#روضه_شهادت_حضرت زهرا (س) - نام زهرا شنید و طوفان شد - مهدی میرداماد

اومدند تو بقیع، ایستادند، دور و بریای خودشونم جمع کردند، گفتند: چرا بی اجازه ما زهرا رو دفن کردند، الله اکبر از این خباثت، این جوری نمی شه، ما باید زهرا رو از قبر بیرون بیاریم، خودمون بر بدنش نماز بخونیم، اما علی دیشب چهل تا صورت قبر درست کرده، چکار کنیم، خبر رسید به گوش مولا، همچین که خبر دادند، همه تو بقیع ریختند، می خواند نبش قبر کنند.
نام زهرا شنید و طوفان شد
رگ پیشانیش نمایان شد
بلند شد، همه دیدند، لباس رزم تنش کرد، یه دستمال معروف داره علی، دستمال زردشو به پیشانی بست، معروف بود هر وقت دستمال می بست، دشمنا همه راه فرار پیدا می کردند، چی شده، این علی، علی دیروزه، نه.
نام زهرا شنید و طوفان شد
رگ پیشانیش نمایان شد
این که دستار حیدری بسته است
ذوالفقار دلاوری بسته است
به چه کار آمده چه سر دارد
این که شمشیر بر کمر دارد
کس جلودار او نمی گردد
هیچ کس روبرو نمی گردد
سلمان گفت: برید کنار این علی با علی دیروز فرق داره
غرش حیدر است طوفان نیست
عرق غیرت است باران نیست
در ظهور آمده وفقار علی
قد علم کرده ذوالفقار علی
از ردیف عجایب است این مرد
اسدالله غالب است این مرد
همه در اضطراب و سردرگم
اومد از خونه بیرون، همه دور علی جمع شدند
شیر شوریده بود بر مردم
بیشه درمانده از هیاهویش
فاتح خیبر است و بازویش
نفس از سینه ها نمی آمد
غیر ضجه صدا نمی آمد
داد می زد سر تمامی شهر
برسربغض بی مرامی شهر
دیدند علی داره راه می ره، مدینه زیر قدماش می لرزه، رسید جلو بقیع، یه نگاه کرد، بعضی ها نوشتند، اولین نفر اون ملعون دومی اومد جلو، تا علی رو دید، اَمد به علی بگه چرا زهرا رو دیشب دفن کردی، می گن مولا چنان یقه اش و گرفت، محکم کوبیدش به زمین، نشست رو سینش، صدا زد،
خاک اینجا است قبله گاه خدا
کعبه مخفی من است این جا
به خداوند بی مثال و احد
آهنی گر به این زمین برسد
لب تیغ من و دمار شما
وای بر حال و روزگار شما
حضرت فرمود: نیش کلنگی به زمین بخوره، همتونو می زنم، کاری می کنم جوی خون تو مدینه راه بیفته، پیغمبر یه روز بهم گفت: جلو چشمت زهرا رو می زنند، باید هیچی نگی، پیغمبر بهم گفت: علی جلو چشمت زهرا بین درو دیوار له می شه ، باید ببینی زهرات رو خاک اُفتاده هیچی نگی، علی چهل نفر تو کوچه می ریزن سرش هی می زنن، باید هیچی نگی علی، اما بهم نگفت: بدنشو از زیر خاک بیرون می کشن، وای، رگ غیرت علی به جوش اومد،
لب تیغ من و دمار شما
وای بر حال و روزگار شما
آنقدر می کشم در اینجا
تاخون بگیرد تمام صحرا را
حالا روضه من از اینجا به بعده، هرچی گریه کردی بذار یه طرف، حالا می خوام گریه کنی همه رفتند، همه فرار کردند، همه از بقیع رفتند بیرون، نشست رو زمین
از من خون جگر چه می خواهید
داغ از این بیشتر چه می خواهید
تازه دردو دل علی شروع شد،
یار نه ساله ی مرا کشتید
حضرت لاله ی مرا کشتید
فاطمه از شما که خیر ندید
نود و پنچ روز درد کشید
نود و پنج روز در بستر
ناله می زد برای درد کمر
حالا که تنور سینه ات داغه بذار دلت و ببرم، آره، امروز می خواستند، خاک بقیع و بشکافند، امروز می خواستند به بدن حضرت زهرا جسارت کنند، امروز شیعه باید بمیره، اما کربلا چکار کردند، کربلا نگذاشتن بدنا رو خاک کنند، هنوز بدن و دفن نکرده، اسباشونو نعل تازه زدند، حسین.... ای وای ، مدینه یه عده اومدند خون به دل امام کنند، اما کربلا یه عده اومدند کمک امام کنند، بنی اسد دیدند امام سجاد هی کنار یه بدن می شینه، هی می گه این داداشمه، این پسر عمومه، ای وای ای وای این پسر عمه ی منه، این کیه، این کیه، همه رو دفن کرد، یه مرتبه بهش گفتند آقا جان، همه رو دفن کردی، اما یه بدن کنار علقمه افتاده