📝 #خاک_به_سر_من
🖊 #شب_شهادت_امام_باقر "علیهالسلام"
🖊 #هیئت_روضة_العباس "علیهالسلام"
خاک به سر من
مادرش صدا میزد پسر من
تشنگی کشید و سوخت جگر من
خاک به سر من
از غم حسین شکست کمر من
زدنش جلو چشای تر من
نا نداشت سقا نداشت
برای دست و پا زدن تو قتلگاه جا نداشت
جون نداشت سامون نداشت
طاقت زخم تنش رو گرگ بیابون نداشت
خاک به سر من
با سر اومد از سفر پدر من
وای من عمه کجاست معجر من
خاک به سر من
خونیه تمومه بال و پر من
پس کجاست داداش علی اکبر من
موت چی شد آبروت چی شد
باباجونم ازم نپرس رقیه پهلوت چی شد
سوخت تنم سوخت لبم
خبر داری محله یهودیا بردنم
خاک به سر شام
سنگمون زدن همش از لب بام
پاره پاره شد بابا هی لباسام
خاک به سر شام
نمیبینه دیگه جایی رو چشمام
بخدا نمیتونم پاشم از جام
وای من بابای من
شبیه موی تو پریشون شده موهای من
ای عمو پیشم بمون
نمیذاره صدات کنم بابا این لکنت زبون
@majmaozakerine
خاک به سر خاک
پسر بی کفن پدر خاک
مونده عریان رو زمین به بر خاک
خاک به سر آب
پسر تشنه لب مادر آب
دست و پا میزنه در نظر آب
@majmaozakerine
آب نبود مهتاب بود
علی اصغر توی گهواره دیگه خواب نبود
سر نبود مادر نبود
رو سره دخترای اهل خیمه معجر نبود
😭😔
بابا سرت بالای نیزه ها بود
به ما نون و خرما صدقه میدادن بابا بابا
یا اهل العالم ان جدی الحسین قتلوه عطشانا
@majmaozakerine
#من_کیستم
#شب_شهادت_امام_باقر "علیهالسلام"
#هیئت_روضة_العباس "علیهالسلام"
من کیستم غبار تو یا باقرالعلوم
جان و تنم نثار تو یا باقرالعلوم
این روضه ها که دلخوشی ما فقیرهاست
هستم یادگار تو یا باقرالعلوم
کم گریه کرده ایم برایت حلال کن
عرش است داغدار تو یا باقرالعلوم
جانم فدای غربت زهراییت شود
جز غصه چیست کار تو یا باقرالعلوم
از خاطرات کودکی بیشتر بگو
ای با رقیه همسفر از آن سفر بگو
از ماجرای مجلس اغیار بردنت
از خاطرات کوچه و از سنگخوردنت
از نعل های تازه و از سینه ها بگو
برخیز و از شکستن آیینه ها بگو
با ما بگو که عاقبت کاروان چه شد
با ما بگو پیراهن آسمان چه شد
کار جهان و خلق جهان جمله در هماست
سرهای قدسیان همه بر .....
حـــســـین حـــســـیـن
روضه خوان ها آنچه میخوانند را من دیده ام
آنچه کس را نیست یارای شنیدن دیده ام
کودکی بودم میان کاروان کربلا
ظلم ها با همرهان از دست دشمن دیده ام
من کنار جسم صد چاک جوان کربلا
جد مظلومم به حال گریه کردن دیده ام
پیکر اکبر روی دست جوانان غرق خون
عمه زینب را در آن دم غرق شیون دیده ام
کودکان را تشنه در خیمه به حال اهتزار
دست سقا جدا افتاده از تن دیده ام
من تن صد چاک جدم را میان خاک و خون
زیر شمشیر و سنان و سنگ و آهن دیده ام