🤞🤞صبر وقرار
( امام حسن را روی دوشش سوار میکرد ، با خودش می برد مسجد ، وقتی امام حسن حرف میزد ، آنقدر با نمک حرف میزد ، هر کسی صداشو میشنید ، می ایستاد ، مجذوب صدای دلنشین امام حسن میشد ،
میشدی چونکه بهدوشِ
شهِ لُولاک سوار
میگشودی لبِ دُر پرورِخود بر گُفتار
میربود از دلِ هر
رهگذری صبر وقرار
بوسه میزد به لبش
پادشهِ عرش وِقار
لذت از صحبت او ،
فخرِ رسالت می بُرد
سویِ مسجد حَسنش را
به جلالت میبُرد
تا ابد بانیِ
کل مهربانی ها ، حسن
لافتی الا علی و
لا کریم ، الا حسن
شب کربلا مثل روز است روشن
( کربلا رفته ها ، بینُ الحرمین رو نگاه کنید ، مثل روز روشنه ، حرم امام حسین ... )
شب کربلا مثل روز است روشن
بقیع تو اما ، شبی تار دارد
ضریح حسین است شش گوشه اما
ولی دورِ قبر تو دیوار دارد
#آقا_جان
تو در کوچه های مدینه غریبی
( گفت با امام حسن « علیه السلام » میرفتیم ، یه مرتبه دیدم ، رنگ آقا تغییر کرد ، بدنش شروع کرد به لرزیدن ، تکیه به دیوار داد ، گفتم آقا چی شد ؟ چرا بدنتون می لرزه ؟ چرا رنگتون تغییر کرد ؟ فرمود : مگه نمی بینی ، مُغیره داره میاد ، این مُغیره یک روز تو این کوچه ها ، مادر مارو میزد ؟
الهی بشکند دست مُغیره
که بینِ کوچه ها ،
بی مادرم کرد ...
مپرس از ماجرای کوچه
با کس هم نخواهم گفت
ولی آنقدر میگویم
آرزوی مرگ خود کرد
( اصلا فکر این که ، کسی مادرت رو بزنه ، آزارت میده ، چه برسه به اینکه ببینی کسی مادرت رو میزنه ؟ یه عمر همین فکر آزارت میده ... )
ای کاش من حسن را
با خود نبرده بودم
تا پیشِ چشم این طفل
سیلی نخورده بودم ...
چه می شد گر مرا مادر
از آن کوچه نمی بردی
من آن جا را نمی دیدم
توهم سیلی نمی خوردی ؟
امام حسن ، مادریه ، مادریه ، یه مرگ داره ، یه شهادت داره ... به عبدالزهرا فرمود : عبدالزهرا ، چرا روضه مارو نمیخونی ؟ گفت آقا من همیشه روضه شمارو میخونم ، فرمود : نه روضه مارو نخوندی ... گفت آقا روضه شما کدومه که من نخوندم ؟ فرمود : روضه ی ما اون وقتی بود که مادرمون رو میزدند ...
همین که چشمت اشک آلود شد ، پیغمبر خدا (ص) فرمود : هر چشمی که برای حسنم گریه کنه ، کور وارد محشر نمیشه ...
#آقا_جانم
مرغ پریده دلم
خدا خدا خدا کند
گِرد مدینه گردد و
حسن حسن ، صدا کند
تیغ فلک هزار بار
اگر سرم جدا کند
به حقِ حق ، نمیشوم
ز کوی تو جدا حسن ...
#روضه_امام_حسن_مجتبی
( علیه السلام )
#مداح..حاج آرمین غلامی
🤞🤞صبر وقرار
( امام حسن را روی دوشش سوار میکرد ، با خودش می برد مسجد ، وقتی امام حسن حرف میزد ، آنقدر با نمک حرف میزد ، هر کسی صداشو میشنید ، می ایستاد ، مجذوب صدای دلنشین امام حسن میشد ،
میشدی چونکه بهدوشِ
شهِ لُولاک سوار
میگشودی لبِ دُر پرورِخود بر گُفتار
میربود از دلِ هر
رهگذری صبر وقرار
بوسه میزد به لبش
پادشهِ عرش وِقار
لذت از صحبت او ،
فخرِ رسالت می بُرد
سویِ مسجد حَسنش را
به جلالت میبُرد
تا ابد بانیِ
کل مهربانی ها ، حسن
لافتی الا علی و
لا کریم ، الا حسن
شب کربلا مثل روز است روشن
( کربلا رفته ها ، بینُ الحرمین رو نگاه کنید ، مثل روز روشنه ، حرم امام حسین ... )
شب کربلا مثل روز است روشن
بقیع تو اما ، شبی تار دارد
ضریح حسین است شش گوشه اما
ولی دورِ قبر تو دیوار دارد
#آقا_جان
تو در کوچه های مدینه غریبی
( گفت با امام حسن « علیه السلام » میرفتیم ، یه مرتبه دیدم ، رنگ آقا تغییر کرد ، بدنش شروع کرد به لرزیدن ، تکیه به دیوار داد ، گفتم آقا چی شد ؟ چرا بدنتون می لرزه ؟ چرا رنگتون تغییر کرد ؟ فرمود : مگه نمی بینی ، مُغیره داره میاد ، این مُغیره یک روز تو این کوچه ها ، مادر مارو میزد ؟
الهی بشکند دست مُغیره
که بینِ کوچه ها ،
بی مادرم کرد ...
مپرس از ماجرای کوچه
با کس هم نخواهم گفت
ولی آنقدر میگویم
آرزوی مرگ خود کرد
( اصلا فکر این که ، کسی مادرت رو بزنه ، آزارت میده ، چه برسه به اینکه ببینی کسی مادرت رو میزنه ؟ یه عمر همین فکر آزارت میده ... )
ای کاش من حسن را
با خود نبرده بودم
تا پیشِ چشم این طفل
سیلی نخورده بودم ...
چه می شد گر مرا مادر
از آن کوچه نمی بردی
من آن جا را نمی دیدم
توهم سیلی نمی خوردی ؟
امام حسن ، مادریه ، مادریه ، یه مرگ داره ، یه شهادت داره ... به عبدالزهرا فرمود : عبدالزهرا ، چرا روضه مارو نمیخونی ؟ گفت آقا من همیشه روضه شمارو میخونم ، فرمود : نه روضه مارو نخوندی ... گفت آقا روضه شما کدومه که من نخوندم ؟ فرمود : روضه ی ما اون وقتی بود که مادرمون رو میزدند ...
همین که چشمت اشک آلود شد ، پیغمبر خدا (ص) فرمود : هر چشمی که برای حسنم گریه کنه ، کور وارد محشر نمیشه ...
#آقا_جانم
مرغ پریده دلم
خدا خدا خدا کند
گِرد مدینه گردد و
حسن حسن ، صدا کند
تیغ فلک هزار بار
اگر سرم جدا کند
به حقِ حق ، نمیشوم
ز کوی تو جدا حسن ...
#روضه_امام_حسن_مجتبی
( علیه السلام )
#مداح..حاج آرمین غلامی