#زینب_ای_آیینه_ی_مادر_سلام
#اربعین
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀
زینـب ای آییـنه ی مـادر ســلام
از سفر برگشتی ای خواهر،سلام
السلام ای همدم و همناله ام
السلام ای یـار چنـدین ساله ام
ای کـه زهـرا و علـی را دختـری
سرفرازم چون تو دارم خواهری
از چه بی جوهر شده آهنگ تو؟
جـان مـادر بـوده ام دلتنگ تو
ای گـرفته از رخ دشمـن نقـاب
خوش درخشیدی بسان آفتاب
گـر نبودی کـوفه و شـام بـلا
دفن می شد نام من در کربلا
خـواهرم ممنـونم از یـاری تو
مرحبا بـر ایـن علمـداری تـو
آمدی خواهر فدای مقدمت
ای بقربان قـدِ از غـم خَمَت
آمـدی خـواهر دوبـاره کـربلا
تو مگرکم دیده ای اینجا بلا؟
آمدی آنجا که دل خون کردنت
در غم مـرگم پریشون کردنت
ای ز هر سو بردلت باریده درد
این چهل روز دوری ام باتوچه کرد؟
ای رشیده ، سَرو قدِ تو خَم است
صورتت چین وچروک ودَرهَم است
جان مادر نیست زینب باورم
اینقدر تو پیر گردی خواهرم
آمدی با اشک وآه ای دل غمین
خیرمقدم گویمت ای نازنین
اولین باراست خواهر ما دوتا
این چنین گردیده ایم ازهم جدا
توسلامم کرده ای ای دل کباب
سر ندارم تا تو را گویم جواب
ای سرا پـا نـاله و انـدوه و درد
این چهل روزه غمم باتوچه کرد؟
آمدی درگلشنی که یاس نیست
خواهرم اینجا دگر عباس نیست
یـاد داری زینبم آن جمع را؟
آن همه پروانه دور شمع را؟
در کــنار خــود بــرادر داشــتی
قاسم و عباس و اکبر داشتی
بادل خون آمدی ای دل کباب
نیست عباسم دگر گیرد رکاب
تا که دیـدم غصـۀ جـانکاه تو
بـا سـرم مـن آمـدم همراه تو
گرچه از نیزه نگاهت کرده ام
گوش بر افغان و آهت کرده ام
گریه کردم تا که برسر می زدی
ناله های ای برادر می زدی
کاش می شد آیم استقبال تو
تابپرسم چون همیشه حال تو
چشم من روشن رسیدی ازسفر
از سفر خواهر چه آوردی خبر؟
هرچه می گردم میان کاروان
از رقیه نیست خواهرجان نشان
خواهرم روح و روان من کجاست؟
دختر شیرین زبان من کجاست؟
خواهرم ازمن مگرافسرده است؟
یا مگر از دوری من مُرده است؟
دارد اینک خواهشی از توحسین
ازگلوی خسته ات بـرگو، حسین
شـد دلــم تنـگ بــرادر گفتـنت
دوست دارم روی زانـو خفتنت
تو همیشه بوده ای چون مادرم
در نمازت کن دعایم خواهرم
از زبانم هرچه که «مداح» گفت
بیت بیت از سوز دل با آه گفت
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀
شعر:علی اکبراسفندیار«مداح»