#دوبیتی
#امام_صادق_علیه_السلام
تامجلس ملعون تن توخوردکتک ها
باضربه ی شلاق تنت پاشیدند
ای وای که درنیمه ی شب جمع شدند
گویاکه به دورت همگی رقصیدند
🔸شاعر:
#آرمین غلامی
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
نام صادق روضه سازی کرده است
بادل عشاق بازی بازی کرده است
درمیان سجده یک مردی بزرگ
شداسیره پنجه ی یک گله گرگ
نیمه شب یک عده ازنسل جهیم
قومی ازهیزم بدستان قدیم
شدتدایی غصه درچشم ترم
نیمه شب آتش گشودند برحرم
درمدینه رهبری خانه نشین
می برد ارث ازامیرالمومنین
ترس بود وآتش ودست طناب
یادم آمدازغم آن بوتراب
ترس بودو چشمهای کودکی
اشگ بودو دیدگان کوچکی
یاده دلبر .غصه ی دیرینه شد
خاطرات میخ وزخم سینه شد
نیمه شب ابن ربیع بی حیا
آتشی زد بر دره بیت ولا
اونماز حضرت صادق شکست دستهایش رامیان بندبست
باره دیگر زدبه زخم حق نمک
شدتدایی باره دیگر آن فدک
صادق آل عبا.آن موسپید
پابرهنه درپی مرکب دوید
نیمه شب.درکوچه درحال عبور
پابرهنه میرودخورشیده نور
نیمه شب افتان وخیزان میرود
درمیان کوچه بی جان میرود
دشمن بی شرم از راه عناد
ناسزابرحضرت زهرا بداد
زین جسارتها دلم گشته کباب
تاکه گشتم واردبزم شراب
لیک(مجنون)برلبش یاصادق است
برامام خودهمیشه عاشق است
_شعر_آرمین غلامی(مجنون)
#سیره_رئیس_مذهب
#انفاق
عادت امـام صادق(علیه السلام) این بود که در تاریکی شب، انبانی را بر دوش می گرفت که نان و گوشت و پول در آن بود و به منزل تهی دستان مدینه می رفت و آن ها را میان آنان تقسیم می کرد، در حالی که او نمی شناختند.
بعد از شهادت امام #صادق (علیه السلام) متوجّه شدند که احسان کننده، او بوده است
بحارالأنوار ج 47ص 38
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
از ازل معتکف کوی امام صادقم
من اسیرخم ابروی امام صادقم
درپی جلوه ی دنیانرود این دل من
من خریدار گل روی امام صادقم
گل رخان رابه سرای دل عاشق ره نیست
عاشق آن رخ دلجوی امام صادقم
برلبانم همه جا زمزمه جزنامش نیست
ازازل سینه زن کوی امام صادقم
تا ابدگریه کنه شیخ الائمه هستم
شكرگویم که ثناگوی امام صادقم
لب(مجنون )همه جا زمزمه ی یادش بود
سرخوش ومست ازآن ی امام صادقم
-آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
بازجنون گرفتم وعاشقم
خوشم گدای حضرت صادقم
مرغ دلم سوی بقیع پرکشید
باز لبم ناله زدل برکشید
کاش پرستوی بقیع میشدم
گریه کنه .کوی بقیع میشدم
نیمه ی شبهای بقیع قشنگ است
گنبدخضرای رفیع قشنگ است
مرکزعشق است وفلک گرده او
گردش صدفوج ملک گرده او
هست زیارتگه رندان مست
زیارتش آرزوی هردل هست
خانه ی حق کند بر اواحترام
پیش بقیع مکه نمایدسلام
خاک بقیع بوی خدامیدهد
جلوه ی شیخ الاوصیامیدهد
این حرم صادق آل عباست
قداستش .قداست کربلاست
کیست.امیره دل هرعاشق است
