فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«روز بزرگداشت #شهدا گرامی باد»🌱🕊
✨اتل متل توتوله
چشم تو چشم گلوله....
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
پرش به قسمت اول
#غیبت
#قیامت_حقالناس
🟢ترک غیبت قسمت ششم
آثار فردی و آثار جمعی غیبت ⇣⇣
* امام صادق (ع) میفرمایند: همانگونه که آتش هیزم را میخورد، غیبت هم کارهای نیک را میخورد.
* این روایت یادآوری می کند کسانی که در طول روز کارهای خیر انجام می دهند، اگر مبتلا به غیبت باشند، مثل اینست که کوله بارشان سوراخ است و به خاطر اون سوراخ (غیبت) تک تک اعمال در این مسیر و تمام کارهای خیر و حسنات از دستشون میره. فقط به واسطه ی غیبت کردن.
_____🥀✨
~یه آتیش رو در نظر بگیرید، داخلش چند تا تنه ی درخت، شاخه، چوب بندازیم، بعد از نیم ساعت جز چند تا ذغال و خاکستر چیزی باقی نمیمونه.
~غیبت کردن باعث حبط شدن اعمال ما می شود. درمورد غیبت کردن ما باید به شناخت برسیم، اگر شناخت پیدا کنیم خیلی از مشکلات ما حل میشه.
___🌿🦋
°•معصومین چرا گناه نمیکردن؟ چون در مورد گناهان شناخت داشتند ومی دونستند گناهان مانند فضولات چندش آور هستند.
°•خدا در قرآن میفرماید «بندگان من اگر پشت سر برادر دینی خود حرفی بزنند که خوشایندش نباشه، مثل این است که گویی گوشت برادر مرده ی خود را می خورند.»
___✨🌗
زمانی که غیبت می کنیم ارزش انسانی که در مورد او صحبت می کنیم رو زیر پا می گذاریم.
🔹یکی از آثار سوء غیبت کردن اینه که اعمال نیک ما حبط میشود اونهمه زحمت و تلاش ما از بین میره.
___🕸🕷
✨مرام خدا اینه اگر دوست داری به جایی برسی غیبت نکن، خودش تو رو به اون جایگاه می رسونه.
گاهی اوقات ما اینقدر کمیت گرا هستیم که کیفیت گرا نیستیم، همش دنبال مستحباتیم.
وقتى تلفن رو برمیدارى و غیبت میکنی همه ی مستحباتت نابود میشه.
___🦋✨
ذکری که در روح و جسم ما اثر نکنه فایده ای نداره.👌🏻
🔸 ذکر مثل مولتی ویتامین میمونه، که خدا برای حیات و ادامه ی راه زندگی به بنده هاش داده.
خدا میفرماید «در قرآن تدبر کنید، نیم صفحه قرآن با تدبر، خیلی بهتره از یک جز خواندن بدون تدبراست.»
____🌳🌾
کمیت گرا نباشیم، کیفیت گرا باشیم. کسانی که روی کیفیت دقت دارند، روی محارم و روی حرامهای الهی دقت دارند.
✅بهترین ذکر: لا الله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین ذکر یونسیه است.
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
#پندانه🌱
ببیـن!
تـو یه جـوری واسه
امام زمانـت کارکن کہ
وقتی میگـی ﴿ العجــل! ﴾
آقا بگن :۳۱۲ نفر دیگه مثل تو داشتم،
تا الان ظهور کرده بودم💔:)))
#لبیک_یامهدی
_______________________💌
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_چهل_و_یکم
مشخص بود جا خورده است .
از تصمیمم مطمئن بودم .
ولی گفتنش برایم سخت بود.
_ ببین آقا مرتضی ۲۶ سال از زلزله گذشته ولی چیزی که بین من و تو بود فراتر از محبت و میشه اسمشو گذاشت عشق ...
چون در تمام این ۲۶ سال مثل آتیش زیر خاکستر مراقبت لازم داشت تا دنیا و آخرت ما رو نسوزونه ...
