#عیادت از بیمار
به بستر فاطمه افتاده و، مولا پرستارش
ببین حال پرستارو، مپرس احوال بیمارش
کسی از آشنایان هم به دیدارش نمی آید
بود چشمش به در، تا کی اجل آید به دیدارش؟
علی از چشم زهرا چشم خود را بر نمی دارد
مجسم می کند عشق و فداکاری و ایثارش
کند اشک علی را پاک با دستی که بشکسته
نخواهد اشک مظلومی فرو ریزد به رخسارش
علی گه در بغل زانو، گهی سر بر سر زانوست
تو گویی از جدایی می کند زهرا خبر دارش
به زحمت واکند چشم و، به سختی می نهد برهم
رمق رفته دگر از دیده تا صبح بیدارش
علی انسانی