رییس فقه شیعیان صادق است
یادکنم ازحرم خاکیت
جان به فدای دل افلاکیت
همیشه(مجنون)توهستم شها
به درد بی دوا .توگشتی دوا
_شعر_آرمین غلامی(مجنون)
.________________________
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
ایکه بر دین خداتورهبری
صادق آل محمدجعفری
دشمنت شدحمله ور در خانه ات
آتشی زد بر دره کاشانه ات
پیش چشم کودکان خانه ات
کرده پژمرده گل وپروانه ات
سربرهنه برده اند درتاب وتب
پیرمردی رامیان سوزه تب
پیش چشمان عیال جان به لب
میکشدجسم توراخفاش شب
بی کس وبی یار ویاور بوده ای
حجت حق.نوره داوربوده ای
درمدینه زارومضطرگشته ای
خسته ازمنصورکافرگشته ای
زهره کینه بر دلت کرده اثر
درعزایت میزند موسی به سر
تا ابد(مجنون)عزادارتوشد
ای گل زهراگرفتارتوشد
_شعر_آرمین غلامی(مجنون)
.________________________
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
@majnon1396
بر روی پیکره توچه شلاق ها زدند
اینجامیان کوچه تورا بی هوا زدند
درنیمه های شب به سویت حمله کرده اند
شلاق برتن وبدنت ازجفا زدند
واردشدند از در و دیواروپشت بام
قومی چنین تورا سر سجاده ها زدند
آن پیرمرده محترم سالخورده را
پای برهنه دروسط کوچه ها زدند
قومی کمال بی ادبی رانموده اند
اورامیان کوچه بدون عبازدند
تکرارشدحدیث درودود وشعله ها
اوراچنین میان درو شعله ها زدند
دستش طناب بود و دوپایش برهنه بود
اورا غریب چون علی مرتضی زدند
ای دل بسوز وگریه وآه وفغان نما
اورابه ضرب طعنه ای بس ناروا زدند
اینجاتمام حرمت آل علی شکست
باقصدکشتنت وسط کوچه هازدند
ابن ربیع رسیدوتوراتازیانه زد
با اذن او تورا وسط شعله ها زدند
چون جدخودعلی.توغریبه مدینه ای
شلاق برتن وسرو روی شما زدند
بازهرکینه عاقبت ازپانشسنه ای
برکشتن تو حیله به زهرجفازدند
امادگرسرت به روی نیزه ها نرفت
بی غیرتان تورا وسط, ناله ها زدند
شعر.آرمین غلامی(مجنون)...
اشعار مجنون کرمانشاهی::
.____________________________..
جدیدترین اشعاروسبکها در
کانال اشعار مجنون کرمانشاهی:
@majnon1396
🖕🖕🖕متن روضه بسیار جانسوز ویژۀ شهادت رییس مذهب تشیع شیخُ الائمه حضرتِ امام جعفر صادق علیه السلام به نفس حاج آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)⚜️
•┈┈••✾••✾••┈
↶توجه↷:
جهت استفاده ، روضه ها حتما به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┈┈••✾••✾••┈┈•
میان کوچه خدایا کسی زمین میخورد
میان لشکراعدا کسی زمین میخورد
صدای پای سپاهی رسیده دراینجا
میان کوچه ی طاها .کسی زمین میخورد
به نیمه های شب آید صدای واویلا
به کوچه بی کس و تنها .کسی زمین میخورد
*شبونه اومدن دَرِ خونه ی امام صادق،بازم به یه خونه تو مدینه هجوم آوردن...اون نانجیب خودش میگه: وارد خونه ی جعفر بن محمد شدیم...
