eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
610 دنبال‌کننده
8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
936 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
ناسزابود درآن کوچه که باﺭت کردند وسط کوچه لگدبود نثارت کردند بین آن کوچه کسی نیست به دادت برسد آن چهل مردچنین به کوچه خوارت کردند آمدم تاکه ﻛﻨﺎﺭ ﺑﺪﻧت ﮔﺮﻳﻪ ﻛﻨﻢ وسط کوچه چنین واله وزﺍﺭت کردند ﻏﺼﻪ ﺧﻮﻥ ﻛﺮﺩ.ﺩﻝ زاره تورافاطمه جان ناسزا درملا عالم نثارت کردند ﻓﺎﻃﻤﻪ بین دره خانه چرا افتادی وسط کوچه ﺯ ﺟـﺎﻥ ﺍﺑﺮ ﺑـﻬـﺎﺭت کردند ﺻﺤﺒﺖ از ضربت پا ولگد ومیخ در است این چنین بود که درکوچه نثارت کردند ﻣﺒﺮﻳﺪﻡ ﺑخدا فاطمه ام میمیرد اینچنین بودکه ﺑﻲ ﺻﺒﺮ ﻭ ﻗﺮﺍﺭت کردند وای(مجنون)محسنمﺧﻔﺘ ﺑﻪ ﮔﻬﻮﺍﺭﻩ ﻱ ﺧﺎﻙ مردمی پست چنین فاطمه خارت کردند 📕شعر..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی).. اَللّهُمَّ عَجِّل لِولیّکَ الفَرج.…اَللّهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَکَ
🔅وسط کوچه گمانم که قمر افتاده زسره دیده ی دلدار گهر افتاده 🔅بین این نافله ی شب که قنوتت برجاست از شب تار علی صبح ظفر افتاده 🔅 دادوفریادوفغان دروسط کوچه بپاست جسم بی جان تودرگوشه ی درافتاده 🔅 وای من دور سرت دردو بلا می‌گردد بین درجسم تو دراوج خطر افتاده 🔅 وای درپشت در خانه ارازل جمع اند فاطمه بود که درگوشه ی در افتاده 🔅 دنده های تن تو زیرلگدها بشکست زیره شلاق عدو شکسته پر افتاده وای(مجنون)که دگر فاطمه ام راکشتند یاس من در وسط کوچه به سرافتاده 📕شعر.آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
کوچه هاعین سراب است علی همسرت درتب وتاب است علی از دوبازوی تو خون گشته روان اثره زخم طناب است علی درمرام مردمان این دیار زدن زن چه ثواب است علی سینه ی فاطمه ات همچوگل است برنوک میخ خراب است علی ناله های همسرت درکوچه ها زچه دیگر بی جواب است علی باره من دربین در افتاده فکراین صحنه عذاب است علی طفل شش ماهه ی من سقط شده وقت لالایی خواب است علی گرکه(مجنون)عالمی دشمن شود نقشه اش نقش برآب است علی 📕شاعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@majnon1396 کانال اشعار ناب مجنون کرمانشاهی
من باره شیشه دارم و سامان ندارم افتاده بارم بین در،درمان ندارم آتش گرفتم بین دیوار ودری من در جسم خود یکذرّه دیگر جان ندارم افتادم ازپاوشکسته تر شدم من افتاده ام ازپاعلی ،سامان ندارم این دنده هایم را چه راحت می شمارم بالاتر از این نالۀ سوزان ندارم پیراهنم دیگر به تن خیلی گشاد است جز پوستی واستخوان برجان ندارم آمدمغیره سوی دیگربودقنفذ جز این دومرد بَد دَهن مهمان ندارم من خود بلا گردان جانِ حیدرهستم یارب نیازی بر بلا گردان ندارم بارم میان کوچه ای افتاده حیدر خواهم زجاخیزم ولی امکان ندارم روی کبودم جای مشت وجای سیلی است آنقدرمحکم زد دگردندان ندارم دست توراباریسمانی بسته بودند دردی به غیر از دیدن جانان ندارم با سرفه ی پرخون علی، خو کرده جسمم جز دفنِ غربت من سر و سامان ندارم با این زبانِ روزه ام ،در روز آخر جز وا حسینا بر لب عطشان ندارم (مجنون)مرادرکوچه ی باریک کشتند بارم زمین افتاده دیگر جان ندارم _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
زنی دارم تقلا میکنم یک آشنانیست من باره شیشه دارم،اما مرتضا نیست حیدررها کن این پلید بد دهان را  از که توقع داشتی وقتی حیا نیست افتاده باره شیشه ام درزیر پاها بشکستن شیشه دراین کوچه روانیست اینجامغیره بد دهانی کرده حیدر یک آشنا بی تومیان کوچه ها نیست بین درخانه مرا آتش کشیدند آتش زدن برخانه ی حیدر روانیست این تخته ی تابوت را دیگربیارید بهتر نباشد بدتر از آن بوریا نیست شمشیرها درکوچه هامیرفت بالا صدحیف روزی مثل روز کربلا نیست (مجنون)درآن کوچه علی رامیکشیدند دیگرکسی فکرعلی مرتضا نیست _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
باضرب پایی دنده هایش را شكستند دربین در،بغض صدايش را شكستند درکوچه ها زهرا علی را مى كشيدند باتازیانه ساق پایش را شكسته اند زهراپی حیدر دوید وناله میزد زير لگدها چندجايش را شكستند برخاست زهرا ناگهان با صورت افتاد قلب علی مرتضايش را شكستند دیگربه خانه فاطمه، چيزى نمى خورد دربین در، ظرف غذايش را شكستند قنفذ مزن بر فاطمه،نامردبس کن با خنده قلب مبتلايش را شكستند هرچه زدند او را ،ولی ازپانیفتاد درکوچه هاسوزه نوایش را شكستند روزی شودجسم حسین پامال مرکب ياد دمى كه دنده هايش را شكستند روزی رسد برنیزه ها راس حسینت اینگونه حکم کربلایش را شكستند _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
دگرازبی کسی شیرخدا،خسته شدم علی از این همه بیداد و جفا خسته شدم روزوشب من ز خدایم طلب مرگ کنم ای اجل بر سر ه زهراتو بیا خسته شدم دیگرازشهرمدینه شده ام سیر علی بعدتو ازهمه کس ،من به خدا خسته شدم پهلوی فاطمه ات در وسط کوچه شکست علی از دوری و هجران بخدا خسته شدم دل تو خون شده از کینه این مردم پست بی تو افتاده ام از شور و نوا خسته شدم خوردم ازدست کسی، سیلی و شلاق و کتک من از این کوچه و این قوم خدا خسته شدم ناسزا گفت به ما پشت درخانه عدو من از این ثانی بی شرم و حیا خسته شدم خوانده ام باز نماز شب خود بنشسته چون ندارم رمقی، برسرپا خسته شدم بسکه دنبال علی ،رفته ام وبرگشتم بسکه خوردم کتک از سیلی وپا،خسته شدم _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)