#شب_بیستم_ششم_مسجد_ارک #حاج_منصور_ارضی #رمضان_المبارک_۱۴۰۰ پای کوی عفو تو کوه خطا آورده ام دست من خالی است پیش تو ،تو را آورده ام ای که پوشاندی مرا وقت گناه و معصیت کوله بار جرم خود را بی صدا آورده ام دست و پا گیرم ولی روی سرم دستی بکش بر سرم با دست خود خیلی بلا آورده ام دل شکستم آمدم حالا دلم را بشکنی زیر و رو کن این بنا را ربنا آورده ام قول دادی که ضرر کردم خودت جبران کنی ظرف خالی را به امید عطا آورده ام هرکسی را که کسی را هم‌ ندارد میخری من ضمانت نامه از سوی رضا آورده ام چادر خاکی زهرا را گرفتم آمدم مادرم را واسطه پیش شما اورده ام از شب قدر تو جا ماندم خجالت میکشم آبروی رفته پیش مرتضی آورده ام حسرت چای نجف در سفره افطارم است خواب دیدم که رطب از کربلا آورده ام اربعین قبل از حسین عباس دستم را گرفت باز حاجت زیر ایوان طلا آورده ام