یه آقایِ شصت و پنج ساله رو با چه وضعی از خونه بیرون کشیدن،بی احترامی کردن،بی ادبی کردن،نذاشتن عبا به تن کنه،نذاشتن مولای ما عمامه به سر بذاره...*
میان کوچه خدایا کسی زمین میخورد
میان لشکراعدا کسی زمین میخورد
صدای پای سپاهی رسیده دراینجا
میان کوچه ی طاها .کسی زمین میخورد
به نیمه های شب آید صدای واویلا
به کوچه بی کس و تنها .کسی زمین میخورد
به یاری گل خیرالنسا نیامدکس
میان کوچه ی غمها .کسی زمین میخورد
چه شد که ناله کشید از جگر مولا
میان هجره خدایا.کسی زمین میخورد
هنوز اهل وعیالش به خانه می نالد
میان مجلس اعدا .کسی زمین میخورد
هنوز می رسد آوای بلبلی خسته
که خواند گوشه ی صحرا کسی زمین میخورد
تمام اهل وعیال. اشکشان بود جاری
میان خانه خدایا .کسی زمین میخورد
اگرچه خون شهیدان به کربلا جاریست
به پیش زینب کبرا .کسی زمین میخورد
رسیده ناله "مجنون" به گوش عالمیان
کنارمقتل مولا.کسی زمین میخورد
*امشب مدینه خبری نیست،گریه کُنی نیست،خادمی نیست،زائری نیست...*
ای امام بی کسم، وای از تنهایی ات
کشته ما را تا ابد، غربت زهرایی ات
بار دیگر خانه ای میهمان آتش است
حرف این مردم چرا با زبانِ آتش است
*خبر دارید با نه؟ دَرِ خونه ی امام صادق رو هم آتیش زدن...مرحوم کُلِینی در کافی روایت کرده،"فـَأَخـَذَتِ النَّارُ فـِی الْبـَابِ وَ الدِّهـْلِيـز" آستانه ی خانه آتش گرفت،شراره های آتش به آسمون می رفت" فـَخـَرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَتَخَطَّی النَّارَ وَ يَمْشِی فِيهَا" آقا از خونه خارج شدند،روی آتیش قدم می گذاشت،از بین آتیش عبور می کرد،همین طور که می بردنش صدا می زد:" أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَی أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللَّهِ" من پسر ریشه های زمینم،من پسر همون آقایی ام که آتش نمرود براش سرد و سلامت شد،منم به اذن خدا نمیسوزم....اما تقدیر برای مادرش فاطمه چیز دیگری رقم زد....*
همچون خلیل دروسط شعله ها نشست
درپشت در غرور گل فاطمه شکست
حال و هوای خانه پر از آتش است ودود
ازتازیانه هاشده جسم شماکبود
*دلت کجا رفت؟دلِ امام صادق کجا رفت موقعی که از روی آتیش راه می رفت؟دلِ امام صادق بین در و دیوار بود،از بین آتیش خونه ی خودش،رفت کنارِ آتیش خونه ی باباش علی...مادرش رو می دید،چه صحنه ای رو دید؟" فَجَمَعوا الحَطَبَ الجَزلَ عَلَي بابِنا" خود بی بی فمود: دَرِ خونه ی ما هیزم خشک آوردن" حَطَبَ الجَزلَ" یعنی اون هیزمی که زود آتیش میگره..." واتوا بالنار ليحرقوه و يحرقونا " بی بی فرمود:آتیش آوردن که هم خونه رو به آتیش بکشن و هم اهل خونه رو بسوزونند...
اما این پسر با مادر یه فرق های دیگه ای هم داره،مادرش بین شعله ها گیر افتاد،وقتی دَرِ خونه ی امام صادق رو آتیش زدن،دیگه کسی با لگد به در نزد،همسرش جلو در نیومد،کسی با صورت به زمین نخورد...*
آقا تو رابه کوچه کشیدن شنیده ام
باتازیان سوی تو دویدن شنیده ام
گویندآتش از دراین خانه شعله زد
ازتازیانه پیکرتومیکشیده درد
*آقا رو بدون عبا و عمامه بردند،دستاش رو بستن تو کوچه ها می کشیدن،مرکب از جلو می رفت،این پیرمرد دنبال مرکب می دوید،من نمی دونم چرا مدینه اینجوریه،چرا هرجا خونه ای رو آتیش میزنن،هر جا یکی وسط آتیش می مونه،یکی رو دست بسته می برن؟...آقا جان هر چی هم که شد،دیگه همسرت رو جلوت نزدن،تازیانه نزدن،با غلاف شمشیر نزدن،دیگه همسرت خادمه ی خودش رو صدا نزد،دیگه همسرت دنبالت نمی دوید...دنبال حیدر می دوید...از سینه اش خون می چکید...*
