السَّلاَمُ عَلَى مَهْدِيِّ الْأُمَم
سلام بر خـورشیدی که همه ی مردم تاریخ در انتظارش بوده اند
و با طلوعش همگان
زیر سایه محبّتش یکـدل
و یک نوا می شوند ...
سلام بر او و بر لحظه طلوعش🌤🕊
#لبیـڪ_یـا_مــهــــدی
#اللهـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
╭─┈┈┈┈┈┈┈┈┈◌•✾•••
│ ➺@majmoeh_ghoghnos
╰───────────────•••✾•
اردوی زیارتی قم و جمکران🕌🌼
ببوسم خاک پاک جمکران را
تجلی خانهی پیغمبران را
خبر آمد خبری در راه است
سر خوش آن دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید،شاید...
زمان حرکت🚌:
پنجشنبه ۱۸ بهمن ماه ، ساعت ۱۱ صبح
به همراه پذیرایی شام 🍲
هزینه💸:
فقط ۳۰۰ هزار تومان
⏪حرکت از درب پایگاه خواهران نرجس
🔖برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام به آیدی زیر پیام دهید
@MSHO12
#قم_و_جمکران
#مجموعه_دخترانه_ققنوس
#پایگاه_نرجس
╭─┈┈┈┈┈┈┈┈┈◌•✾•••
│ ➺@majmoeh_ghoghnos
╰───────────────•••✾•
امام علی (علیهالسلام) درباره فتح خیبر فرمودند:
«من هرگز آن در را با قدرت بشری از جای نکندم، بلکه در پرتو نیروی خداوندی و با قلبی مطمئن به قیامت، انجام دادم.»💪🏻❤️🔥
#شیر_خدا
#کرّار_غیر_فرّار
#علی_مولا
╭─┈┈┈┈┈┈┈┈┈◌•✾•••
│ ➺@majmoeh_ghoghnos
╰───────────────•••✾•
مجموعه دخترانه ققنوس🇵🇸
دهه هشتادی ها کجان؟🧐 آب دستتونه بزارید زمین بدویید بیاین که مهمونی داریم😍🥳 دورهمی خودمونی نوجوانانه
⭕️آخرین مهلت ثبت نام دورهمی دخترانه نوجوانانه ققنوس⭕️
ظرفیت بسیار محدود⚠️
برای ثبت نام و شرکت در دورهمی
مشخصات خود را به آیدی زیر بفرستید
@jamondeh314
╭─┈┈┈┈┈┈┈┈┈◌•✾•••
│ ➺@majmoeh_ghoghnos
╰───────────────•••✾•
زندانی که امام موسی کاظم علیه السلام سالها در آن بود...
🌑 شهادت مظلومانه بابالحوائج، امام موسی کاظم علیهالسلام را به پیشگاه امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف تسلیت میگوییم.
#شهادت_امام_موسی_کاظم(ع)
#مجموعه_دخترانه_ققنوس
#پایگاه_نرجس
╭─┈┈┈┈┈┈┈┈┈◌•✾•••
│ ➺@majmoeh_ghoghnos
╰───────────────•••✾•
بسم الله الرحمن الرحیم
🔶از مادربزرگش ...🔶
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
حلقه بزرگی از شاگردانش در مسجد بزرگ دمشق، گِرد او جمع شده بودند. درس پایان یافته بود و مثل همیشه، شاگردانش اطرافش را گرفته بودند و سوالبارانش میکردند. او هم با سعه صدر به سوالات مهمشان جواب میداد.
-استاد در این ایام غیبت صغری چه کنیم؟
-آنگونه که به ما رسیده، به زودی غیبت کبری آغاز میشود. اگر از منِ پیرمردی که هفتاد هشتاد سال عمر خودش را در علوم مختلف صرف کرد میشنوید، در تحصیل علم و دستگیری از یتیمان آل محمد که همان شیعیان هستند کوشا باشید. کاری به جز دستگیری و خدمت به مردم به ما یاد ندادهاند.
