#یا_رقیہ_خاتون_س🍂
🏴مرغِ دلم امشب بہ جنون سر دارد
با عشق هوا و حالِ دیگر دارد🥀
🏴آمد شبِ سوم شب بے باباها
اے واے بہ حالِ هر ڪه دختر دارد🥀
#بابایےترین_دختر_عالم❤️
#شب_سوم #محرم💔🥀
🥀🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبسوم 🏴
+حضرت رقیه(س)
※ اوناییکهدختردارن...
⚠️با حال مناسب ببینید⚠️
#محرم
#امام_حسین
#اَݪٰلّہُـمَّعَجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ🍃
🥀🍃
اجازه بدید روضه بخوانم .. امام صادق نشسته بود ، اون روضهخونم اومد وارد شد، نشست کنار حضرت. آقا بهش فرمود: میشه برای ما یهکم از جَدمون بخونی؟! گفت: بله آقا ..شروع کرد شعری خوندن. روایت میگه به شدت امام صادق گریه میکرد؛ اون طرفِ پرده هم زنها به شدت شیوَن، ناله، گریه. یهو دیدن پرده کنار رفت، یه کنیزی اومد، یه بچهی شیرخوار گذاشت تو دامن امام صادق. آقا تا این بچه رو دید گریهش بلندتر شد. همه گریه میکردن، امام صادق هم گریه میکرد، این بچه هم گریه میکرد (همه رو بههم ریخت این بچه)فلذا میبینید اینایی که بچههاشونو امشب آوردن، از زمان امام صادق همین جوری بوده..امام سجاد بعد از واقعهی کربلا توو بازار رد میشد دید یه خانومی بچهش توو بغله داره رد میشه، دید این بچه داره بیتابی میکنه، هی گریه میکنه. صداش زد:_خانوم ببخشید!گفت: بله یابن رسول الله؟فرمود: فکر کنم این بچه تشنهشه!گفت: بله آقا، یه مسیر طولانی امروز رفتم، نرسیدم بهش آب بدم.فرمود : برو سریع آبش بده…..امام سجاد شروع کرد گریه کردن .گفت: آقا بیادبی کردم، ببخشید، حالا میرم بهش آب میدم، چرا گریه میکنین؟!فرمود: آخه داداش منو توو کربلا آب بود و بهش ندادن و کشتنش….
میدونم تشنهای مادر، ولی من..
به جز اشک چشام آبی ندارم
تو بازم تشنه خوابت برده اما
من از داغ لبات خوابی ندارم
بخواب آروم، بخواب آرومِ جونم
بخواب ای حیدر شیرین زبونم
برای اون کویر خشک لبهات
تا صبح لالاییِ بارون میخونم
دلم از مَردم این شهرْ خونه
اینا گمراهی رسم و راهشونه
نمیدونم چرا دلشوره دارم
گمونم حرمله همراهشونه
شنیدم حرمله رحمی نداره
یه رَد خون همیشه تو چشاشه
شنیدم بین تیرایی که داره
یه چندتایی سهشعبه هم باهاشه
میگن خیلی دقیقه توو هدفهاش
نشونهگیریهاش رَدخور نداره
نترس مادر، بهت قول میده مادر
دیگه اسمِ کثیفش رو نیاره
نترس مادر، عمو عباس هستش
تا اون هستش که آزاری ندارن
همیشه جنگ با آدم بزرگاست
اینا با بچهها کاری ندارن
ایشالله فردا از این دشت میریم
برات گهوارهی تازه میگیرم
همین حالا دارم از شوقِ روزی
که رو لبهات میگی مادر میمیرم
تو هم مثل علیاکبر میمونی
که از پشتِ نقابش نور پیداست
بابات وقتی در آغوشت میگیره
سفیدیِ گلوت از دور پیداست
بخواب آروم و آهسته عزیزم
که تنها نیست بابا، غم نداریم
علیاکبر، عمو عباس، قاسم
خدا رو شکر چیزی کم نداریم
جوونای بنی هاشم زیادن
نترس، باباجونت تنها نمیشه
ایشالله فردا از این دشت میریم
خدای من! چرا فردا نمیشه؟!
عموجونت بهت قول داده فردا
بره از خواهرت مشکو بگیره
بهم قول داده دریا رو بیاره
اگه دستاش بره قولش نمیره
شاعر : حسن لطفی
رباب هی لالایی که میخوند، میگفت علیجان عمو رفته، عمو که قولش ردخور نداره ..اگه دستاش بره قولش نمیره ..اما همهجا شرم مال سقا شد، دیدن این بچه داره گریه میکنه؛ هی از این خیمه به اون خیمه، همه اومدن بغلش کردن دیدن فایده نداره.همچین که اباعبدالله اومد دَم خیمه، صدا زد: خواهرم، برو علی و بیار، اینا این بچه رو ببینن شرم میکنن..سریع دویدن تو خیمه بچه رو بغل کردن تو دستای اباعبدالله که قرار گرفت آروم شد. همچین که اومد بچه توو بغلش، بچه رو گرفت رفت وسط میدان که صداش به همه برسه. بچه رو روو دست گرفت، آروم آروم بلندش کرد.همچین که این سر برگشت، سفیدی گلو که مشخص شد، اون نانجیب دید لشکر بههم ریخته، همه دارن بههم میگن چه خبره؟! قرار ما نبود با بچه بجنگیم..دید لشکر داره بههم میریزه، گفت برید حرمله رو صدا کنید الان لشکرم میپاشه.حرمله نفس زنان اومد؛_ چیه امیر؟!گفت: لشکر داره بههم میریزه، یه کاری بکن . گفت: چی کار کنم؟ کدومُ بزنم؟ بابا رو بزنم یا بچه رو؟!گفت: مگه نمیبینی بچه خیلی راحتتره زدنش؟! اباعبدالله بچه رو آورده بالا ؛ میبینی زیر گلوشو؟! میبینی سفیدی زیر گلو رو؟!تیر سه شعبه رو برداشت، تا این تیرُ زد به بچه، بعضیا میگن زیر عبا این بچه رو پنهان کرد، هی میرفت سمت خیمهها، برمیگشت.علت داره میدونی علتش چیه؟! آخه دیدی یه مرغُ سَر میبُری، تا یه چند دقیقه هی دست و پا میزنه.تا این تیر خورد، اباعبدالله سریع بچه رو زیر عبا پنهان کرد. هی میرفت سمت خیمه، میدید بچه دست و پا میزنه، برمیگشت
🏴| #چالش_امام_حسینے
دࢪ عرش مجلس غم أرباب عـالم است
مشڪى بپوش اے دلِ شیدا محرم است🥀
↩️ شرکت کننده: 6⃣5⃣
🎁 نفر برتـر: سنگ حرم امام حسینع +
خاک تربت کربلا + قاب فرش حرم امام رضاع
🎁 به نفرات دوم تا دهم هم
جوایزِ نفیسی اهدا خواهد شد.🌹
🎁|برای شرڪت در این چالش بزرگ👇
🏴| https://eitaa.com/joinchat/2754019330C3ded5d8d29
| اولین چالش بزرگ امام حسینی در ایتا☝️
رباعیات شب سوم اول مجلسی
هر جا که بساط روضه دائر باشد
این حضرت زهراست که حاضر باشد
پرچم زدن ما سرِ هر کوی و گذر
یک جلوهء تعظیم شعائر باشد
هر کس که در این عزا قدم بردارد
سویش بخدا،خدا قدم بردارد
بر سردر دیگِ تو مسیحا آید
تا بهر شفا کمی غذا بردارد
در عرش مجالس حسینی برپاست
در فرش محرّم، همهجا واویلاست
با بالِ فرشته روضه مفروش شده
جاروکش مجلس عزایش زهراست
پرچم درِخانههای خود نصب کنید
دل را همه بر کتیبهها چسب کنید
پایان معارف خدا را یکجا
با گریه به شاه کربلا کسب کنید
هر کس که حسین در سر و باور اوست
ارثیهء شیر طاهر مادر اوست
با گریه رقیّه بر همه ثابت کرد
گریهکن مجلس پدر دختر اوست
دوبیتی حضرت رقیه سلاماللهعلیها
میدونستم میای میدی جوابم
نبودی خیلیا دادن عذابم
گمونم بابا یادت رفته بود که
شبا باید رودست تو بخوابم
یه چند بار دیدمت رو نیزههایی
صدات کردم بابا بابا بابایی
به اصغر غبطه خوردم نزدیکت بود
براش رو نیزه میخوندی لالایی
حکایتها داره درد اسیریم
یتیمی و غریبی سربهزیریم
یکی زد سرعت سیلیش زیاد بود
پرید توی گلوم دندون شیریم
بابائی زجرِ ملعون خونه چشماش
الهی پا نشه سنگینه پاهاش
یهبار اومد منو برداره نامرد
موهام پیچید بابا دور دستاش
توی گودال دیدن سر نداشتی
بهجاش روی نیزهها پیکر نداشتی
منو هر وقت میبینه عمّه میگه
برادر کاشکی دختر نداشتی
مجتبی صمدی شهاب ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر نام حسین و کربلایش
✨صلوات
بر نام ابوالفضل و وفایش
✨صلوات
بر اهل حرم به حق زهرا
✨صلوات
بر جمله یاوران مولا صلوات
الّلهُمَّ
✨صلّ
علْی
✨محَمَّد
وآلَ
✨محَمَّدٍ
وعَجِّل
✨ فرَجَهُم
♡••
نزدیڪترین راه بہ الله حُسِیـــناست
نـزدیڪتـرین راه بـہ اربــاب رُقـیـِـــه...
🏴
السلام علی الیتیمة الحسین علیه السلام
گر مادرت به فصل جوانی خمیده شد
من در سه سالگی شدهام مثل مادرت...😭
🏴
4_5958427319654680337.mp3
12.35M
زمزمه | داداش نذار ببینن که تنهام
شب چهارم محرم الحرام ۱۴۴۲
یکشنبه۲شهریور ۹۹|۳محرمالحرام ۱۴۴۲
مداح : حاج محمدرضا طاهری
@majmaozakerine
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
✅ مناجات با امام زمان علیه السلام در شب چهارم محرم
🔻 سعید نسیمی
نگار فاطمه زین غصه زار و غمگینم
که در کنار منی و تو را نمی بینم
گذشت عمرم و غیر از گناه چیزی نیست
میان نامه اعمال هر چه می بینم
نداشت رنگ خدا زندگی دنیایم
نماند باطن پاکی به ظاهر دینم
شب دعا شده یابن الحسن دعایم کن
مرا نجات ده از نفس و از شیاطینم
بگیر دست مرا و اجازه ده چون حر
کنار سفره توبه دوباره بنشینم
گناهکارم و آلوده سیدی العفو
که بر در تو الهی فقیر و مسکینم
مرا ببخش خدایا به آبروی حسین
که اوست باب نجات و من از محبینم
به سینه عشق حسین است و در دم مرگم
به دستگیری ارباب خویش خوشبینم
┈•꧁بٰابُ༼﷽༽الْحَرَم꧂•┈
|⇦•پدرم کرده دعا...
#قسمت_اول_روضه و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها و روضه اصحاب اجرا شده شب چهارم محرم ۹۹ به نفس حاج حیدر خمسه •ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
پدرم کرده دعا پیرغلامت بشوم
یا جوان مرگ، شهیدِ سَرِ راهت بشوم
مادرم خواسته از مادرتان بعدِ نماز
تا نَفَس هست فقط خَرجِ عزایت بشوم
*اگه مي بيني از اين روضه به اون روضه ميري برا خاطر مادرهايِ ماست،شیرِ حلالی که با اشکِ روضه به ما دادن، الان هم اگه خودشون نميتونن بيان، ميگن: روضه ميري سلامِ مارو هم برسون...*
کیمیایی ست عجب روضه ی جانسوزِ حسین
مددی صاحبِ عزا تعزیه دارت بشوم
رخصتِ خیمه ی خود را بده تا مثل زهیر
خيمه ات آيم و مجنونِ صدايت بشوم
#شاعر:یدالله شهریاری
*زهيري كه هر جا ابي عبدالله مي رفت راهش رو عوض مي كرد، خيمه هاش رو عوض مي كرد، داشت نهار مي خورد، زنش گفت: زهير! يه سوار داره مياد، اومد بيرون ديد علي اكبر رو فرستاده، گفت: سلام زهير، بابام سلامِت رسونده گفته بيا...گفت: برو سلامم رو به بابات برسون، بگو راهِ ما از هم جداست، تا اومد بره، زنش اومد گفت: زهير! ردش كردي، پسرِ زهرا دنبالت فرستاده، گفت: زهير الان بچه هام رو بر مي دارم ميرم، پسرِ فاطمه دنبالِ تو فرستاده ردش كردي، ديد الانِ زنش بره، گفت: باشه الان ميرم پيش حسين ببينم حرفِ حسابش چيه، سوارِ بر مركبش شد، نزديكاي خيمه ي ابي عبدالله شد، همه روشون رو از زهير برگردوندن.
خبر دادن به ابي عبدالله زهير اومده، اومد دَمِ خيمه، دستاش رو باز كرد زهير رو بغل گرفت، واردِ خيمه شدن، لحظاتي گذشت اومدن بيرون، ديدن زهير مثل مجنونا داره راه ميره، گفتن: چي شده زهير؟گفت: الان منم ميام.
اومد سمت خيام خودش، به زنش گفت: زود باش وسيله هات رو جمع كن، بچه هات رو هم بردار، هر چي دارم مالِ تو، برو...
زنش پرسيد: تو كه اول نمي خواستي بري، چي شد؟ گفت: آي زن! حسين يار نداره. گفت: زهير! من باعث شدم بري، حالا ميخواي بري برو، حسين با زن و بچه اش اومده، تو برا حسين، منم كنيزيِ زن و بچه ي حسين رو مي كنم...*
عالم علی و نورِ جهانتاب زینب است
مثلِ علی و مثلِ نبی ناب زینب است
از جلوه های فاطمه سیراب زینب است
تشنه حسین، تشنه حسن، آب زینب است
یعنی که پنج تَن دلِ یک قاب زینب است
این کیست این عقیله ی آقایِ کربلاست
این کیست این که غیرتِ فردایِ کربلاست
این کیست این رَاَیتُ جَمیلایِ کربلاست
این کیست حضرت زهرایِ کربلاست
عصمت کم است، صاحبِ القاب زینب است
*كاروان از مدينه دور نشده بود، اومدن گفتن: حسين! دوتا سوار دارن ميان، با عجله كاروان رو نگه داشت، رسيدن، ديد عبدالله دو تا آقازاده هاش رو آوُرده، اومد مقابل ابي عبدالله، گفت: بچه هام رو قابل ندونستي ببري؟ هر دو مهريه هايِ خواهرت هستن.
عمه ي سادات پرده ي كجاوه رو زد كنار، گفت: خير ببيني عبدالله، شيرِ مادرت حلالت، داشتم دق مي كردم، بچه هام رو آوُردي.عبدالله گفت:حسين! هر جا ديدي بچه هام به كارِت ميان، هر دوتاشون فدايِ تو...
كاروان راه افتاد، تا رسيدن كربلا، روزِ عاشورا هي مي اومدن دورِ ابي عبدالله، هي شمشيراشون رو نشون مي دادن، يعني دايي جان اجازه بدي رفتيم، امام حسين هي مي گفت: نه بروید پيش مادرتون.
هر دوتا بغض كردن، اومدن تويِ خيمه، ناراحت، زانو بغل گرفتن، بي بي زينب اومد گفت: چي شده؟ گفتن: برو از دايي بپرس، اصلاً مارو نمي بينه، هر کی خواست بره ميدان گذاشت بره، اما نميذاره ما بريم، زينب خوشحال شد، يعني دلتون ميخواد بروید؟ آره مادر! اگه رفتید كشته ميشيد؛ مادر! فدايِ سَرِ دايي...يه ذوقي كرد خانوم، چادرش رو به كمر بست، گفت: الان ميرم اجازه ي شما رو مي گيرم...*
آورده رویِ دست خودش جانِ خویش را
آماده کرده است دو قرآن خویش را
رو کرده است بر همه شیرانِ خویش را
دو گِرد بادِ خویش دو طوفانِ خویش را
خورشیدِ این دو اخترِ نایاب زینب است
هدایت شده از کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
#قسمت_پایانی_روضه و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها و روضه اصحاب اجرا شده شب چهارم محرم ۹۹ به نفس حاج حیدر خمسه •ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
*گفت: داداش! اگه تو پسرِ علي هستي، منم دختري علي هستم، مي خواي جلو نجمه سرم رو بالا نيارم؟ بچه هام رو عباس شمشير زدن يادشون داده، بيا ببين بچه هام دارن دق مي كنن...*
زخمِ دل شکسته ی خود را که هَم گذاشت
اذن دخول خواند به خیمه قدم گذاشت
از خود گذشت و تُحفه ای از بیش و کم گذاشت
سنگِ تمام پیشِ امیرِ حرم گذاشت
قبله حسین باشد و محراب زینب است
زینب رسید و باز امام احترام کرد
مثلِ علی ، حسین به پایش قیام کرد
تا او سلام کرد خدا هم سلام کرد
زینب که است؟ آن که ادب را تمام کرد
در کربلا معلمِ آداب زینب است
دو مرد از قبیله یِ خود انتخاب کرد
آئینه بود و رو به سوی آفتاب کرد
با التماس دامنِ خود را پُر آب کرد
بر روی نام مادرش اما حساب کرد