همچون اسیردروسط کوچه باطناب
جسمت کشیده میشودای ابن بوتراب
حالات توشبیه اسیران عالم است
اینجابپای روضه ی توبزم ماتم است
درراه کوچه غارت انگشتری نبود
آتش دگر فتاده سره معجری نبود
*اینجا امام صادق رو توی کوچه ها بردند به اون وضعیت،خیلی ایستاده بودن نگاه می کردند،چرخ روزگار چرخید،یه روزی هم یادش می اومد که بچه های امام حسین رو توی کوچه های شام می چرخوندند...یه عده شادی می کردند،یه عده هلهله می کردند...*
بر سَرِ نیزه سری در دل شامِ بلا
آه از رقاصه ها آه از رقاصهها
*بچه های حسین گریه می کردند،ناله می زدند،یه عده حروم لقمه جلو اینا می رقصیدن،یه عده حرومی هم اینها رو تشویق می کردن،تأیید
🖕🖕🖕🖕متن روضه و توسل جانسوز _شهادتِ شیخُ الائمه حضرتِ امام جعفر صادق علیه السلام _ حاج آرمین غلامی⚜️🔸⚜️
✼═══┅🔶🍁🔶┅═══✼
✼═══┅🔶🍁🔶┅═══✼
باشدقبول پیکره بی جان تونسوخت
باشد قبول میخ دری برتنت ندوخت
باشدقبول بسته نشدهر دو دست تو
دیگرندیداهل وعیالت شکست تو
دیگرمیان هجره تنت جابجانشد
عمامه ازسر وعبا زتنت جدانشد
دیگرتنت به سمت و سوی بزم مِی نرفت
باشد قبول سره جدت به نی نرفت
باشد قبول سره جدت به نیزه هانشد
پیراهنی ز پیکر جدت جدا نشد
باشدقبول قلب توغمگین نمانده است
دیگرسری به گوشه خورجین نمانده است
آقابه کوچه نیزه به پهلوت میزدند
سنگی دگر به روی سرتو نمیزدند
درکوچه هابه زخم دل تو نمک زدند
در کوفه عمه جان شمارا کتک زدند
*گفتم ، رو زمین خوردن حساس باش ، می خوام با این كلمه روضه بخونم،دیگه از امروز به بعد تا محرم ، هر جا شنیدی یكی زمین خورده ، بزن تو سینه ات بگو ، آخ حسین ، چرا ؟ آخه ...*
بی هوا خوردن من روی زمین علت داشت ...
*من نمی خوام خیلی باز كنم،همتون یه عمری روضه خوانُ و روضه فَهمید ....*
بی هوا خوردن من روی زمین علت داشت
در نظر روضۀ گودال مجسم می شد ....
✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
*آقاجان شما زمین خوردی،جدّتم كربلا زمین خورد ... آقاجان شما رو ، ابن ربیع با همۀ بی حیاییش ، تو كوچه ها یه جوری برد زمین بخوری ، شما رو تحقیر كنه،دیگه زخمی نزد ... تازیانه ای نزد ... اما ارباب ما كربلا،چند بار زمین خورد ... وای وای،ای وای ای وای ...
مطمئنم حق این روضه رو ادا می كنی،والا نمی گفتم روز شهادتی . حسین ایستاده،دیگه رمق به بدن نداره،همه تیراندازا زدن،همه رمق حسین رو كشیدن،این همه داغ روی داغ دیده،عبارت مقتل میگه: نیزه اش رو به زمین فرو برد،یه خورده همین جور كه رو اسب نشسته،به نیزه تكیه بده، استراحت كنه،نانجیب یه نگاه كرد،دید حسین داره استراحت میكنه،گفت : نذارید حسین استراحت كنه، چیكار كردن ...
یا امام صادق،با شما همچین كاری نكردن ...
اما كربلا هر كی سنگ به دست گرفت: حسین رو سنگ باران كردن ...
سنگ به پیشونیش خورد ... پیراهن عربیش رو بالا زد،سینۀ حسین پیدا شد ...( بگم یا نه؟...) حرمله رسید ... تیر سه شعبه رسید ... حسین ......
الهی بمیرم برات آقاجان،چنان تیر و زد،من نمی خوام معنی كنم،هركی عربی متوجه میشه،خودش ناله میزنه، مقتل میگه وقتی تیر سه شعبه رو زد،ابی عبدالله از پشت در آورد فَجَری الدَّمُ کَالمیزاب ... دیگه پاهاش رمق نداشت،از بالایِ ذوالجناح ، با صورت .... حسین ....
یه نگاه به منصور كرد،امام صادق دید منصور لعنت الله علیه پشیمون شده،به زبون ما به غلط كردن افتاد،شمشیر رو انداخت،شروع كرد لرزیدن،گفت:هرچی می خوای ازم بخواه،من دیگه باهات كاری ندارم،امام صادق فرمود من و نیمه شب،سر برهنه كشوندی تو كاخت،بهم میگی از من چیزی بخواه ، من كه با تو كاری ندارم ، فقط من و زود برگردون خونه ... چرا؟... آخه،زن و بچه ام منتظرن ، داشتی من و می آوردی ، همه میلرزیدن ، بچه هام همه گریه میكردن ، منصور دستور داد امام رو ببرن ، یه جمله ، كربلا هم همه بچه ها منتظر بودن ، همه از خیمه ها .... حسین ...
✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
#حاج آرمین غلامی_مجنون
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
✼═══┅🔶🍁🔶┅══
👆👆👆متن روضه و توسل جانسوز _شهادتِ شیخُ الائمه حضرتِ امام جعفر صادق علیه السلام _ حاج آرمین غلامی⚜️🔸⚜️
✼═══┅🔶🍁🔶┅═══✼
❗️❗️:
✼═══┅🔶🍁🔶┅═══✼
درمیان هیزم و دود پرم مى سوزد
وسط شعله ی آتش، جگرم مى سوزد
نیمه شب إمده بودند برای غارت
خانه با این همه دود در نظرم می سوزد
شدتدایی غم زهرا وسط این کوچه
بین دیوار ودر خانه سرم می سوزد
بی عبا.پای پیاده تن من رامکشید
این خبر را به پیمبر ببرم می سوزد
همه ی زندگیم خرج در اسلام شده
سره بخشندگی ام دست کرم می سوزد
بخدا ابن ربیع شرم نکردازمنه پیر
سرم آن لحظه که درپشت درم-می سوزد
شعله آن قدر زیاد ست تنم سوخت دگر
از نفس های پر ازآه پرم می سوزد
***
؛ کربلا وقت غروب است که زینب بیند
بین دود وشعله ها اهل حرم می سوزد
_____
✧✾═════✾🔶✾════✧
✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
*منصور دوانقی ملعون سه بار شمشیر تا نیمه از غلاف بیرون کشید ، آخرین بار غلاف کرد ، غلط کار شد گفت : منو ببخش اشتباه کردم ؛ چی دیده مگه ، ازش پرسیدن گفت : هر موقع اومدم شمشیر بکشم دیدم رسول خدا پشت سر جعفر بن محمد ایستاده ، غصبناک ، بارِ سوم اومدم شمشیر بکشم فرمود : منصور یه مو از سر جعفرم کم بشه دودمانتُ به باد میدم ... ترسیدم ...
زَعفر بزرگِ اَجنه ست ، شبِ عروسیش بود ، مهمانیِ اَجنه ست ، مهموناش دیراومدن ، گفت چرا دیر اومدید ؟ مهموناش گفتن گرفتار شدیم ، داشتیم میومدیم ، نیمۀ راه رسیدیم یه جایی ، وسطِ بیابان بینِ دو تا نهر آب ، بچۀ فاطمه (س) رو محاصره کرده بودن ... گفت عروسی تعطیله ... پاشیم بریم کمک کنیم ... با اَجنه اومدن ... صبح رسیدن به آقا سیدالشهدا علیه السلام ، به آقا عرض کرد آقا سلام علیکم ... من نمی دونستم شما رو محاصره کردن ... آقا اشاره کنی نابودشون کردیم شما دست به قبضۀ شمشیر نبر ، مبادا خودتو خسته کنی ... مبادا بچه هات ناراحتی به دل راه بِدن ... مبادا دلهره داشته باشه خانم ... اشاره کنی همه رو از دمِ تیغ می گذرانیم ... میگه دیدم ابی عبدالله فرمود زَعفر ممنونم اومدی ، خدا خیرت بده ... برو پشتِ سرِ من بایست ، نگاه کن ببین چه خبره ... دیدم همۀ انبیاء با سرِ برهنه و شمشیرِهایِ آخته ...
امیرالمومنین ، امام مجتبی ، آسمان ها پر از مَلکِ عذاب ... فرمود زَعفر ببین ، من اشاره کنم اَحدی از اینا زنده نمی مونن ، ولی دشمن شما رو نمی بینه ، نامردیه .... نامردیه بهشون حمله کنن ... این کار نامردیه ، یکی نیست بهشون بگه بچه زدن نامردی نیست؟ ... خیمه آتیش زدن چی ؟ ...
فرمود : منصور دو تا کار دارم ، گفت هرچی بگید چشم .
یکیش اینکه نیمه شب دنبالِ من نفرست ، بچه هامُ خانواده ام دلواپس میشن ، یا امام صادق جدِ شما تو خیمه بود ، خواهراش دورِشُ گرفته بودن یه نانجیبی اومد گفت حسین ، رفتی تو زن ها قایم شدی ... دوماً اگه خواستی کسی بفرستی این ابن ربیع ملعونُ نفرست ، بی ادبِ ... جسارت می کنه فحش می ده ...
✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
🔴
⚜
#حاج_آرمین غلامی_مجنون
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
#روضه_سید_الشهدا_علیه_السلام
✼═══┅🔶🍁🔶┅═══✼
بسم الله الرحمن الرحیم
متن روضه 🖕🖕🖕بسیار جانسوز_مجلس ابن زیاد و اسارت خاندان اهل بیت علیهم السلام _حاج آرمین غلامی
◾️▪️🔲▪️◾️
السلام علیک یااباعبدالله
درپیش چشم خواهرت درهم شدی تو
با زخمهای پیکرت درهم شدی تو
وقتی که گیر افتاد بین تیر و نیزه
افتاد تا بال و پرت درهم شدی تو
خیلی دلت میخواست باشی درکنارم
با حسرت چشم تر ت درهم شدی تو
در قحطیِ آب اصغرت را دادی از دست
پیش نگاه مادر ت درهم شدی تو
آرامش اهل حرم رفتی توازدست
با آهِ سرد آخر ت درهم شدی تو
شمروسنان وخولی اینجا شیرگشتند
بانیزه ها وخنجرت درهم شدی تو
تو که تمام عمر اشکم را ندیدی
اصلا نمیشد باورت درهم شدی تو
از خیمهگه تا قتلگه خیلی دویدم
وقتی رسیدم در بر ت درهم شدی تو
زینب پس از تو پیش چشمان ونگاهت
بوسدبرادرحنجر ت درهم شدی تو
جسم شریفت را به تیرِ کینه بستند
با حالت چون مضطر ت درهم شدی تو
دیدم سرت رابین گودالی بریدند
با آه آهِ خواهر ت درهم شدی تو
هشتاد و چهار زن و بچه رو ب طناب بسته بودن،اگه شب جمعه نبود نمیگفتم
زیارت ناحیه رو ببین خود امام داره روضه میخونه" عرضه داشت : و سُـبـِیَ اهلک کـَالعبید"حسین جان زن و بچه تو مثل برده ها به اسارت بردن وَ صُفصِدوا بالحدید" دونه دونه شونو بازنجیر بسته بودن نه با طناب،با زنجیر(این نص زیارت ناحیه هستا) "ایدیهم مغلولت الی الأعناق" دستاشونو به گردن بسته بودن یا صاحب الزمان آجرک الله"یـُساقون فی البراری و الفـَلـَوات"مثل برده ها ازین شهر به اون شهر میبردن ......
حسین .....
برشتران بی جهاز زن و بچه تو سوار کردن،اونقده آفتاب پوست صورتاشونو سوزونده بود،اینجوری وارد کوفه شدن ....
هرمنزل و روستا که بردند
پای سر تو شراب خوردند
حسین ......
حالا ک حال خوبی داری بزرگان ب ما اینجوری یاد دادن،اگه دلها تو جلسه منقلب بشه علامت اینه که حضرت بهتون نظر کرده اونشبم بهت گفتم ابی عبدالله داره به گریه کنش نظر میکنه
در محضر آقا دارم این روضه رو میخونم
اما اگه۸۴ نفر هم قد و قامتو به طناب ببندن،مشکلی پیش نمیاد-مگه اسرای مارو نبستن؟! اما اگه توی این ۸۴تا بعضیاشون بچه ی سه ساله باشن بود، بعضیاشون زینب قد و قامت کشیده باشه،اگه به یه طناب ببندن ، اگه بزرگا توی طناب بخان ایستاده راه برن،طناب گردن بچه هارو خفه میکنه،لذا عمه جان خم میشد که این طناب گردن بچه هارو اذیت نکنه" اینقده خمیده خمیده زینب راه رفت .......
رسید تو مجلس ابن زیاد،الله اکبر،خدا رحمت کنه،بخدا روی قلب همه مون پرده کشیدن و إلا اگه حقیقت این مجلس"همه مون میمیریم"
محضر حضرت شیخ عبدالکریم حایری مؤسس حوزه،روضه خوان،روضه خواند، اینو از زبان مراجع فعلی شنیدم، اینا تو اون جلسه بودن،مرحوم آیت الله مروارید مشهد میفرمود این روضه خوان یه جمله گفت مرحوم شیخ عمامه شو برداشت گذاشت زمین و به روضه خوان گفت بسه دیگه روضه نخون
چی گفت مگه؟! گفت: "و دخلت زینب علی ابن زیاد" همین!
آشیخ اجازه نداد دیگه روضه خوان روضه بخواند،ایشون میفرمود تا غروب همه داشتیم گریه میکردیم،ما ک نمیفهمیم!یه جلوه شو بگم،امشب شب علی اصغر ربابه ، بلکه شب خود ربابه، باب الحوایجه این بانو،تا زینب ناشناس وارد شد بدون سلام خیلی ب ابن زیاد گرون تموم شد،گفت این زن ناشناس کیه اینجوری با تکبر وارد شد،یه کنیزی گفت اگه معرفیش کنم شاید حیا کنه"ای کاش این کنیز هیچوقت زینبو معرفی نمیکرد" تا گفت "هذه زینب بنت علی ابن ابیطالب" ابن زیاد شروع کرد توهین کردن،اونقده نیش و کنایه زد یه وقت دیدن "فرقت زینب و بکت" زینب گریه کرد، تا رباب دید اشک زینب جاری شد بلند شد همه ی توجه مجلسو از زینب ب خودش منعطف کرد، اومد کنار تشت طلا ، خم شد سر بریده رو بغل گرفت،آخ ب سینه چسباند،هی صدا میزد،
فوالله ما نسیتُ حسینا ... حسین .....
#حاج آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی
#ویژه_ایام_محرم
#روضه_حضرت_سیدالشهدا_علیه_السلام
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها #روضه_حضرت_رباب_علیه_السلام
#اسارت_خاندان_اهل_بیت_علیهم_السلام
◾️▪️🔲▪️
🍃🌹🍃 #کرامت بسیار زیبا از حضرت اباالفضل(ع )
🌷 ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺴﻴﺤﯽ ﻓﻠﺞ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩ
ﺣﻀﺮﺕ ﺣﺠﺖ ﺍﻟﺎﺳﻠﺎﻡ ﻭ ﺍﻟﻤﺴﻠﻤﻴﻦ ﺁﻗﺎﯼ ﺣﺎﺝ ﺷﻴﺦ ﻣﻬﺪﯼ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯽ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻘﻞ ﻣﯽﻧﻤﺎﻳﺪ: ﻓﺮﺩﯼ ﻣﺴﻴﺤﯽ ﺍﻫﻞ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ. ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﻠﺞ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻭﯼ ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻦ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﻡ، ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ، ﺍﺯ ﻋﻠﺎﺟﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻃﺒﻴﺒﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺟﻮﺍﺏ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﻣﻦ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻧﺎﺍﻣﻴﺪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺖ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻡ، ﺩﻳﺪﻡ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯽﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻗﺎ ﻗﻤﺮ ﺑﻨﯽ ﻫﺎﺷﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺿﺮﻳﺢ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻪ ﮐﺮﺑﻠﺎ ﺑﺒﺮﻧﺪ، ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺭ ﺁﻥ ﺟﻤﻊ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻳﺎ ﺑﺎﺏ ﺍﻟﺤﻮﺍئج! ﻣﺸﮑﻠﺎﺗﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﻦ. ﻣﻦ ﻫﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻳﻦ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻏﻮﻏﺎ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻡ، ﺍﺯ ﻳﮑﯽ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ: ﺁقا! ﺁﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﻓﺮﻕ ﻫﻢ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻴﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ، ﻳﺎ ﻣﺴﻴﺤﯽ؟ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺁقا! ﺍﻳﻦ ﻣﻮﻟﺎﯼ ﻣﺎ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﻭﺩ ﻧﺎﺍﻣﻴﺪﺵ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ. ﻣﻦ ﻫﻢ ﺟﻠﻮ ﺭﻓﺘﻪ، ﺿﺮﻳﺢ ﻣﻄﻬﺮ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯼ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ها! ﻣﻦ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﺎﺳﻢ، ﻭﻟﯽ ﺍﻳﻦ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺍﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﺧﻴﻠﯽ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﻫﺴﺘﻴﺪ، ﺍﮔﺮ ﻣﺸﮑﻞ ﻣﺮﺍ ﺣﻞ ﮐﺮﺩﻳﺪ، ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩﻳﺪ، ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻗﻮﻝ ﻣﯽﺩﻫﻢ، ﺧﻮﺩﻡ، ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻫﺮ ﺳﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﻳﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺷﻴﻢ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺣﺎﻝ ﮔﺮﻳﻪ ﺯﻳﺎﺩﯼ ﻧﻤﻮﺩ، ﺩﻳﺪﻡ ﺩﻟﻢ ﺷﻮﺭ ﻣﯽﺯﻧﺪ، ﻃﻮﻟﯽ ﻧﮑﺸﻴﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﻢ، ﺩﻳﺪﻡ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ. ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯼ ﻭﺍی! ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺘﻪ. ﻭﻗﺘﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﺪﻡ، ﺩﻳﺪﻡ ﺩﺧﺘﺮﻡ - ﮐﻪ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺑﯽ ﻫﻮﺵ ﺑﻮﺩ - ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺻﺪﺍ ﻣﯽﺯﻧﺪ: ﻳﺎ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔضل! ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺩﺧﺘﺮﻡ ﭼﻴﻪ؟ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﮐﻴﻪ ﺻﺪﺍ ﻣﯽﺯﻧﯽ؟ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﻧﺒﻮﺩﻳﺪ، ﻳﮏ ﺩﮐﺘﺮ ﺁﻣﺪ ﺑﺎﻟﺎﯼ ﺳﺮﻡ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺍﺳﻤﺶ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟ ﭼﻪ ﺷﮑﻠﯽ ﺑﻮﺩ؟ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﺑﺎ ﺍﺳﻤﺶ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﺑﻮﺩ، ﺩﺳﺖ ﺩﺭ ﺑﺪﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﺳﺖ ﺩﻭ ﺑﺎﻝ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ، ﺑﺎﻝ ﻫﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺑﺪﻧﻢ ﮐﺸﻴﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺧﺪﺍ ﺷﻔﺎﻳﺖ ﺩﺍﺩ، ﺳﻠﺎﻡ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﻳﺖ ﺑﺮﺳﺎﻥ ﻭ ﺑﮕﻮ: ﻗﻮﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺍﺩﯼ، ﻳﺎﺩﺕ ﻧﺮﻭﺩ. ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻧﻈﺮﻡ ﻏﺎﻳﺐ ﺷﺪ، ﻣﻦ ﻫﻢ ﺩﻳﮕﺮ ﺧﻮﺏ ﺷﺪﻡ.
ﭼﻪ ﺯﻳﺒﺎ ﺳﺮﻭﺩﻩ:
ﺩﺳﺖ ﺳﺎﻗﯽ ﺑﻮﯼ ﺯﻫﺮﺍ ﻣﯽﺩﻫﺪ
ﻧﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺑﺮ ﻧﺨﻞ ﻭ ﺻﺤﺮﺍ ﻣﯽﺩﻫﺪ
ﺯﺍﻳﺮ ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﺯﻫﺮﺍ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﺍﻭ ﺩﮔﺮ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﺩﻝﻫﺎ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﻣﺸﮑﻞ ﮔﺸﺎﯼ ﺧﻴﻤﻪ ﺑﻮد
ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﻓﻊ ﺑﻠﺎﯼ ﺧﻴﻤﻪ ﺑﻮﺩ
ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﺮﺩ
ﺳﺎﻳﻪ ﯼ ﺩﺳﺘﺖ ﺯﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﺍﻡ ﮐﺮﺩ
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﯼ ﺳﺎقی! ﺯﻣﻴﻦ ﮔﻴﺮ ﺗﻮﺃﻡ
ﺯﺍﻳﺮ ﺩﺳﺖ ﻋﻠﻢ ﮔﻴﺮ ﺗﻮﺃﻡ
📚چهره درخشان قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل عباس علیه السلام
🍃💐🍃