eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
373 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5870724040225721429.mp3
2.59M
‍ ❣﷽❣ 🌾 🌾 🌾 خدایا عاشقان را .. 🌾 👌👌 به خود گفتم که تنهایی و غافل بودم ای جان که پیش از خواهرت در قتلگه داری تو مهمان تنم لرزید و ناگه شنیدم تا صدایش دلم شد پاره پاره حسین از گریه هایش صدای حسین حسینش مرا هدایت کرده این سو کنار تو قد کمان سایه ای بُوَد دستش به پهلو نگفتی با من ای بی یاور محنت کشیده که باید بوسه برگیرم زِ رگهای بریده تویی سامان زینب اگر چه سر نداری برادر جان خبر از دل خواهر نداری تو و خواب خوش من و دوری از تو و افغان و هجران چرا با خودت نبردی مرا حسین جان ای حسین جان چرا عمامه ای بر سر نداری ای برادر چرا انگشت و انگشتر نداری ای برادر تویی سامان زینب اگر چه سر نداری برادر جان خبر از دل خواهر نداری تو و خواب خوش من و دوری از تو و افغان و هجران چرا با خودت نبردی مرا حسین جان ای حسین جان گلی گم کرده ام میجویم او را ای حسین جان به هر گل میرسم میبویم او را ای حسین جان گل من یک نشانی در بدن داشت ای حسین جان یکی پیراهن کهنه به تن داشت ای حسین جان اگر جویم گلم در این بیابان ای حسین جان به آب دیدگان میشویم او را ای حسین جان گل گم کرده ات خواهر منم من سرور سینه ات خواهر منم من 🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹 @majmaozakerine ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5938341952339576344.mp3
3.3M
❣﷽❣ 🍁 🍁 🎤 🍁 👌👌 🍁میون همه دلها 🍁امون از دل زینب غم کوچه و سیلی غم صورت نیلی غم یاس خزونی غم قد کمونی غم غربت حاکی غم چادر خاکی شده قاتل زینب امون از دل زینب 🍁میون همه دلها 🍁 امون از دل زینب غم فرق شکسته غم حیدر خسته غم تشت پر از خون غم صورت گلگون غم چشم علمدار غم بی کسی یار شده قاتل زینب امون از دل زینب 🍁میون همه دلها 🍁امون از دل زینب غم دست بریده غم فرق دریده غم شبه پیمبر غم غربت اکبر غم محسن دیگر غم غربت اصغر غم نیزه سواری غم ضربه و قاری غم ناقه سواری غم طعنه و دشنام غم سنگ لب بام غم و محنت و ناله غم و محنت و ناله غم مرگ سه ساله شده قاتل زینب امون از دل زینب 🍁میون همه دلها 🍁امون از دل زینب 🍁هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)🍁 @majmaozakerine
🏴سبک زمزمه یا واحد سنگین روضه ای شهادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها 🏴بند اول ام المصائب زینبم اونکه بلا دیده منم اونکه به غم اسیره و کرب و بلا دیده منم ام المصائب زینبم مادر رنج و غصه هام یه سال و نیمه میگذره که غصه داره کربلام یه سال و نیمه که گریه میکنن با من اهل مدینه یه سال و نیمه که بی قراری میکنه دلم تو سینه بگم من از کدوم غمام که گفتنش سخته برام ظاهر من نشون میده که پیر دشت کربلام (ام المصائب زینبم) 🏴بند دوم من دیدم از روی جفا هجده سرو رو نیزه ها با دسته بسته رفتم از کربلا تا شام بلا با تازیونه و به زور رد شدم از محله ها زخم زبون شنیدم از اون شامیای بی حیا یه سال و نیمه که میگذره از اون روزای تلخ برا من یه سال و نیمه که مونده آثار کبودی روی این تن چی بگم از شام بلا چی بگم از نامحرما بزم یزید بی حیا چشای هرزه ی اونا (ام المصائب زینبم) 🙏التماس دعای خیر ✍♩کربلایی امیرحسین سلطانی @majmaozakerine
زمزمه،واحد_ام المصائب زینبم.mp3
882.2K
🏴سبک زمزمه یا واحد سنگین روضه ای شهادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها 🏴بند اول ام المصائب زینبم اونکه بلا دیده منم اونکه به غم اسیره و کرب و بلا دیده منم ام المصائب زینبم مادر رنج و غصه هام یه سال و نیمه میگذره که غصه داره کربلام یه سال و نیمه که گریه میکنن با من اهل مدینه یه سال و نیمه که بی قراری میکنه دلم تو سینه بگم من از کدوم غمام که گفتنش سخته برام ظاهر من نشون میده که پیر دشت کربلام (ام المصائب زینبم) 🏴بند دوم من دیدم از روی جفا هجده سرو رو نیزه ها با دسته بسته رفتم از کربلا تا شام بلا با تازیونه و به زور رد شدم از محله ها زخم زبون شنیدم از اون شامیای بی حیا یه سال و نیمه که میگذره از اون روزای تلخ برا من یه سال و نیمه که مونده آثار کبودی روی این تن چی بگم از شام بلا چی بگم از نامحرما بزم یزید بی حیا چشای هرزه ی اونا (ام المصائب زینبم) 🙏التماس دعای خیر ✍♩کربلایی امیرحسین سلطانی