فرمود این شکسته ی بی تاب زینب است
*شروع كرد با ابي عبدالله حرف زدن...*
بالی اگر نیست برادر دلی که هست
آورده ام شعله کشم حاصلی که هست
حل کن به دست خویش مرا مشکی که هست
از من بخر دو هدیه ی ناقابلی که هست
باور بکن که اولِ اصحاب زینب است
* ابي عبدالله به همين راحتي اجازه نداد بچه ها برن ميدان، هر چي زينب مي گفت: آقا مي گفت: نه، من جوابِ حسن رو می تونم بدم، بچه هایِ برادرم هستن، اما من جوابِ عبدالله رو چی بدم؟ گفت: باشه نمیخوای برن نمیرن، اما حسن رو یادت هست یه بار جلوش مادرم رو زدن، همه ی موهاش سفید شد، میخوای دوتا بچه هام بمونن، میخوای کتک خوردن زینب رو ببینن؟ تا حرفِ مدینه رو زد گفت: بگو برن...حرفِ مدینه رو اینجا نزن، بدو اومد خیمه، پاشید لباسِ رزم بپوشید، مُهیّایِ رفتن شدن، لباسِ رزمشون رو که می پوشوند، هی می گفت: حواستون به حرمله باشه، حواستون به سنان باشه، اون از پشت میزنه، هی دست می کشید رو سر و صورتشون، آبروم رو بخرید،رو سفیدم کنید، مهیای رفتن شدن، دَمِ دَرِ خیمه، یه وقت دیدن زینب بیرون نمیآد، یکی از بچه ها اومد گفت: مادر! چرا بیرون نمیآی؟ گفت: آروم پاش پسرم، دوتا خواسته دارم از شما، گفت: من اگه پشتِ سرتون بیام، حسین خجالت میکشه، من از اینجا براتون دعا میکنم، اما خواسته دومم اینه: مادر! هر کی از اسب افتاد حسین رو صدا کرد، یه وقت از بالای اسب افتادید من رو صدا نکنید، حسین خجالت میکشه...*
از دور دید و گفت علمدار مرحبا
بر ضربه هایشان صدو ده بار مرحبا
بر دو امیر بر دو جگردار مرحبا
زینب شدند و حیدرِ کرار مرحبا
اما میانِ خیمه ی بی آب زینب است
اما رسید لحظه ی در خون صدا زدن
خونین نَفَس نَفَس زدن و دست و پا زدن
یک بار تیغ و بار دگر نیزه را زدن
دور از نگاهِ مادرشان بی هوا زدن
در بینِ خمیه شاهدِ گرداب زینب است
#شاعر:حسن لطفی
*یه وقت یه حرومی داد زد، الان داغشون رو به دلِ مادرشون میذارم، از دور نیزه اش رو رها کرد، از بالای اسب افتادن، صدا زدن:"اَمیری حسینٌ و نِعمَ الاَمیر" حسین رسید بالا سرشون، یه نگاه به اینا می کرد یه نگاه به زینب، بی بی صدا می زد: فدا سرت بچه هام،خونشون حلالت حسین....هرجا هستی صدا ناله ات کربلا برسه:حسین!....*
4_5803048210477878319.mp3
8.77M
#شب_چهارم
حاج حیدرخمسه
@majmaozakerine
#متن_روضه_شب_چهارم_محرم_حر_بن_ریاحی🔰🔰🔰
"
متن روضه شب چهارم محرم حر بن ریاحی - آن روز که به داغ غمت مبتلا شدیم - سید مهدی میرداماد
آن روز که به داغ غمت مبتلا شدیم
دلخون تر از شقایق دشت بلا شدیم
ما یادمان که نیست ولی راستی حسین
با درد غربت تو کجا آشنا شدیم
ممنون از اینکه آمدی آقای ما شدی
ممنون از اینکه نوکر این خانه ما شدیم
عزت سرای ماست عزا خانه ی شما
با گریه بر تو بود عزیز خدا شدیم
ما را خدا به عشق تو می بخشد عاقبت
ما عاقبت به خیر تو در روضه ها شویم
مرحوم شوشتری تو خصاص(الحسینیه) می فرماید: اگر کسی ماه رمضان، شب های قدر نتونست از باب توبه وارد بشه، محرم از باب الحسین وارد بشه، آخه فرمود: کل الخلق فی باب الحسین....
