#مناجات_مهدوی_جدید_رمضان
گریز: حضرت قاسم علیه السلام
در پشت ابر، یکسره ماه خدا نباش
دیگر امام عصر، تو از ما جدا نباش
در خیمه های بی کسی خود چه میکنی
دائم اسیر غربت بی انتها نباش
بر پلک های زخمی خود یک امان بده
باران خون ِروضه ی صبح و مساء نباش
حق را قسم به قاسم مظلوم می دهم
یارب به هجر یوسف زهرا، رضا نباش
قاسم تو را صدا زده در زیر دست و پا
در کوه و دشت، منتقم کربلا نباش
آمد حسین و گفت: عزیز ِبرادرم
صدها هلال؛ ای قمر مجتبی نباش
با نعل تازه موی سرت شانه خورده است
ماه منیر نجمه، پر از ردّ پا نباش
چون مادرم به صورت زخمت بزن نقاب
اسباب داغ روز و شب عمّه ها نباش
هر سو کشیده شد تن تو زیر نعل ها
مانند جسم اکبر من، هر کجا نباش
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#مناجات_مهدوی_جدید_رمضان
گریز: حضرت خدیجه علیهاالسلام
فصل بهار و ماه رمضان
بی تو جهان، جهنّم ابرار شد بیا
کار تمام منتظران زار شد بیا
در ماه روزه، تالی قرآن ما کجاست؟
هر روزه دار، تشنه ی دیدار شد بیا
گردیده است عین زمستان؛ بهارمان
بی تو بهار شیعه چه غمبار شد بیا
سال جدید آمده امّا چه فایده
هر ساله داغ ِهجر تو تکرار شد بیا
روییده است گل؛ همه جای زمین ولی
گلزار ِبی تو، دشت پر از خار شد بیا
چندی ست کار ما شده اثبات بودنت
آقا ببین وجود تو انکار شد بیا
هنگامه ی شهادت بی بی خدیجه است
در نوبهار، شیعه عزادار شد بیا
هم مادر تو فاطمه شد صاحب عزا
هم کوه داغ، احمد مختار شد بیا
شد سال ِحزن جدّ غریبت نبی شروع
دنیای درد بر سرش آوار شد بیا
در وقت غصه، یار پیمبر، خدیجه بود
دیگر بدون یاور و غمخوار شد بیا
گفت ای نبی مراقب یاسم همیشه باش
اما گلش اذیت و آزار شد بیا
در پشت درب خانه چه ها دید فاطمه
محسن قتیل ِضربه ی مسمار شد بیا
او را به قصد کشت، چهل بی حیا زدند
در بین بغض و کینه گرفتار شد بیا
باید که دق کنیم، جسارت به فاطمه
در کوچه پیش حیدر کرار شد بیا
از کوچه گفته ام، دل تو رفته سمت شام
در شام، عمه راهی بازار شد بیا
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن
#مناجات_مهدوی_جدید_رمضان
گریز: حضرت رقیه علیهاالسلام
ای ماه روزه ام، رمضانم بیا پدر
دیگر بس است روضه ی صبر و رضا پدر
بی تو شده ست عین زمستان؛ بهارمان
بی تو چه فرق می کند عید و عزا ،پدر
هنگام باز کردن هر روزه ات شدی
در پیش سفره بی کس و تنها چرا، پدر
شرمنده ایم چون شده ای از جفای ما
عمری اسیر غربت بی انتها پدر
آقا قسم به موی سفید رقیه جان
دیگر برای آمدنت کن دعا پدر
آقا قسم به زخم لب و روی نیلی اش
دیگر بگیر اذن فرج از خدا، پدر
بین خرابه،منتظرت مانده عمه ات
بنگر تو را صدا زده همراه ِبا پدر
سر را گرفته در بغل و گفته بین آه
خوش آمدی به خانه ی ویران ما پدر
دیگر چرا به روی سرت جای بوسه نیست
مانده به روی آن، اثر ردّ پا ؛ پدر
پرسم کدام دشمن بی شرم و بی حیا
در پیش عمه کرده سرت را جدا پدر
پاسخ نده؛ لبی که نمانده برای تو
بعد از جفای مجلس شام بلا پدر
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین