eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
47.9هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله بند۱ أشکوا إليکَ... أشکوا إليکَ... از مدینه از جفایِ به علی(ع) أشکوا إليکَ... أشکوا إليکَ... از نگاهِ پُرکنایه به علی(ع) هیزم آوُردن کاشکی می مُردن این خبر پیچید: حیدر و بُردن وای از اونها که حقش و خوردن هیزم آوردن... به تو شکایت میکنم ای/دُن/یا بگو چرا خونه نشین شد/مو/لا؟! ۲ برا غمش گریه میکنم؛ های های های با ذوالفقار؛ ضجه میزنم؛ وای وای وای بند۲ أشکوا إليکَ... أشکوا إليکَ... از سقیفه از خطایِ ازلی أشکوا إليکَ... أشکوا إليکَ... از نفاق و از جسارت به ولی بعدِ پیغمبر(ص) صاحبِ منبر- شد همونکه داشت کینه از حیدر بسته شد دستِ فاتحِ خیبر بعدِ پیغمبر(ص) به تو شکایت میکنم ای/دُن/یا حقِ علی(ع) نبود بمونه تن/ها ۲ با گریه هاش گریه میکنم؛ های های های وقتِ اذان ضجه میزنم؛ وای وای وای بند۳ أشکوا إليکَ... أشکوا إليکَ... یه نفر نداد به فاطمه(س) کمک أشکوا إليکَ... أشکوا إليکَ... از مغیره از غم ِ غصبِ فدک کوچه محشر شد سدّ معبر شد تیره و کمسو- چشم ِ مادر شد تا که سیلی خورد شیعه مضطر شد کوچه محشر شد به تو شکایت میکنم ای/دُن/یا یه روزِ خوش نذاشتی واسه زه/را(س) فاطمیه گریه میکنم؛ های های های توو روضه ها ضجه میزنم؛ وای وای وای
بسم‌ الله الرحمن الرحیم به مناسبت سومین تا نگاهت بشود سهم گدایت شب قدر میشوم زائر ایوانِ طلایت شب قدر در خیالاتِ خودم آمده ام سمتِ حرم تا بخوانم دو سه خط گریه برایت شبِ قدر چشم را بستم و دادم «به تو از دور سلام» آمدم در نجف و صحن و سَرایت شبِ قدر بینوا آمده ام تا به نوایی برسم دردمندم! برسد کاش دوایت شب قدر غرقِ عصیانم و گفتی که بگو: یازهرا(س) فرق دارد به خدا ذکرِ شفایت شبِ قدر عاشقت هست خدا؛ پس بعلیٍ(ع) العفو... رو زدم بر کرمت، شاه ولایت! شب قدر نام تو هست امان نامۂ از دوزخ؛ پس- شبِ قدرم به فدایت! به فدایت شبِ قدر چشم در چشم تو گفتم صد و ده بار «ألغوث» تا که بخشیده شوم بعدِ دعایت شب قدر غمت افتاده به دل! رفتی و با گریه شده- مسجد کوفه چه دلتنگِ صدایت شبِ قدر بیتُ الاحزان شده این خانه! ببین جمع شدند... بچّه هایت همگی دورِ عبایت شب قدر!
کوفه نیا؛ از آمدن صرف نظر کن از این سفر آقای من صرف نظر کن از دست خود انگشترت را دربیاور از خیرِ کهنه پیرهن صرف نظر کن دربارۂ سرنیزه های زهرآلود با خواهرت حرفی نزن،صرف نظر کن... از کربلا از نینوا از قاضریه از هر کجا غیر از وطن صرف نظر کن این تن بمیرد دخترانت را نیاور دارند دستان بزن...صرف نظر کن- -از نامۂ بی غیرتِ خنجر فروشان از مردم پیمان شکن صرف نظر کن از پیکرت چیزی نمی ماند! بیا از- آوردنِ حتی کفن صرف نظر کن دیدم خریده حرمله(لع) تیر سه شعبه جان رباب(س)از آمدن صرف نظر کن!