امیرالمومنین فرمود: برا استغفار حتما باید این سه شرط حاصل بشه، تا استغفارت مورد قبول قرار بگیره، اول باید تسلیم امر خدا بشی، دوم باید پشمیان بشی به معنای واقعی، سوم اینکه که در جبران اینها بخوای کاری انجام بدی، جناب حر هر سه مورد داشت، دیدن داره میاد سپرش برگردونده، بعضی ها میگن چکمه هاش درآورده، این یعنی حسین من تسلیمتم، اومد جلو گفت: حسین جان اجازه بده برم جبران کنم، من دل بچه هات لرزوندم، من راه تو رو سد کردم، ابا عبدالله کسی بدون جواب نمیزاره، ببین چی بهش گفته:
پیش از ولادت ما دلت را برده بودیم
تو روایت دیدم که وقتی حر اومد جلو ابی عبداللع از سوال کرد: حر تو با مایی یا علیه مایی؟ وقتی حر گفت: من بر علیه شمام، دیدن حضرت سرش انداخت پایین سه مرتبه گفت:لا حول ولا قوة.... چرا آقا جان؟ حضرت بعداً فرمود: آخه من اسم این حر تو شهدا خودم دیدم
پیش از ولادت ما دلت را برده بودیم
بر تو بشارت از بهشت آورده بودیم
در کوثر رحمت شناور گشتی ای حر
زهرا دعایت کرد تا برگشتی ای حر
ما بر گنه کاران در رحمت گشودیم
روزی که تو با ما نبودی، ما با تو بودیم
با دست عفو خود به پایت گل فشاندیم
تو دوستی، ما دشمن خود را نراندیم
ابی عبدالله یه شب مهلت گرفت نگاه ظاهریش مال عبادت و مناجات، اما حضرت میخواست به دشمن وقت بده فکر کنن دارن با کی میجنگن؛ وقتی به عمر سعد گفت: میدونی میخوای چکار کنی، عمر گفت: میکشنم، حضرت فرمود: امانت میدم، گفت زن و بچم، حضرت گفت: با من، حالا من یه پله جلوترش بگم وقتی اون نامر روسینه ی اباعبدالله نشست، تو او لحظه هم حسین میخواد هدایت کنه حضرت فرمود: کی هستی؟ خودش معرفی کرد، گفت: منو می شناسی میخوای منو بکشی، نانجیب گفت: تو حسین بن علی هستی تو پسر فاطمه ای، حضرت پرسید: چرا میخوای منو بکشی؟ نانجیب گفت: میخوام جایزه بگیرم، حضرت بهش گفت: شفاءت قیامتم بهت میدم، نامرد گفت: جایزه امیر خیر من شفاعة...
با دست عفو خود به پایت گل فشاندیم
تو دوستی، ما دشمن خود را نراندیم
امروز دیگر ما تو هستیم و تو مایی
تنها نه در مایی در آغوش خدایی
وصف تو را باید کنار پیکرت گفت
آری تو حری همچنان که مادرت گفت
وقتی افتاد رو زمین شاید تو دل حر غوغا بود، هی یه خودش میگفت: نکنه آقام نیاد، میگن حضرت اومد حر رو به آرزوش رسوند، روایت میگه حضرت رسد سر حر رو روی دامنش گذاشت، زخم عمیقی به سر حر اصابت کرده، میگن حضرت دستمال سفدی داشت زخم سر حر رو بست، یا صاحب الزمان همیشه معمولاً بخوان خون پیشانی پاک کنن با دستمال پاک میکنن، اما من نمی دونم چه سری بود روز عاشورا وقتی پیشونیش سنگ خورد پیراهن عربیش بالا زد سینه ی حسین پیدا شد نانجیب تیر سه شعبه به قلب حسین زد..... هر چی ناله داری هر چی نفس داری حسین......"
#روضه_حضرت_حر_علیه_السلام
@majmaozakerine
┗━━━⚫️😭😭😭⚫️━━┛
#شب_چهارم محرم
سیدمهدی میرداماد🔴
چرا آواره کوه و بیابانم، نمی دانم
چه می خواهد غم عشق تو از جانم، نمی دانم
*یا صاحب الزمان!نمی دونم بالاخره می بینمت،نمی بینمت؟نمی دونم بالاخره سرم رو روی دامنت میذارم،نمی ذارم؟*
به سمت آسمان رو می کنم هر روز می پرسم
کجایی ماهِ پشت ابر پنهانم؟ نمی دانم
*مولای من!*
تو که هر هفته امضا می کنی پرونده ی مارا
*من فقط یه جمله دارم بگم،شرمنده اتم آقاجان*
تو که هر هفته امضا می کنی پرونده ی مارا
نمی مانم چرا بر عهد و پیمانم، نمی دانم
