عزای شهادت حضرت زهرا(س)،ایام فاطمیه
مسجدچهارمین شهید محراب(شهرک الهیه)کرمانشاه
مداح..حاج آرمین غلامی
عزای شهادت حضرت زهرا(س)،ایام فاطمیه
مسجدچهارمین شهید محراب(شهرک الهیه)کرمانشاه
مداح..حاج آرمین غلامی
هدایت شده از امین الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 سؤال صعصه و جواب امیرالمؤمنین علی علیه السلام
👈فوق العادست، حتما دانلود کنید.
🌴نه لوح و نه قلم بود نه ارض و نه سما بود
🌴خدا بود و علی (ع) بود، علی (ع) بود و خدا بود
🌴نه حرف از من و ما بود، نه ذکر تو و من بود
🌴علی (ع) بود علی (ع) بود، که پیش از من و ما بود...
🌴علی (ع) همنفس ختم رسل در شب معراج
🌴علی (ع) باب یتیمان زره مهر و وفا بود
🌴علی (ع) آیه تطهیر و علی (ع) پایه تکبیر
🌴علی (ع) سبع مثانی و علی (ع) نقطه با بود
🌴علی (ع) عبد خدا بود و خداوند خلایق
🌴نه از خالق دادار نه از خلق جدا بود
🌴نگویم تو خدائی ولی فاش بگویم
🌴که حاجات همه خلق بدست تو روا بود..
🌴در آن جا که محمّد (ص) به دشمن شده فاتح
🌴به یک دست تو شمشیر به یک دست لوا بود
🌴همین فخر به (میثم) بود بس که به عالم
🌴ثنا خوان تو هر دم به آوای رسا بود
✍️حاج غلامرضا سازگار
┄┅❅◇❅❅◇❅❅◇❅❅◇❅┅┄
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
⚜@Aminollahmeetings
بسم الله الرحمن الرحیم
#اطلاعیه
#شنبه ۱۹/اذرماه
#شهادت_حضرت_زهرا
#کرمانشاه،اول خیابان مدرس.کوی شهیدابوالحسن یاری
پلاک۲۰/حسینیه شاملو
#مداح،حاج آرمین غلامی
🆔
زهـــرا ۜ درست از شبِ دفنت بہ این طَرَف
هر شب حســــن؏ گرفته بهانہ برایِ «تو»
با گریهاش حسین؏ هم از خواب میپرد
تازه شــروع میشود، از نو، عَــــزایِ «تو»
#فاطمیه🖤
•|🥀🏴🥀|•
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزای شهادت حضرت زهرا(س)،ایام فاطمیه
کرمانشاه
مداح..حاج آرمین غلامی
#روضه حضرت زهرا سلام الله علیها
واذان بلال
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَه،
اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَه
کیستی تو بهشتِ بابایی
کوثر و قدر و نور و طاهایی
دو جهان ذره و تو خورشیدی
همگان قطـره و تـو دریایی
هم صدا با تمامی سادات
شیعه گوید تو مادرِ مایی
مَطلعُ الفجرِ بامدادِ ازل
لیلةُ القدرِ حقتعالایی
برتر از درک و دانشِ همه ای
چه بخوانم تو را که فاطمه ای
ای مَقامت ز وَهمها برتر
قدر و جاهت ز وصفِ ما برتر
مدح تو بر لبِ رسولِ خدا
ذکر نابی است از دُعا برتر
رتبه ی توست از زنانِ بهشت
به خداوندیِ خدا برتر
جز محمد که دستبوسِ تو بود
تویی از کلِّ انبیا برتر
حجرهات کعبه ی دلِ حیدر
بیتت از بیت کِبریا برتر
(پیغبر فرموده بود:" إِنَّ فَاطِمَهَ بَابُهَا بَابِی وَ بَیْتُهَا بَیْتِی فَمَنْ هَتَکَهُ فَقَدْ هَتَکَ حِجَابَ اللَّه" دَرِ خونه ی فاطمه،دَرِ خونه ی مَنِ، خانه ی فاطمه،خانه ی منِ...)
دیگه اهل روضه بخونن حدیث مفصل رو...چه کردن با این خانه؟...*
خانه ای روشن از کلامُ الله
سر زد از آن،دو آفتاب و دو ماه
______
ای بهشتِ خدا گُلِ رویَت
ای رسولِ خدا ثنا گویت
سورۀ نور، خطِ پیشانی
لیلۀ قدر، تارِ گیسویت
شبِ معراج مصطفی می دید
باغِ جنت پُر است از بویت
روحِ بینِ دو پهلویِ احمد!