من به میزان تو نه ولی خب کم تلاش نکردم واسه زندگیم ، واسه اینکه طیبه به اینجا برسه بارها و بارها و بارها با خودم جنگیدم .
سعی میکردم بغض همه این سالها را مهار کنم ولی سعیم بی فایده بود .
با گریه ادامه دادم ...
_ نیاز به گفتن نداره .
میدونی چقدر دوستت دارم .
ولی مرتضی من اول باید طیبه رو دوست داشته باشم .
من اول باید حواسم به طیبه باشه .
چند لحظه سکوت کردم .
مرتضی با اخم گفت :
_ چرا نمیگیرم چی میگی .
مگه من میگم خودتو دوست نداشته باش .
من که همه فکرم حال توئه ...
+یه کم سخته برام گفتنش .
سرم را بالا آوردم .
خورشید در حال غروب بود .
ابرهای نارنجی ...
انگار آتش گرفته بودند .
نگاهم به گنبد سبز حرم بود .
از امام زمانم کمک گرفتم .
_ ببین من نمیتونم پیشنهاد تو رو بپذیرم
که پذیرفتن اون یعنی ظلم و صدمه به راحله ...
نگو صدمه نمی بینه که من یه مشاورم ...
و می دونم که هیچ زنی تو این عالم نیست که با این شرایط کنار بیاد .
و این تازه ظاهر ماجراست .
در واقعیت ظلم اصلی به طیبه میشه .
من طیبه رو مطیع خدا و عاشق مولا بار آوردم .
حالا اینجا خیلی بده ببازه ...
طیبه باعث رنج راحله بشه اصلا ...
با التماس گفتم :
+ مرتضی بهم رحم کن ...
باور کن نمیتونم ...
تکیه داد و رو به رو را نگاه کرد .
لبخند زد .
نگاهش میکردم .
خندید
خندید
خندید
بهم برخورده بود .
او حق نداشت مرا مسخره کند .
با عصبانیت گفتم :
+ هیچ کجای حرفم خنده نداشت .
به سمتم برگشت و با همان خنده گفت :
_ خنده داشت .
خنده دار بود خانم همه چیز دان ...
بعد با لحنی که کمی تمسخر در آن بود ادامه داد :
_ تنهایی به این تصمیم رسیدی خانم مشاور یا کمکت کردن ؟
به مردم هم اینجوری مشورت میدی ؟
عصبانی بودم .
+ مرتضی مسخره نشو ..
جدی شد .
جدیه جدی ...
_ مسخره ...
من دارم مسخره میکنم؟
چی میگی واسه خودت ؟
یعنی من حواسم به راحله نبوده و فقط تو بهش فکر کردی .
یعنی من اینقدر آدم پرتی هستم .
چی فرض کردی منو ؟
یعنی تو از من بیشتر به فکر خودتی ؟
یه چی بگو بگنجه بابا !!!
مبهوت نگاهش میکردم .
_ طیبه خانم ...
خوب گوش لطفا ...
راحله جریان من و تو رو خبر داشت .
قبل از اینکه ازش خواستگاری کنم بهش گفتم چه بلایی سرم اومده ...
و میدونه هم اون دختر تو هستی .
همه این سالها هم همه کار کرد تا من مجدد ازدواج کنم و صاحب اولاد بشم .
راحله یه فرشته س ...
مثل یه مامان مهربونه بیشتر تا یه همسر ؛
از وقتی امیر فوت کرده روز خوش نگذاشته برام ...
تا الان هم زوری تونستم نگهش دارم .
مامان فاطمه رو هم خودش راهی کرد سمت محمد ...
چشمهایم گرد شده بود ...
+ چی میگی ؟؟
چشمهایش اما میخندید .
یک شکلات دیگر باز کرد .
_ اینو بخور و به فکر بهونه دیگه باش .