*چقدر مُحرما اومدم توبه کردم،اما الان سرم رو از خجالت انداختم پایین،بهت قول دادم دیگه گناه نکنم.اما نا امید نباشی، محرم بهاره توبه است،مگه نگفت: خدا اگه بخواد کسی رو هدایت کنه، مسیر کربلا رو نشونش میده. از این گریه کجا بالاتر پیدا می کنی؟ خدا رحمت کنه بزرگان مارو،علمای مارو ، حضرت آیت الله بهجت(ره) رحمة الله علیه نقل می کنن از ایشون، که فرمود:، "نگاه کردم توی مستحبات دیدم هیچی ثوابش از گریه ی بر حسین بالاتر نیست، حتی از نماز شب" این گریه رو به همه نمیدن، این چشم پر اشک رو به همه نمیدن، حتماً دوستت داشته که صدات کرده،امشب اومدی بگی:حسین جان اومدم از نو شروع کنم*
در این عصر غم و تردید آقا با ظهور تو
به جا می ماند آیا دین و ایمانم؟ نمی دانم
*مگه نمیگن:دوره ی آخر الزمان نگه داشتن دین مثل نگه داشتن گلوله ی آتش کف دسته، راست و حسینی بگم. دستت رو از رو سرم برداری می خورم زمین،آقا هوام رو داشته باش، من گریه کن جدتم. خیالم راحت ِ جایی اومدم،که عاقبت به خیری تو همین راهه،آی رفیقای عزیز من! ابی عبدالله سر راه همه ی ما قرار می گیره، یکی از یاران حضرت نقل می کنه،میگه داشتیم می رفتیم سمت کربلا، تو راه یه مرتبه حضرت ایستاد، همه منتظرند دلیل این ایستادن حضرت چیه،حضرت نشون داد یه سیاهی داره از دور میاد،گفت:بایستید این داره به طرف ما میاد،بذارید مارو ببینه، میگه،اومد،اومد،نزدیک ِ حضرت که شد راهش رو کج کرد و رفت، دیدن امام یه دست حسرتی رو هم زد، امام گفت:ما ایستادیم ببینیمش،خودش نخواست،حواسمون باشه راهمون رو از حسین جدا نکنیم،حسین رحمة الله الواسعه است، همیشه دستش رو دراز میکنه، زهیر یه نمونه اش،حُر یه نمونه اش،چقدر زهیر راهش رو عوض کرد،یه جای دیگه خیمه زد، اما ابی عبدالله دستش رو دراز کرد،اینقدر رفت سراغش تا آخر زهیر خودش رو انداخت روی پای حسین، حُر و زهیر این طرف، عبیدالله حُر جفی و هرثمه اون طرف،اینها دست امام رو گرفتند،عبیدالله و هرثمه دست امام رو رها کردن، عمر سعد لعنت الله علیه،شما فکر می کنید امام به عمر سعد راه نشون نداد،دستش رو نگرفت، شروع کرد باهاش حرف زدن،خونه بخوای بهت میدم، امان بخوای بهت میدم،زن و بچه ات تو امان من،بیا برو دست از خون من بردار، بالاترش رو بگم، اما قول بده منو اونجا نکشونی،من می خوام برم و رد شم،بالاترش رو بگم، نگاه کرد دید شمر رو سینه اش نشسته، گفت: اگه پاشی بری قول میدم شفاعتت کنم.امشب ما با این حسین اومدیم در خونه ی خدا رو در بزنیم. مولا یا صاحب الزمان! *
فدای قلب پر مهرت که این شب ها پر از درد است
مُحرَم مثل تو ناحیه می خوانم، نمی دانم
*من اگه هزار سالم گریه کنم مثل شما نمیشه،شنیدم شب و روز برا جدت گریه می کنی، شنیدم، "اَبکِي صَباحَاً وَ مَساءَ" نمی فهمم " بَدَلَ الدُمُوعِ دَمَاً" یعنی چی؟ اما این رو می دونم*
چه می شد اینکه مانند شما خون گریه می کردم
خدا می کرد چون زینب (س) پریشانم، نمی دانم
*حسین... کسی آروم از کنار این اسم رد نشه، بی تفاوت رد نشی، اینقدر محرم ها بیاد و بره، زیر خاک بخوابیم و نتونیم بگیم، هر کی نفس داره،ناله بزنه:حسین....ببرمت سراغ روضه،آخر این غزل قشنگ من و تو رو وصل میکنه،آقاجان!امام زمان!*
شبیه حُر سرم زیر است پشت خیمه ی ارباب
نگاهش می کند امروز مهمانم؟، نمی دانم
شاعر: عباس احمدی
#سید_مهدی_میرداماد
#شب_چهارم_محرم
#روضه_حضرت_حر_علیه_السلام
منکه گرفتار توأم یا حسین
حرِّ گنهکار توأم یا حسین
آمده ام باز که حُرّم کنی
سنگ شدم گوهر و دُرّم کنی
ای نگهت برده دل از دست من
گوشه ی چشم تو همه هست من
حُرّ اسیر آمده اعجاز کن
گوشه ی چشمی به رویم باز کن
تشنه لبم آب حیاتم بده