❣﷽❣ ⚜ گواهی می دهد چشم تر من که گردون ریخت خون در ساغر من سنین کودکی را طی نکردم که رحلت کرد جدّ اطهر من ز پا افتاد زیر تازیانه در ایّام جوانی مادر من به طفلی شد نصیبم خانه داری به جای مادر غم پرور من پس از چندی پدر را دادم از دست کزاین غم سوخت جان در پیکر من دمی که خون ز حلق مجتبی ریخت دو دریا شد ز خون، چشم تر من خودم دیدم به یک روز از دم تیغ به خون غلطید، هجده یاور من همه بار سفر بستند و رفتند دریغا اکبر من اصغر من گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند ز خوناب جگر ساغر گرفتم گلاب خون ز چشم تر گرفتم سراغ لالۀ خونین خود را ز تیر و نیزه و خنجر گرفتم دو دریا خون فشاندم از دو دیده گُلم را همچو جان در بر گرفتم سلام از عمق جان گفتم به جانان جواب از پیکر بی سر گرفتم به هر زخم تنش کردم نظاره نشان از بوسۀ مادر گرفتم در آن گودال خون، شکرانه گفتم مدال صبر، از داور گرفتم برات گریه را بر شیعه تا حشر ز لبخند علی اصغر گرفتم علمداریِ میدان سخن را هم از زهرا هم از حیدر گرفتم گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند بیابان باغ و مقتل آشیانه حسینم واحسینایم ترانه الهی چون نسوزم کز درونم زند جای سخن آتش زبانه که دیده بلبل از تنها گل خود جدا گردد به ضرب تازیانه؟ خودم دیدم که قاتل پنجه انداخت بر آن موئی که زهرا کرد شانه خودم دیدم بر اندام گلم ریخت ز چشم فاطمه اشک شبانه خودم دیدم ز رگ های بریده صدا می زد مرا در آن میانه خودم دیدم که در مقتل کشیدند به سیلی، ناز طفل نازدانه گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند گلم را، خار صحرا پیرهن بود غبار و خاک و خون او را کفن بود سرش بر نی به لب ذکر خدا داشت گلوی پاره با من همسخن داشت خودم دیدم که از بالای نیزه چهل منزل نگاه او به من بود خودم دیدم به صحرا یوسفم را که جسمش پاره تر از پیرهن بود خودم دیدم نشان سُمّ اسبان عیان بر روی آن خونین بدن بود خودم دیدم عزادار حسینم محمّد، فاطمه، زهرا، حسن بود خودم دیدم که جسم باغبانم سراپا باغ گل، از زخم تن بود گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند جدائی سخت تر از ترک جان بود فراق یار، مرگ بی امان بود دلم چون جسم یارم، پاره پاره دو چشمم چون گلویش خون فشان بود عنان دل به پای یار بسته عنان ناقه دست ساربان بود کنار جسم هجده محرم خویش مرا جا در صف نامحرمان بود خدا داند به چشم خویش دیدم که اشک ناقه ها بر من روان بود تنم با کاروان می رفت امّا روانم پیش آن سرو روان بود ز بانگ واحسینا شد یقینم که زهرا در میان کاروان بود رها کردم به صحرا ماه خود را که تنها آفتابش سایبان بود دگر باغم، نه گل نه باغبان داشت خزان بود و خزان بود و خزان بود گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند مرا تا شامیان دیدند در شام به اشکم فاش خندیدند در شام تمام شهر را بستند آئین بساط سرخوشی چیدند در شام به جای تسلیت، بر گرد سرها زنان شام، رقصیدند در شام به گردم هیجده خورشید خونین فراز نی درخشیدند در شام خدا داند که زن های یهودی به فرقم خاک پاشیدند در شام تمام طایران گلشن وحی بسان جوجه لرزیدند در شام زن و مرد و بزرگ و کوچک آن روز لباس عید پوشیدند در شام گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند به محمل ماه تابان را که دیده؟ به نی مهر درخشان را که دیده؟ درون طشت، ذکر حق که گفته؟ به زیر چوب، قرآن را که دیده؟ به پای صوت روح افزای قرآن نشاط می گساران را که دیده؟ کنار سفرهء رنگین قاتل سر خونین مهمان را که دیده؟ زبانم لال، بین می گساران ولیّ حیّ سبحان را که دیده؟ دهن خشک و لب از خون جبین تر شکسته دُرج دندان را که دیده؟ دل شب گوشهء ویرانهء شام وصال روح و ریحان را که دیده؟ گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند دریغ از لاله های پرپر من ز هفتاد و دو خونین اختر من خودم دیدم سر پاک حسینم جدا شد پیش چشم مادر من خودم دیدم که در خون دست و پا زد به روی دست بابا اصغر من خودم دیدم که پامال خزان شد گل من یاس من نیلوفر من خودم دیدم که هجده سر چو خورشید همه گشتند بر گرد سر من خودم دیدم که سرها گریه کردند بر احوال دل غم پرور من خودم دیدم که افتاد از سر نی سر محبوب از جان بهتر من به آن بلبل که در شام خرابه دل شب پر زد و رفت از بر من بخوان این بیت را میثم هماره ز سوز سینهء پر آذر من گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند (آقای غلامرضا سازگار)