-استاد چرا به بیت المقدس برنمیگردید؟ مگر شما متولد بیت المقدس نیستید و سالهای زیادی در حلب و بیت المقدس زندگی نکردید؟ چرا دمشق؟
-به خاطر علم پسر جان. علم. اگر هفتاد هشتاد سال دیگر هم عمر کنم، مانند تشنه ای که دنبال آب حیات است، دنبال علم خواهم رفت. هنوز به پنجاه سال نرسیده بودم که لقب کشاجم را برای خود انتخاب کردم. کاف اشاره دارد به کاتب بودن، شین اشاره دارد به شاعر بودن، الف اشاره دارد به ادبیات، جیم اشاره دارد به علم جدل و منطق، میم اشاره دارد به متکلم و منجم بودن. سالها بعد وقتی در طب به جایی رسیدم که حرف اول را در حلب و دمشق و بیت المقدس میزدم، طاء به اول اسم خودم افزودم و شدم «طکشاجم»
همه شاگردان لبخند زدند و استاد را ستودند. یکی از شاگردان سوالی پرسید که سبب شد طکشاجم برای لحظاتی سرش را پایین بیندازد و سکوت کند. آن شاگرد پرسید: «استاد! چرا شعر؟ منکر طبع لطیف شما نیستم اما بنظرتان شاعر بودن با علوم بزرگی که در سینه دارید، جمع میشود؟»
طکشاجم پس از اندکی سکوت، سر بلند کرد و گفت: «شعر را از مادربزرگمان داریم. همانگونه که ایمان و اسلام را از آن بانو داریم. اصل و نسب ما به یهودیانی میرسد که ... بگذریم ... مادر بزرگی داشتم. سالها با مردی بی رحم زندگی کرد. مردی که تخصصش شکنجه و زندانبانی بود. اینقدر حرفه ای شیعیان و مخالفان عباسی را شکنجه میداد که معمولا کسی در برابرش مقاومت نمیکرد و زود میشکست. تا اینکه ماموریتی به او رسید. زندانی به او سپردند که مرد خاصی بود. از او دنبال حرف نبودند. فقط قصدشان شکستن او بود. قصدشان حذف او از پیشِ چشم و انظار شیعیان بود. به مدت هفت سال در دو زندان زندانی اش کردند اما جواب نداد. انواع و اقسام عملیات روانی علیه او انجام دادند ... از آوردن زنان آوازخوان و رقاصه گرفته تا تبعید و تهدید خانواده اش ... هیچ اثری بر آن زندانی نداشت.
پدربزرگم احساس شکست میکرد. شش ماه وقت گرفت تا فکری به حال آبرویش کند. آن زندانی شده بود قاتل آبروی پدربزرگِ یهودی ما که نامش سِندی بن شاهک بود.
سندی بن شاهک به اورشلیم رفت. به نزد اساتید و فحولِ و چیره دستان یهود مراجعه کرد. از آنان مشورت گرفت. آنان به او گفتند که تا زندانی را وارد خانهات نکنی و مدام تحت نظر نداشته باشی، زندانی فرصت استراحت و تنفس پیدا میکند. وقتی زندانی فرصت تنفس و برخورد با نور را پیدا کند، عقل و مشاعرش کار میکند و تبدیل به رقیب میشود و کارِ شکستن او دشوارتر میگردد. آنان به او پیشنهاد ساختن مطامیر دادند.
🔺مطامیر چیست؟ در زیرزمین خانه ها چاهی را حفر میکردند که به جای این که مستقیم در زمین فرو برود، به حالت پلکانی و کَج تا عمق بیست سی متر در قعر زمین میرفت. با عرضی به اندازه نشستن یک نفر. یعنی پله ها به اندازه رفتن فقط یک نفر جا داشت. تهِ این مطامیر مخوف، سقفی کوتاه، یعنی به اندازه نصفِ ایستادن یک انسان معمولی ارتفاع داشت. خب در چنین شرایطی نه میتوان خوابید و نه میتوان ایستاد. فقط باید خود را جمع کرد و به دیوار آن گودال تاریک تکیه داد.»
اشک، تمام صورت طکشاجم را فرا گرفته بود. دستی به صورت و محاسنش کشید و ادامه داد: «روزی مادربزرگم دیده بود که سِندی به همراه یک نفر وارد منزل شد. سربازان حکومتی آن دو نفر را به منزل رسانده بودند و رفته بودند. مادربزرگم از سندی پرسیده بود که این مرد کیست که با چشم و دست بسته به زیرزمین بردی؟
سندی گفت: این مرد همان کسی است که آبروی چهار خلیفه را برده. آبروی مرا هم برده. نه میشکند و نه حرف میزند. اینقدر اینجا میماند که یا جنازه او مطامیر خارج شود یا جنازه من!
