eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
38.9هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
359 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه بامتن درکانال ما خوش آمدید مدیریت👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال مطالب کانال #صدقه_جاریه می‌باشد https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
. نوزدهم و بیستم ماه محرم اولین روزهای حرکت کاروان اسراء که به چندین منزل رفتند. کاروان اسرا با فرماندهی بن قیس خبیث و و ولدالزنا به سمت شام حرکت کرده ودر کاروان أسرا و سرهای مقدس را چرخاندند. امام سجاد خطاب به فرمودند زنی همچون مادرت فرزند پستی مثل تو نزائیده است. پنجاه نفر محافظ صندوقی بودند که سرمقدس درآن بود که درشهرها سر را به نیزه میزدند ودر مسیرها وشبها درون صندوق میگذاشتند. در منزل اول صندوق را به کناری گذاشتند و مشغول شراب خواری وپایکوبی گشتند. ملعون که تیر سه شعبه به پیشانی سیدالشهداء علیه السلام زد، در جریان اسارت ومسیر به شام نقل میکند: که من میلی به شراب نداشتم ولذا هوش بودم. هنگامی که قصد خواب کردم ناگهان صدای مخوفی شنیدم و نورهایی درخشان مشاهده کردم که به سمت صندوق سرمقدس میرفتند. متوجه شدم که آنها ملائکه وانبیاء الهی حضرت آدم ونوح وابراهیم واسماعیل واسحاق به همراه رسول اکرم فرود آمده اند. جبرئیل امین درخدمت ایشان بوده ودرب صندوق را بازکرد و سرمقدس را به آغوش گرفتندو میبوسند وبا حالتی گریان به حضرت رسول اکرم تسلیت وتعزیت میگفتند. دراین هنگام به پیامبر عرض کرد که اگر امر فرمائی زمین را همچون واژگون براین قوم برگردانم؟ حضرت فرمودند خیر حساب من بااین قوم در روز قیامت ودر محضر خداوند دادرسی میشود. فرشتگان عرض کردند که ما مأموریت داریم که این پنجاه تن مست رانابود سازیم. حضرت میفرماید که به وظیفه خود عمل کنید. پس هرکدام از افراد را باحربه ای به هلاکت رساندند من که هشیار بودم گفتم یارسول الله مرا امان دهید حضرت به من فرمود دورشو خدا تورا نیامرزد. صبح همه آن محافظان را خاکستر دیدم. . منزل بعدی است که درعصر امویان یک شهر نظامی بوده است و با تشریفاتی کاروان را وارد کردند. در وقت ورود، علیهاالسلام ازفرط تأثر اشعاری فرمودند: "ماتت رجالی وافنی الدهرساداتی وزادنی حسرات بعد حسراتی عزعلیک یارسول الله ماصنعوا باهل بیتک یا نور البریات..." درنزدیکی قادسیه از دو قریه و هم عبور کردند که مردم خوشته برای تماشای کاروان آمدند وجشن وشادمانی کردند ولی اهالی برصاباد بر قاتلان امام لعنت میگفتند و براهلبیت پیامبر علیهم السلام درود میفرستادند. "وقال ابومخنف وساروا بالرؤوس إلی شرقی الجصاصة ثم عبروا تکریت" بعداز آن از طرف شرقی یا حرکت کردند تا به کنار شهر تکریت رسیدند.
‌. بیست و یکم و بیست و دوم محرم کاروان اسراء آل الله علیهم السلام را در چندین منزل توقف و گذر داده اند. بعد از عبور لشکر ازکنار حصاصه در نزدیکی شب کاروان وارد به شهر تکریت شد. مردم به استقبال و تماشا بیرون آمدند و پایکوبی میکردند و به یکدیگر تبریک گفته و به سؤال نسبت به سرمطهر در جواب "هذا رأس الخارجی" میگفتند. بزرگان فهمیدند که این سر نوارنی سرمطهر امام حسین علیه السلام است و این از آل الله پیامبر علیهم السلام هستند. ها را به صدا در آوردند و حضرت را نفرین کرده وبرای با دشمنان آماده میشدند. پس آن شب کاروان در تکریت بماند وصبح زود با سرعت از آنجا فرار کردند. اسرارالشهادة ج۳ص۴۱۹ در راه به رسیدند و از آنجا گذشته وبه دیر نصرانی در رسیدند از آنجا هم گذشتند سپس را پشت سر گذاشته تا شب در وادی النخله وارد شده وفرود آمدند. ناگاه صدای و هاتفی از آسمان را شنیدند که درحال گریه هستند واین اشعار را میخوانند: "نساء الجن ساعدن الهاشمیات بنات المصطفی یبکین شجیات..." زنان جن برای یاری دختران پیامبر گریه وناله و زاری کرده ولباس سیاه به تن میکنند. آن شب را درکمال ترس کرده وصبح به سرعت رفتند. بحارالانوار ج۴۵ص۲۳۶ تذکرةالشهداء ج٢ص٣۴۴ بعد ازآنجا اول به رسیدند و توقفی نکردند. "وسارواحتی وصلوا إلی بلد لینا" رفتند تا به شهر رسیدند. زنان وپیران وجوانان بیرون آمده ونظر به سرمطهر کردند وبر او وجد وپدرش درود فرستاده و قاتلان را لعنت کردند. لشکریان به شهر حمله ور شدند وخانه هایشان را خراب کرده و رفتند، تا را نیز گذراندند. کاروان به نزدیکی رسید والی ملعون، شهر را بست وتا سه میل به استقبال لشکر اعداء رفت وبه مردم میگفت این رؤوس و أسراء خارجی را به شام میبرند. ناگاه کسی در جمعیت سرمطهر را شناخت وفریاد زد "هذا رأس الحسین علیه السلام" مردم جلو آمده ویقین کردند وصدای گریه وناله بلند شد. چهارهزار سوار از اوس و خزرج هم عهد شدند که با سپاه ابن زیاد بجنگند و سرها را به بدنها در کربلا ملحق کنند واین فخر تا قیامت برای آنان باشد. اما جاسوسان خبر را به لشکریان دادند وآنان وارد کحیله نشده راه را منحرف کردند وبه طرف جهینه رفتند. پس به رسیدند درآنجا نیز شورش شد ومردم بپا خواستند وآن لشکرخبیث به ناچار پا به فرار گذاشته و به طرف رفتند. ریاض القدس ج۲ص۲۶۳