به چه جرمی شکست پهلویتگر جسارت نبود میگفتم
هُرمِ آتش چه کرد با رویت
*حالا بزن تو سینه و تو صورتت،بگو: آخ مادر!...به چه جُرمی زدن مادرِ مارو...*
از علیدوستی نشان مانده
هم به رخسار هم به بازویت
شاعر:حاج غلامرضاسازگار
*این روزها خبر دادن به بلال،مؤذنِ پیامبر،گفتن: زهرا ازت گِله کرده،
گفته: همه ی مدینه به من پشت کردن،از بعضی ها توقع نداشتم،
چرا بلال نمیآد یه سری به ما بزنه؟...بلال متوجه شد زهرا ناراحتِ،
اومد مدینه،اومد ملاقاتِ بی بی،اجازه گرفت از امیرالمؤمنین برم زهرا رو ببینم،
همچین که اومد تو خانه،اول نگاش به دَرِ خانه افتاد...چرا در سوخته؟
چرا دیوار خونی شده؟ چرا بچه ها اینجوری زرد و لاغر شدن؟
چی شده،من چند سال مگه نبودم؟من دو ماه مدینه نبودم...
اومد محضر بی بی شرفیاب شد،دو زانو با ادب نشست،
خانوم یه گِله ی مادرانه کرد،صدا زد: بلال تو چرا زهرا و علی رو تنها گذاشتی؟
صدا زد:خانوم جان!من بعد از پیغمبر دیگه دلم نیومد مدینه بمونم...
وقتی فهمیدم حقِّ علی رو غصب کردن،
به نشانه اعتراض گفتم دیگه اذان نگم،
جایی که پیغمبر و علی نباشن دیگه نمیخوام اذان بگم...اذان واسه کی بگم؟
بی بی فرمود:می دونم بلال،
اما حالا که دختر پیغمبر دلش برا صدایِ اذانِ تو تنگ شده،
دلم میخواد یه بار دیگه بری بالای مأذنِ،
تا بی بی فرمود: یه بار دیگه صدایِ اذانت رو بشنوم،مکث نکرد،بلند شد،
گفت: چشم،از تو به یک اشاره/از ما به سر دویدن...
من چقدر خوشبختم که فاطمه دلتنگِ صدایِ منِ...
رفت بالای مأذنِ،مدینه ساکتِ،یکدفعه دیدن یک صدایِ آشنا داره میاد..
"الله اکبر" یهو مدینه لرزید... "الله اکبر" همه از خونه هاشون بیرون اومدن،
صدای بلالِ،از کجا داره صدا میآد...از پشت بامِ خانه ی فاطمه...
این صدا چند وقتِ تو مدینه نمیآد"أشهد أن لا إله إلا الله" یک مرتبه بچه ها دیدن مادر بلند شد،
اسماء بیا زیر بغل هام رو بگیر،فضه بیا جانمازم رو پهن کن،
زینب آبِ وضو بیار... "أشهد أن لا إله إلا الله" سجاده رو پهن کردن،
زینب خوشحال شد،حسنین خوشحال شدن،مادرِ ما میخواد ایستاده نماز بخونه،
یه مرتبه صدای بلال بلند شد" اَشهدُ انَّ محمّداً رسولُ الله" تا اسم پیغمبر رو شنید،
تا اسم پدر رو شنید،با صورت خورد زمین،فاطمه بیهوش شد،
بچه ها تو صورت هاشون میزدن،بلال دیگه بس کن،بلال اذون نگو...
یه دختر اسمِ باباشو بالا مأذنِ شنید بی هوش شد،
اسمِ باباش رو فقط شنید،اما یه دختر سَرِ بُریده بغل کرد،رگ هایِ بریده بغل کرد...*
بابا! دخترت از دنیا بُریده
بِدونِ تو خوشی ندیده
ببین همه موهام سفیده
بابا!خوشی به قلبم دستِ رَد زد
یه بی حیا بهم لگد زد
*مدینه...فضه و اسماء اومدن،آب ریختن تو صورتِ فاطمه،
بی بی، بهوش اومد،اما خرابه ی شام،هر چی زینب رقیه رو تکون داد...
پاشو دختر! پاشو عمه!...پاشو چشات رو باز کن...حسین...*
فراق یار و سنگ اهل شام و خنده ی دشمن
من آخر کودکم، این بار سنگین است بر دوشم
*به نیتِ فرج سه مرتبه بگو: یازهرا...*