╭─┈┈┈┈┈┈┈┈┈◌•✾•••
│ ➺@majmoeh_ghoghnos
╰───────────────•••✾•
مجموعه دخترانه ققنوس🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم 🔶از مادربزرگش ...🔶 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی حلقه بزرگی از شاگردانش در مسج
مادربزرگم با وحشت گفت: یعنی آن مرد قرار است در گودال زیرزمین حبس شود؟! فکر نمیکردم خانه ام زندان شود و از حالا من و تو و بچه ها بشویم زندان بان!
سندی گفت: حق ندارید به طرف مطامیر بروید. روزی نصف نان و جرئه ای آب از بالا ... از سوراخی که از درش ساخته ایم، به قعر آن بینداز و برو!
مادربزرگم میگفت از وقتی آن مرد در سیاه چال خانه ما حبس شد، قلبم آرام و قرار نداشت. وقتی سندی در خانه نبود، به نزدیکیهای زیرزمین میرفتم. هر روز آن مرد، وقتی از عبادتهایش فارغ میشد، با سوز و آه، شروع به خواندن ابیات و اشعاری میکرد که جان را میسوزاند. در یکی از ابیاتش خود را موسی بن جعفر معرفی کرده بود. مادر بزرگم به مادرم گفته بود که شنیدم که چند مرتبه در اشعارش خود را موسی بن معرفی کرد.
روزها از پیِ هم میگذشت و مادربزرگم هر روز، به محض رفتن سندی از خانه، خود را به پشت درِ مطامیر میرساند و به مناجات و اشعار موسی بن جعفر گوش میداد. تا این که کمکم طبع شعر مادربزرگم گل کرد و شروع به سرودن اشعاری در مناقب موسی بن جعفر کرد. مادرم میگفت وقتی مادرش برای آنان لالایی میخوانده، از موسی بن جعفر میگفته. از اجداد معصومش که در اشعار موسی بن جعفر بوده برای مادرم و دیگر بچه هایش میخوانده. تا این که این طبع لطیف را سینه به سینه از مادربزرگم به مادرم و از مادرم به من منتقل شد و به همین خاطر است که اکثر اشعارم در مدح موسی بن جعفر است.
هر کدام از شاگردان طکشاجم خود را به گوشه ای از کلاس درس انداخته بود و مشغول ناله و گریه بودند. اما از آن روایت جانسوز، خودِ طکشاجم که در سنین پیری به سر میبرد، بیشتر از همه خُرد شده بود و اشک میریخت.
وقتی شاگردان کنار رفتند و طکشاجم میخواست از مسجد خارج شود این جملات را زیر لب میگفت و آهسته آهسته قدم برمیداشت و مسجد را ترک کرد: «اگر آن مادربزرگ نبود، اگر محبت آن زندانی در قعر سجون به دل مادربزرگان نمیافتاد ... نه ما طعم اسلام میچشیدیم و نه لذت شیعه بودن ... و نه سینهمان مملو از علوم آل محمد میشد. رحمت و غفران الهی به آن مادربزرگ و آن لالایی ها و ... درود بی حد و حصر پروردگار عالم به موسی بن جعفر و اجداد و اولاد طاهرینش.»
╭─┈┈┈┈┈┈┈┈┈◌•✾•••
│ ➺@majmoeh_ghoghnos
╰───────────────•••✾•
ای ظهورت ،حاجت باب الحوائج العجل 🤲🏻
اللهم_عجل_لوليك_الفرج#
╭─┈┈┈┈┈┈┈┈┈◌•✾•••
│ ➺@majmoeh_ghoghnos
╰───────────────•••✾•
#گزارش_تصویری📸
برگزاری جلسه توجیهی و شرح مسئولیت ها و برنامه های دورهمی دخترانه/نوجوانانه ✍🏻📈
قرار ما 🖇❣
دوشنبه ۸ بهمن ماه ساعت ۱۸
حسینیه مسجد حضرت ابالفضل علیهالسلام
#مجموعه_دخترانه_ققنوس
#پایگاه_نرجس
╭─┈┈┈┈┈┈┈┈┈◌•✾•••
│ ➺@majmoeh_ghoghnos
╰───────────────•••✾•