اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
غزل مصیبت - فاطمیه
گـریه کُنت از غصّهاَت دق میکند حتماً
چیزی نمانده از تنت این روزها اصلاً
پهلوبهپهلو میشوی در بسترت هر وقت
گلها شکـفته میشود بر رویِ پیراهن
دَستاسْ را چـرخاندی و نانی فراهم شد
آماده کردی خانه را با صحبت از رفتن
دادی به زینب بستهای با روضههایِ باز
بابا کفن دارد... حسن دارد... حسین اصلاً
این خانه را بی تو تصـوّر هم نباید کرد
این روضهیِ بیمادری چه میکند با من
بالایِ بستر مینشیند دخـترت زینب
دارد به دستش باز هم اِنگار پیـراهن
یک روز هم از رویِ تَل میبیند او دلبر
پیشِ دو چشمِ مادرش در حالِ جانکـَنْدن
سر میبُرد خنجر چرا بد میبُرد خنجر؟!...
سالم نمانده جایِ یک بوسه به رویِ تن
ذکـرِ مدینه ذکـرِ گودالِ غـم و زینب
شد العجل مهدی بیا ای دلربایِ من
#فاطمیه #غزل #روضه #بستر
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدینه #یافاطمه #وای_مادرم
#همهی_فاطمیه_یاد_توایم #سردار_دلها
#هزار_مرتبه_شکر_خدا_که_حیدری_ام
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
#حسین_ایمانی
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#منقبت
#علی_انسانی
اي بهشت آرزوهاي علي
وي دو چشمت دين و دنياي علي
شام غم را پرتوِ اُمّيدِ من
كوكب من، ماه من، خورشيد من!
اي نچيده گل زِ رويت آفتاب
وي نديده شب، شبِ مويت به خواب
در دل هر ذرّه، نور مِهر تو
مِهر هم، سايهنشينِ چهر تو
يك نگاهت بِه ز صد خُلد بَرين
ني، كه يك ايماي تو خُلدآفرين!...
خانۀ ما گرچه از خِشت است و گِل
خشت روي خشت نَه، دل روي دل
آستانش، آسمانِ آسمان
سقف، بالاتر ز بام كهكشان
پايۀ ديوار آن، بر طاق عرش
وز پَرِ خود عرشيان آورده فرش
خاك آن را، شُسته آب سلسبيل
گَرد آن را رُفته، بال جبرئيل
ناودانريزش، بِه از ماءِ مَعين
بوريايش، گيسوانِ حور عين
روشني زين خانه دارد، نور هم
روزَنَش، بُرده سبق از طور هم
كي به سينا پاي، موسی ميگذاشت
گر سُراغِ خِشتي از اين خانه داشت
«لَنْ تَراني» بوده زين سينا جداي
رفته از اين خانه، هر كس تا خداي
هر تني جان و، ز جان جانانهتر
هر گُهر از آن گُهر، دُردانهتر
دخترانت بانوان مريماند
هر دو در عِزّت عَلم در عالماند
تا تو هستي قبلۀ كاشانهام
كعبه ميگردد به گِرد خانهام...
رو بدين سو دارد از هر سو، بهشت
تا بگيرد از تو رنگ و بو بهشت
خانۀ ما گُلبنِ صدق و صفاست
فاش گويم خانۀ عشق خداست
نورها از پرتو روبند توست
آفتاب خانهام لبخند توست...
اي تبسّم، آرزومند لَبَت
اي سحر، مست از مناجات شَبَت
گو بگردانند روي از من همه
دوست تا زهراست، گو دشمن همه!
