شب ششم
قاسم ابن الحسن
پیچیده در تمامی این دشت آه تو
وای از صدای منقطع گاه گاه تو
وای از سر شکسته و وای از سم ستور
دارد چقدر مرثیه این قتلگاه تو
سبز است سبز مثل پگاهت غروب تو
سرخ است سرخ مثل غروبت پگاه تو
جوشن تر از زره رجز یا علی علی ست
دست علی و فاطمه ، پشت و پناه تو
رفتی بدون جوشن و عالم دوباره دید
خیبر شده تداعی این رزمگاه تو
بازو و سینه و سر و پاهاست لشکرت
افتاده تیر و نیزه به جان سپاه تو
بوی مدینه می وزد از باغ پیکرت
گل زخم های سینه و پهلو گواه تو
شاعر کجا و مرثیه ی سرخ و نیلی ات
دارم گریز می زنم از روی ماه تو_
آتش گرفته ایم بخوان با زبان چشم
جاریست روضه های حسن در نگاه تو
#هادی_قاسمی
#شب_ششم