بدونِ یک بلیطِ رفت و برگشت دلم زائر شد و دورِ تو می گشت همآغوشِ ضریحت بود و می خوانْد زیارتنامه رأسِ ساعت هشت! شاعر:
بدونِ یک بلیطِ رفت و برگشت دلم زائر شد و دورِ تو می گشت همآغوشِ ضریحت بود و می خوانْد زیارتنامه رأسِ ساعت هشت! شاعر:
تمام ِ لحظه‌های زندگانی را هدر دادم دل و دین و یقین و مهربانی را هدر دادم محبت را زدم چوبِ حراج و آه شد سهمَم تمام عمر این گنجِ نهانی را هدر دادم مرا دنیایِ فانی سخت مشغولِ بِطالَت کرد چه بد خیرِ حیاتِ جاودانی را هدر دادم شبیه یخ؛ میان دست‌هایم آب شد کم‌کم زمان! این گنجِ کمیابِ جهانی را هدر دادم ندانم‌کاری از من ساخت یک ناشُکرِ بی‌انصاف طلبکارانه رزقِ قدردانی را هدر دادم چه شب‌ها از خدا با ذکرِ "یا الله" دل بُردم ولیکن صبحدم آن خوش‌زبانی را هدر دادم خدایا کاش برمی‌گشت تا جبران کنم قدری ضرر کردم! پشیمانم! جوانی را هدر دادم چرا ذکرِ "بنفسي أنتْ" را دیگر نمی‌گویم؟! چرا حالِ قشنگِ ندبه خوانی را هدر دادم؟! چرا گمراه کردم چشم‌های سربه‌راهم را؟! چرا آن انتظارِ جمکرانی را هدر دادم؟! مرا بیدار کن تا فرصتی هست و نَفَس دارم که با عصیان، تمام زندگانی را هدر دادم! ✍️
رو به درگاهت زدم، با حال خوش عازم شدم رو به درگاهت زدم، با حال خوش عازم شدم دور تو میگردم و امسال هم مُحرم شدم یا إلهي آمدم در را به رویم باز کن آمدم با دست خالی، باز هم اعجاز کن عاصی ام! گفتم نیایم باز اما آمدم شرم دارم از گناهانم، خطاکارم، بدم هر کسی غیر از تو باشد زود طردم میکند بعدِ عمری نیستم راهِ گدایی را بلد خوبی ات را دیدم و هر آن بد و بدتر شدم چشم پوشیدی، گذشتی، باز طغیانگر شدم باز هم بنده نوازی کن، به خود کردم س یاغیاث المستغیثین از دلم بردار غم عاشقم کن! سایه اش را از سر من کم نکن توبه کردم، با حسینت(ع) آمدم ردم نکن آن حسینی که گره خورده ست با عشقت مدام قصد جان کرده، رها کرده ست حج ر ناتمام خوب فهمیده مناسک را؛ نمانده زیرِ دیْن سر تراشیدن که نه! «سر» داده در راهت حسین(ع) کعبه دورش گشته و بیتابِ این غربت شد جامۂ إحرام او پیراهن غارت شده گفت روی خاک، زیر نیزه های گاهگاه آخرین ذکرِ «لکَ لبیکْ» را در قتلگاه شد نماز عید قربان و گرفت از خون وضو خواند با لب نه! که با رگ های خونبارِ گلو حج به جا آورده بود و بی کفن جان داده بود جان به لب شد خواهرش، روی زمین افتاده بود دستی از غیب آمد و از جا بلندش کرد زود «کربلا در کربلا می ماند اگر زینب(س) نبود» داغ را در دل نهان کرد و قیامش شد عیان شد علمدارِ برادر، مکتبش شد جاودان گوش عالم پُر شد از صوت مناجات الحسین(ع) یار میخواهد خدایا...یا لثارات الحسین(ع) راهی ام کن! درد هجران بدترین نوع بلاست سخت دلتنگ طوافم! کعبۂ من کربلاست وعده با شش گوشه دارم یا إله العالمین تشنۂ آب فراتم؛ زائرم کن اربعین! شاعر:
محرم افتادی و تا خورد به گودال، لبت با گریه دوید؛ سوخت از تاب و تبت تا پیکر خود را سپرِ جان تو کرد گفتی که عمو شود فدای ادبت اینکه نکند خار به دستش برود هر ثانیه بود؛ فکرِ هر روز و شبت بی دستش کردند و به پا شد کینه هم از جمل و هم حسن(ع) و هم نسَبت با خاک درآمیخته، یکسان شده بود در زیر قدم هایِ پیاپی رطبت زد حرمله(لع) تیر بر تنِ عبدالله(ع) پرپر زد و سخت شعله ور شد غضبت می سوختی از غم و: «خدایا أَمْسِکْ- -عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماء»* شد ذکر لبت! *...در این هنگام حرمله(لع) تیری به طرف عبد الله(ع) انداخت که گوش تا گوش عبد الله(ع) بریده شد و در آغوش عموی بزرگوارش جان داد. آنگاه حضرت این مردم را نفرین کرد و به خداوند عرضه داشت:«أَللّهُمَّ أَمْسِكْ عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماءِ وَامْنَعْهُمْ بَرَكاتِ الاَْرْضِ...» «خدایا باران را از آنها قطع کن و برکات زمین را از آنها منع کن...» بحار الانوار/علامه مجلسی،جلد۴۵ مقتل اللهوف/سید بن طاووس،صفحه٧٢ مقتل مقرّم/صفحه٢۴۶ ارشاد مفید/صفحه٢۴١
محرم برایت دست-خطی با دلِ مضطر فرستاده به عشقت مجتبی(ع) قربانیِ دیگر فرستاده نگاهت کرد؛ «لا یومَ کیومَک» خواند در بستر برایت غصه خورد و اشکِ چشم تر فرستاده کشیدی آه و خواندی متن بازوبند قاسم(ع) را حسن(ع) عشقِ خودش را مثل یک مادر فرستاده در آغوشش گرفتی، عاشقانه گریه می کردید یتیمش را برادر با همه باور فرستاده روانه کرده قاسم(ع) را به یاری تو! در واقع- -به قلب دشمنانت نیزه و خنجر فرستاده رجزهای لب قاسم(ع) تداعی کرده صفين را برایت هدیه ای با خصلتِ حیدر فرستاده عجب فرماندهی کرده به یاریِ سپاه تو چه سربازِ به نام و یاوری محشر فرستاده «أنا ابن المجتبی» گفت و گمانم دشمنت میگفت حسین(ع) اینبار جای یک نفر؛ لشکر فرستاده برای ازرق شامی(لع) گمانم شمر(لع) هر لحظه برای کشتنش یک نيزهٔ بهتر فرستاده زمین خورد و تمام دشت را طعم عسل برداشت برایش آب کوثر شخص ِ پیغمبر(ص) فرستاده!
محرم دارد از جام ولایت باده می‌ریزد زمین ذره ذره داغِ فوق العاده می‌ریزد زمین شبه پیغمبر(ع) ندارد جای سالم در تنش عضو عضوِ این پیمبر-زاده می‌ریزد زمین إرباً إربا یعنی آنجا که گلاب از برگ گل قطره قطره میشود آماده می‌ریزد زمین پاره کرده ضربهٔ نیزه نخ تسبیح را دانه دانه از دلِ سجاده می‌ریزد زمین از نفس افتاده و چشمش سیاهی رفته است جویِ خون از پیکری افتاده می‌ریزد زمین گل که پرپر شد همه گلبرگهایش بی رمق با نسیمی، با تکانی ساده می‌ریزد زمین می‌رساند با سرِ زانو خودش را یک پدر اشک از چشمانِ یک دلداده می‌ریزد زمین می‌رود با دست لرزان...دارد از بین عبا تکه تکه پیکرِ شهزاده می‌ریزد زمین!
🍃🏴 زبانحال، در عزای 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- کربلا دشتِ بلا خوانده و نامیده شده دلم از داغِ علی(ع) خون شده! رنجیده شده قامتِ تازه جوانم شده با خاک؛ یکی جای-جایِ بدنش رفته و ساییده شد نیزه ها آب-نداده پسرم را کشتند با لب تشنه به خون خفته و غلتیده شده روی پیشانی اش افتاده چه ردّ شمشیر لبش از فرطِ عطش خشک و چروکیده شده گلِ لیلا شده پرپر، چه به هم ریخته است نه که با دست! که با تیر و کمان چیده شده میگذارم نگران! صورتِ خود را با اشک... به روی صورتِ زیبایِ خراشیده شده شیشۂ عمر علی اکبرِ(ع) من خورد زمین کمرم خم شده و... وای چه پاشیده شده می برم بینِ عبا دار و ندارِ خود را با همان دست که یخ کرده و لرزیده شده! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