هر چند هر چقدر ناز کنی خریدارم طیبه خانم ...
شکلات را گرفتم و نصف کردم و نصفش را به او دادم ...
اذان زد .
رفتیم داخل و نماز خواندیم .
سرم به سجده شکر بود .
هنوز باورم نمیشد که چه شنیده ام .
تا جلوی ماشین همراهیم کرد .
در ماشین را نگهداشته بود و به آن تکیه زده بود .
خندیدم و گفتم ...
+ درو رها کن برم ...
نفس عمیقی کشید و گفت :
_ برو ولی زود بهم خبر بده که دستورت چیه الگو خانم ...
در را بستم و با خنده گفتم :
+ چشم آقا نقی ...
آن شب مهدا با پاستای خوش طعمش خبر مادری خود را هم داد و در خانه ما بعد از ماهها صدای خنده و شادی پیچید ...
محمد از همه خوشحال تر بود و کلی قربان صدقه می رفت ...
من وسط خنده ها و شادیها چهره مرتضی را تجسم میکردم و عمیق تر لبخند میزدم .
در عمق وجودم شرمنده خانومی راحله بودم .
و شاکر خدا ...
باید برنامه ریزی میکردم .
باید با عمه حرف می زدم .
سرم شلوغ بود از افکار مختلف ولی سبک بودم و شاداب ...
آخر شب با دخترها داخل آشپزخانه بودیم مشغول جا به جا کردن وسایل از مهدا پرسیدم :
+ راستی اون خانم دکتری که میگفتی چطوری میشه ازش وقت گرفت ؟
_ کدوم دکتره ؟
+ همون دکتر پوستی که میگفتی پیجشو داری ؟
تا این حرف را زدم مهدا و هدا حمله ور شدند .
_ به به مامان خانم ...
چه عجبببب ...
آفتاب از کدوم طرف در اومده ....
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️
+ خب حالا ...
برید کنار هوا بیاد ...
دیگه از بس شما دو تا گفتید اغفال شدم دیگه ...
شب داخل تلگرام کلی صحبت کردیم
همین چند ساعت دنیایم را رنگی کرده بود .
انگار همه چیز با پیش از ظهر فرق داشت.
حتی هوا ...
با خدا نجوا میکردم :
_خدایا میدونم این میزان از خوشبختی مقطعی و گذراست ...
میدونم زندگی بالا و پایین داره و تو برام این روزها رو چیدی تا جون تازه داشته باشم .
خودت کمکم کن تا بی رضای تو قدمی بر ندارم .
پخته تر از آنی بودم که بازیهای روزگار را نشناسم اما هرچه که در پیش بود با بودن مرتضی برایم آسان میشد مگر اینکه ...
#ادامه_دارد ...
❣#سلام_امام_زمانم ❣
🔅تا کی نصیب ماست «اَرَیالخَلق» و «لاتُری»
کی میشود نوای«اَنا المَهدی» تو را ...
🔅از سمت کعبه بشنوم ای جانِ جانِ جان
«عَجّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزّمان»...
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
"رُبما یُساق إليك قـدرٌ منَ اللّٰه
خیرٌ من کل أحلامك"••••••]
【شايد تقديرى از سوى خدا
به سمت تو فرستاده شود كه
از همه آرزوهايت بهتر باشد】
❥پس وقتاییکه خدا مانعت
میشه‼️] ناراحتنشو حتما
خیـری در اون هست☺︎︎•••]✾
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#منبر_کوتاه
🎥تصویری
🔅اگر مردم قدر این دو چیز رو میدونستند سرش دعوا می کردند❗️
🔰#استاد_رفیعی
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff
🔥این چهارشنبه سوری
بیشتر مواظب بچه هاتون باشید
🚶♂🚶♀🚶♀👀
💥 این وحـوش
برای به خاک و خون کشیدن بچه هاتون نقشه ها دارن...🥀🥀🥀
https://eitaa.com/joinchat/1045954758C3e5a03eeff