#الا_ای_خفته_زیر_خاک_بر_خیز
#اربعین
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀
الا ای خفته زیـر خـاک بـرخیز
حسینم ای گل صدچاک برخیز
حسین ای روح زینب جان زینب
الا صد پاره ای قرآن زینب
بپا خیز ای مُقَطّع ، اربـاً اربـا
ببینم می شناسی خواهرت را؟
بپا خیز ای عزیز جان مادر
کفن پوشم برآن جسم مُطَهّر
اگر چه سر نداری برتن اَمّا
دلم خواهد ببوسم حنجرت را
نمی شد باورم قربان صبرت
بَغل گیرم حسین جان خاک قبرت
فدای آن تنت که سر ندارد
سرت بر نیزه و پیکر ندارد
الا ای یوسف زینب کجایی؟
رسیده جان من بر لب کجایی؟
برادرجان ببین اِقبال زینب
نیامد کَس به استقبال زینب
دوباره آمدم به کربلایت
به خاک لاله خیز و پُر بلایت
همانجایی که از توسر بریدند
تورا بی سر میان خون کشیدند
از آن روزی که رفتم ای برادر
نمی دانم خبر داری ز خواهر؟
خبر داری کجا بردند ما را ؟
خبر داری که آزردند ما را ؟
خبر داری مرا بازار بردند؟
به قصد طعنه و آزار بردند؟
خبر داری که کارم بود گریه؟
خبر داری که جان داده رقیه؟
رقیه هـر کجا نـام تـو بُـرده
حسین، جای توخالی چوب خورده
چه گویم از رقیه داد و بیداد
خبرداری که درخرابه جان داد؟
رقیه رفته و من زنده هستم
ازاین بابت حسین شرمنده هستم
رقیه جانت از ما تا جدا شد
برادر جان خرابه کربلا شد
برادرجان اَمان ازشام ازشام
فقط بشنیده ام نفرین و دشنام
چقدراین سرگذشتم گریه داراست
که صبرازدست صبرم بی قراراست
از اینجا تاکه رفتم کوفه وشام
پیامت را به عالم کردم اعلام
بغیر ازحکم حق تَمکین نکردم
سفارش کرده ای نفرین نکردم
ولیکن داغ پشت داغ دیدم
چهل منزل خزان باغ دیدم
اگر چه از غمت آکنده هستم
نمی دانم چرا پس زنده هستم
ز روی نیزه ها ما را که دیدی
مرا که می زدند توچه کشیدی؟
به جان نازدانه ات سکینه
نخواهم بی تو برگردم مدینه
پس ازتو زنده ماندن ننگ باشد
دلم از دوری تو تنگ باشد
من امروز آمدم حاجت بگیرم
دعا کن برسر قبرت بمیرم
اگر«مداح»هم درشوروشین است
چو من اوهم عزادار حسین است
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀
#شعر_علی_اکبر_اسفندیار_مداح