گو به آن، كز تيغ من در واهمهست
ذوالفقارم جوهرش از فاطمهست
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#منقبت
#علی_انسانی
باز به من راه سخن باز شد
طایر اندیشه به پرواز شد
تا که کند سیر، مقامات را
مدح کند، مادر سادات را
گر، نه مدد از نظرِ وی رسد
خامه به طوف حرمش کی رسد؟
اختر تابنده بُرج شرف
گوهر رخشنده دُرج شرف
مایه فخریهء خیرالبشر
دوستی و دشمنیاش، خیر و شر
ریزه خور سفره او، اولیا
در بَر او بر سَرِ پا، انبیا
روح نُبی ، جان نبی، ذات دین
کشته شده بر سرِ اثبات دین
در شرف و عفاف، الگو تویی
به بانوان، بزرگ بانو تویی
به بیقرین، نیست قرین تو کَس
و گر کسی هست، علی هست و بس!
بود به دستور خدای اَحد
که مصطفی به دست تو، بوسه زد
جن و ملک، کمینه خیل توأند
خلق، عوالم به طُفیل توأند
حُب تو، شیرازهء اُمّ الکتاب
سایهنشینِ مِهر تو، آفتاب
مقدم تو داده به خاک، اعتبار
فرش کند از تو به عرش، افتخار
هم ز سَران، خود پسرانت سَرند
هم، همه مفتخر زِ تو مادرند
در صف محشر، چو رسد گام تو
محشر دیگر شود از نام تو
بهگاه غم ذکر امامان، همه
فاطمه، یا فاطمه، یا فاطمه
دامن تو، حسین، میپرورَد
آنکه دل خدای هم میبرَد
فضهء تو، معلم عالمی
که دارد از یَم کمالت نَمی
خانه تو گلبُن عشق و عفاف
به گِرد آن کعبه بوَد در طواف
صبر تو را نداشت ایوب، هم
اشک تو را نریخت یعقوب، هم
عبادت و خدمت تو، متصل
دسته دستاس ز دستت خجل
چشم ملَک، محو نماز شبت
گوش فلک، به نغمهء یارَبت
🔹
🏴فاطمیه اول
#شعر #امام_زمان_عجل_الله
#حاج_منصور_ارضی
تصویر هجر تو که به ذهنم خطور کرد
آه فراق آینه ام را نمور کرد
جز اشک چیست چاره ی یوسف ندیده ها؟
یعقوب چشمهای مرا گریه کور کرد
بین من و تو پرده ی عصیان حجاب شد
ما را گناه کاریمان از تو دور کرد
یکبار هم گناه مرا روی من بیار
آخر خدا چه قدر شما را صبور کرد
در راه دوست هر چه هزینه دهی کم است
اصلا به پای یار نباید قصور کرد
تمرین سوختن به تماشا نمیشود
باید میان شعله همین را مرور کرد
مست از شراب عشق به آغوش شمع تا
پروانه سوخت میکده را غرق نور کرد
گاهی صلاح طفل به تنبیه مادر است
باید به سر راه شدن را زور کرد
دست از تعلقات بکش وصل را بگیر
شرط ورود وادی حق پابرهنگی است
باید کلیم وار عزیمت به طور کرد
هجران بس است ای پسر فاطمه بیا
شاید که مرگ جسم مرا سهم گور کرد
ما را به حق روضه ی زهرا درست کن
حوریه ای که در دل آتش ظهور کرد
آیینه زلال نبی پشت در شکست
آیینه را چگونه علی جمع و جور کرد
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
▶️
یار ما هر نیمه شب که بر سر سجاده است
آنقدر آقاست یاد قوم نوکر زاده است
گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه نیست
ما نمیخواهیم ورنه لطف او آماده است
گریه هایم کم شده یعنی که بی برکت شدم
بی حیایی من آخر کار دستم داده است
به دل سنگی من این حرف ها سودی نکرد
حل کار سنگ کی در طاقت سمباده است
امر مولا روی چشم و نهی مولا روی چشم
کار سختی نیست اصلا،عبد بودن ساده است
در تمام سالها من فکر خود بودم ولی
او دم خیمه به شوق دیدنم اِستاده است
فاطمیه جمع را یک کربلا مهمان کنید
قلب ما سینه زنان دربه بدر آن جاده است
بوی دود از خانه مولا به عالم میرسد
بوی دود از چادر آن بانوی آزاده است