو حلالم کن... @majmazakerinee