سیّدی العفو نجاتم بده
عالم غم در دل تنگ تو بود
لشگر من در پی جنگ تو بود
دست عطایت همه را آب داد
بر تن بیتاب همه تاب داد
جز تو که بر تیر بلا تن دهد
وز کرمش آب به دشمن دهد
باب تو بر قاتل خود شیر داد
از کرمش به خصم، شمشیر داد
تو ثمر آن شجری یا حسین
تو پسر آن پدری یا حسین
از تو سزد ای پسر بوتراب
تا که به دشمن بدهی جام آب
ای به فدای تو و آقائی ات
خصم تو شرمنده ی سقائی ات
کاش فلک خانه خرابم کند
هُرم لب خشک تو آبم کند
گر چه خود از شطّ فرات آمدم
در طلب آب حیات آمدم
کاش می آرودم یک جرعه آب
بر لب خشکیده ی طفل رباب
العطش طفل تو کشته مرا
دیشب از این غصّه نمردم چرا
آه که هم گام به دشمن شدم
باعث این سوزِ عطش من شدم
یوسف زهرا! زگنه خسته ام
بر کرم و لطف تو دل بسته ام
تو پسر فاطمه ای یا حسین
فُلک نجات همه ای یا حسین
حال اگر من به تو بد کرده ام
فاطمه را واسطه آورده ام
مرا به صدّیقه ی کبری ببخش
به محسن شهید زهرا ببخش
خواست چو اسب خود آید فرود
شاه به سویش درِ رحمت گشود
کای شده از خود تهی از دوست پُر
مادرت از روز ازل خوانده حُر
حُرِّ ریاحی نسب اهل بیت
گشته پر از تاب و تب اهل بیت
گم شده ی فاطمه پیدا شدی
وصل به ریحانه ی زهرا شدی
ای به بلی گفته بلی مرحبا
حرِّ حسین ابن علی مرحبا
قبله ی عشّاق صلایت زده
فاطمه امروز صدایت زده
شیفته ی پُر زدنت بوده ام
منتظر آمدنت بوده ام
روح شو ای دوست به تن ناز کن
با پسر فاطمه پرواز کن
باغ گل یاس شدی، مرحبا
وصل به عبّاس شدی، مرحبا
در پی دیدار حبیب آمدی
یا که به یاریّ غریب آمدی
از ادب تو، به من و مادرم
بود حسینی شدنت باورم
بودی از آغاز طرفدار من
پیش تر از بودن خود یار من
این که دلت پُر زتجلاّی ماست
عهد الست تو تولاّی ماست
زندگی روح تو در روح ماست
زخم تو زخم تنِ مجروح ماست
گر چه مرا زخم فزون بر تن است
بستن زخم سرِ تو با من است
زخم تو و دست من و دستمال
هر سه برای تو بود سه مدال
تا نشود از تو مدال تو باز
سر نَبُرد از تو کس ای سرفراز
فرق تو را اهل ستم بشکنند
رأس مرا بر سر نی می زنند
چون تن مجروح تو افتد به خاک
در برِ من جان دهی ای جانِ پاک
قتلگهت را شرف علقمه است
زائر تو مادر من فاطمه است
تو نه حسینی که حسینی دگر
فاطمه را نور دو عینی دگر
هر که زما گردد، ما می شود
بر سر این قاف، هما می شود
حرّ، تو دگر کرب و بلایی شدی
کرب و بلای نه، خدایی شدی
ذات خداوند خریدار توست
«میثم» ما شاعر دربار توست
نوشته شده توسط
سید محسن احمدزاده صفار
شاعر
استاد حاج غلامرضا سازگار
[WWW.FOTROS.IR]ma97062210.mp3
10.97M
چون گل معطریم
#شب_چهارم
تک
کریمی
@majmaozakerine
#زمینه#مداحی حربن ریاحی
#میثم مطیعی
آه ـ سرم رو بالا نمی گیرم
که سرشکسته ام حسین جان
به روم نیاوردی که آبو
روی تو بسته ام حسین جان
اسارتم رو، به روم نیاری
میاد به یاری تو آزاده سواری
تنم می لرزه، ولی می دونم
دستمو میگیری و تنهام نمی ذاری
آه، به من پناه بده حسین جان
آه ـ تو نوری و من ظلماتم
مرده منم تویی حیاتم
از این به بعد حرّ حسینم
تا دم جون دادن باهاتم
به غربت من، خوش اومدی حُر
تویی تو آزادهی دنیا و قیامت
بگیر دوباره، سرت رو بالا
تو مهمون خدا شدی سرت سلامت
آه، به من پناه بده حسین جان
آه ـ اومدم ای عزیز زهرا
با یارای تو همقسم شم
شرمنده م از بچه های تو
بذار مدافع حرم شم
شفاعتم کن، می خوام شهید شم
توبمو رد نکن نذار که نا امیدشم
می خوام بجنگم، کنار جونت
روسیاهم ولی بذار که روسفید شم
آه، به من پناه بده حسین جان
#محرم
@majmaozakerine