eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
610 دنبال‌کننده
8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
936 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدح سیدالشهدا.mp3
4.23M
.حاج آرمین غلامی دوم محرم/۱۴۰۳ 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 دلم گرفته امشب جانم رسیده بر لب این دل غم گرفته افتاده یاد زینب ▪️منم گدای زینب جانم فدای زینب ای مادر مصائب هردم به شور و شینم با اشک و ناله و آه یاد تو و حسینم ▪️منم گدای زینب جانم فدای زینب بمیرم از برایت در کربلا چه دیدی تو در وداع آخر رنج و محن کشیدی ▪️منم گدای زینب جانم فدای زینب غلطان بخون شناور دیدی تو اکبرش را در دست شه بریده حنجر اصغرش را ▪️منم گدای زینب جانم فدای زینب بودی ز روز اول تمام هست عباس دیدی کنار علقم بریده دست عباس ▪️منم گدای زینب جانم فدای زینب دیدی که شمر ملعون خنجر زکین کشیده سر برادرت را از پشت سر بریده ▪️منم گدای زینب جانم فدای زینب کس همچو تو ندیده جسم بخون تپیده غلطان بخون برادر بر نی سر بریده ▪️منم گدای زینب جانم فدای زینب امان زمردم شام خون شددلت ز دشنام دشمن ز راه کینه سنگ میزد از لب بام ▪️منم گدای زینب جانم فدای زینب دیدی کنار سجاد در کنج یک خرابه رقیه شد چو زهرا غسل و کفن شبانه ▪️منم گدای زینب جانم فدای زینب رفتی ز دار دنیا راحت شدی ز غمها از این جهان فانی رفتی بسوی زهرا ▪️منم گدای زینب جانم فدای زینب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روضه رقیه،س،.mp3
10.53M
روضه حضرت رقیه🤞 .حاج آرمین غلامی دوم محرم۱۴۰۳👇
روضه حضرت رقیه🤞 .حاج آرمین غلامی دوم محرم۱۴۰۳ دختری داشت شه دین، که رقیه بُدیَش نام ز بی مهری گردون، رخ بختش شده سیلی خور ایام ز هجر پدرش روز، عیان در نظرش شام جفا دیده و رنجیده هم از کوفه هم از شام بسی سنگ ستم بر سر او ریخته از بام زکعب نی وسیلی ز تنش رفته برون طاقت و آرام ز خونین جگری دربدری بی پدری تلخ وِرا کام به شیرین سخنی گشت شبی گرم نوا نوحه سرا گفت که ای عمّه چه شد تاج سرم، کو پدرم؟ زینبش آورد به پاسخ که ای نور دو چشمان ترم باب عزیزت بسفر رفته، که از فرقت آن شاه مرا هوش ز سر رفته پس آن طفل در آن گوشه ی ویرانه غریبانه بنالید و بزارید چو بلبل به پریشانی احوال چو سنبل پس از آن سرو سهی قامتش از پا بفتادی سر خود بر سر خشتی بنهادی و ز رخ شاهد بختش ز وفا پرده گشودی و ورا خواب ربودی غم بیداریش از دل بزدودی و بدیدی که در آن واقعه خوش سایه ی اقبال به سر دارد و در برج شرف، زهره صفت جای به دامان قمر دارد و مأوای در آغوش پدر دارد و بنمود بَیان درد دل خویش و برآورد زدل شور و نوا را بابا... حالا تو عالم رویا باباشو دیده خواب دیده بغل باباش نشسته گفت که ای جان پدر، جای تو خالی... چه عجب یاد نمودی ز اسیران چه عجب آمدی امشب، تو بسر وقت یتیمان پی دلجویی ویرانه نشینان زگل روی تو شد کلبه احزان به صفا رشک چمن غیرت بستان چه دهم شرح پدر جان که ز خونخواری و بیرحمی عُدوان من غمدیده و نالان بدویدم به بیابان به سر خار مغیلان... منم آن نور دو چشمت که ز شفقت به کنارم بنشاندی به رُخَم آب عنایت بفشاندی دلم از قید مشقت برهاندی همه دم بود به دامان تو ام جای و در آغوش توام منزل و مأوای و کشیدی زوفا دست عطا بر سر من گاه زدی بوسه به رُخ بهر تسلای دل مضطر من پدرجان مگر از من غمدیده چه دیدی که یک بار دل از من ببریدی زِ سَرم پا بکشیدی که نبودی و نه دیدی چقدر شمر بزد بر رخ من  سیلی و بنمود زسیلی رخ من نیلی و جز سنگ جفا کس نکشیدی ز وفا دست محبت بسرم بعد تو شد قوت من از خون جگر آب من از چشم ترم گو چه کند عمّه خونین جگرم یا چه کند عابد بیمار همان بی کس تب دار که گردیده به زنجیر گرفتار و در این شهر غریبی نه وِرا هست طبیبی نه دوایی نه غذایی نه به جز ناله ی شبگیر، انیسش نه به جز حلقه ی زنجیر، جلیسش غرض آن طفل به دامان پدر گرم نوا بود و زدرد دل خود نوحه سرا بود و همی کرد بیان شرح  جفا و ستم فرقه ی بی شرم و حیا را تو عالم رویا، تو خوشی بوده... تو بغل باباش بوده چشم بیدار فلک بین که ز شومی نتوانست ببیند که بخواب آن دُر نایاب ببیند رخ باب و دمی از غصّه دلش شاد شود ساعتی از درد و غم آزاد شود آه و دو صد آه که ناگاه شد آن غمزده بیدار و به اطراف نظر کرد که با دیده ی خونبار به بالین، نه پدر دید و نه از واقعه ی خواب اثر دید نه از باب سراغی و نه از غصّه فراغی و نه فرشی نه چراغی به همان گوشه ی ویرانه،،، غریبانه مکانش به همان آتش غم سوخته پر مرغ روانش به فلک رفت فغانش رخ افسوس خراشید و خروشید که ای عمّه دگر باب من زار کجا رفت بیامد ز سفر باز چرا رفت؟؟ چه دید از من بی دل که ز من چهره نهان کرد مرا باز گرفتار خسان کرد بشد زینب از آن واقعه آگاه کشید از دل سوزان به فلک آه بدانست که آن شاه فلک جاه، بخواب آمده آن طفل حزین را فلک افزوده غم و محنت آن زار غمین را عرض از نالۀ آن بلبل بستان عزا آل پیمبر همه گشتند مکدر همه کردند فغان سر یکی از فرقت اکبر یکی از دوری اصغر که از آن شورش بی مَر دل افواج ملک کاست ز ویرانه فغان تا به فلک خاست چنان آه اسیران شرر افروخت که در خلد برین سوخت دل شیر خدا و جگر خیر النساء را 💢ادامه ی بحر طویل 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 گشت بیدار یزید، آن سگ مردود و بپرسید خبر گفتنش ای بدگهر... این آه یتیمان حسین است نوای حرم پاک رسول ثقلین است که چون صید به دام تو اسیرند و بچشم تو حقیرند و به اندوه قریبند و بویرانه مکینند یکی طفل سه ساله که نهادی بدلش داغ چو لاله بخیال پدر افتاده ز افغان وی این غُلغُله در بحر و بر افتاده پس آن کافر بی شرم و حیا از ره بیدادو جفا خواست زنو داغ نهد بر دلشان روشن از آن شمع کند محفلشان رأس شه تشنه فرستاد بویرانۀ غم خانه دوصد آه از آن گاه که آن خیل اسیران همه بودند در افغان گه به ناگه سر سالار شهیدان به میان طبقی چون گل و از گل ورقی بر سرش افکنده نهادند به بالای زمین روشن از آن عرش برین گفت رقیه که آیا عمّه ی مضطر من از این فرقه ی ابتر طلب نان ننمودم به خدا جز به تمنّای پدر لب نگشودم از غمش زینب غمدیده برآشفت و چنین گفت که منظور تو این است و مراد تو همین است چو آن غمزده از روی طبق پرده انداخت، به مقصود دل خود نظر انداخت درخشنده رخی همچو قمر دید به خون غرقه سر پاک پدر دید
به حسرت سوی او نیک نظر کرد و چو مُصحف به سر دست برآورد و ببوسید و ببوئید بگفت از چه به خون روی تو گلگون شده و موی تو پرخون شده آن گه لب خود بر لب آن سر بنهادی زغم از پا بِفِتادی و شد از زمزمه خاموش و برفت از سر او هوش ز تن مرغ روانش سوی گلزار جنان گشت روان... بابا... در کوفه سوالی از سرت پرسیدم رفتی و جوابی از لبت نشنیدم پاسخ مده دیگر که در این شام،پدر معنای یتیم را که خودم فهمیدم 😭😭😭 خودم فهمیدم یتیمی چیه اینجا هرکی یتیمه کتکش میزنن بابا.. 😭😭😭 اینجا هرکی یتیمه، بهش ناسزا میگن بابا اینجا هرکی یتیمه، از رو پشت بوم، سنگش میزنن بابا... انگاری از قبل تمرین کردن سنگ زدنو انگاری از قبل انقده آزمایش کردن این کارو تا پیرزن سنگُ برداشته،،، با این سنّش چنان سنگُ به هدف زده بابا... بابا قربون پیشونیه شکستت برم بابا... 😭😭😭😭😭😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوحه ابالفضلی،.mp3
1.88M
ابالفضلی (سقای دشت کربلا، ابالفضل ابالفضل ابالفضل) ۲ دستش شده از تن جدا ابالفضل ابالفضل ابالفضل (امّ البنین در کربلا نبودی واویلا واویلا) ۲ بر فرق عباست زدن نبودی واویلا واویلا اباالفضل اباالفضل اباالفضل... (قد حسین ابن علی تا شده واویلا واویلا) ۲ (پای عدو به خیمه‌ها وا شده واویلا واویلا) ۲ اباالفضل اباالفضل اباالفضل... مداح.حاج آرمین غلامی دوم محرم۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوحه زینبی،۳.mp3
1.4M
.حاج آرمین غلامی دوم محرم۱۴۰۳ 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 السلام السلام شهید کرب و بلا یا أخا یا أخا کنار خواهر بیا تشنه‌ی بی‌کفن ای حسین جان من ▪️وای حسینم مانده چشمم به در، به زیر نورِ هلال بعدِ یکسال و نیم، رسیده وقت وصال بعد تو قلبم از، غم لبالب شده لحظه‌ی آخرِ عمرِ زینب شده ▪️وای حسینم زندگی کرده‌ام با روضه‌هایت حسین دل من مانده است در کربلایت حسین مرثیه خوانده‌ام، از غم قتلگاه قتلوکَ حسین، بالسَّنان بالرِماح ▪️وای حسینم سرِ تو روی نی رفت و تنت روی خاک اسب‌ها آمدند خواهر تو شد هلاک پیشِ چشم حرم، لِه شده پیکرت دخترت دید وای، چه کند خواهرت ▪️وای حسینم