#بَدیههسُرایی
#بدیهه یا #بداهه (به ضم یا فتح باء) از مصدر بَدْه و بُدْه (هاء بدل از همزه: بدء)، در لغت یعنی آغاز هر چیز و آنچه به ناگاه آید؛ و در اصطلاح ادب : "کلامی است که بیرَویّت و بدون اندیشه بر زبان و قلم گوینده و نویسنده جاری شود."
۱ - تعریف بدیهه
در تعریف منطقی بدیهه، بیگمان صفت "ناگهانی بودن" یا "به ناگاه روی دادن" فصل یا عرض خاص به شمار میآید؛ پس این صفت هم صفت قول (سخن، کلام) تواند بود و هم صفت فعل؛ ولی آنچه در اینجا موردنظر است، بدیهه در قول یا کلام است که ممکن است مطلق یا مقید باشد. در قول یا کلام مطلق، بدیهه یعنی "بیاندیشه آمدنِ سخن، ناگاه آمدن سخن و بیتأمل چیزی گفتن" و در قول یا کلام مقید (انشا، شعر، خطابه)، نوشتن و سرودن و سخنوری بیاندیشه و بیمقدمه را #بدیهه گویند، بدینمعنی که "منشی یا شاعر کلام را بی رَویّت و فکر انشا کند".
در زبان فارسی از بدیهه به "زود شعری" و "چُستگویی" نیز تعبیر شده است.
۲ - معنای ارتجال
از بدیهه به #ارتجال نیز تعبیر میشود. ارتجال در اصطلاح "سخن گفتن بدون آمادگی قبلی" است.
رشید وطواط و تهانوی به صراحت بدیهه را همان ارتجال خواندهاند. پس شعرسرایی و انشاپردازی و سخنوری بدون ساختن و آماده کردن قبلی، مصداقِ ارتجال یا بدیهه به شمار میروند.
۳ - رَویّهگویی
اما #رَویّت، در برابر #ارتجال و #بدیهه، در اصطلاح ادب سخنی است که در پی تأمل و تفکر و با اندیشه پدید آید. در این باره باید گفت: از آنجا که فکر، به تعبیر اهل منطق ذاتی انسان است، پس انسان چه در حال بدیههگویی و چه در حال رویهگویی میاندیشد؛ بنابراین، مراد از "بیاندیشه سخن گفتن" در بدیهه، چیزی جز "بیاندیشه پیشین و شتابآلود سخن گفتن" نیست، پس دو گونه میتوان گفت و نوشت: بیتأمل و شتابآلود؛ با تأمل و درنگ و دور از شتاب.
از گونه اول به #بدیهه، و از گونه دوم به #رَویّه تعبیر میشود. گونهی دوم که در پی تأمل و درنگ و غور به بار میآید، شیوهی طبیعی سخن گفتن و نوشتن و سرودن است. پس قاعده در سخنوری و نویسندگی و شاعری، رویت است و تأمل؛ و بدیهه از مقولهی استثنا به شمار میآید که خود، دست کم در این موارد، نشانه استادی و کارآزمودگی است؛ چنانکه نظامی عروضی با عبارتِ "بدیهة من چون رَویّت گشته بود"، از استادی خویش سخن میگوید. همو بدیههسرایی را رکن اعلای شاعری شمرده، و آورده که بر شاعر واجب است تا به مدد تکرار و ممارست، طبع خود را چنان در بدیههسرایی توانا سازد که بتواند "معانی انگیزد".
طبع روان خصلتی است که یکی از جلوههای آن بدیههسرایی است و شاعر بدیههسرا دارای طبعی به تعبیر حافظ "چون آب روان" است.
از دیگر شرایط دستیابی به پایگاه بدیههسرایی تکرار و ممارست و حفظ شعر، و آنگاه سرودن و بسیار سرودن شعر است تا در نفس شاعر "ملکه شاعری" پرورش یابد و در بدیههگویی توانا گردد. پس پیوند شاعری و بدیههسرایی، دست کم به عنوان جلوهای از طبع روان، امری است نه فقط پذیرفته، که مطلوب نیز هست.
۴ - سابقهی بدیههسرایی
بدیههسرایی سابقهای دیرینه دارد و در تمام ادوار شعر فارسی کم و بیش رواج داشته است. نظامی عروضی گزارشها و حکایتهایی از بدیههسراییهای شاعرانی چون رودکی، عنصری، معزّی و ازرقی به دست میدهد.
خاقانی شروانی نیز در بیتی از قصیدهای به بدیههگویی خویش افتخار کرده است.
نظامی گنجوی در لیلی و مجنون از بدیههگویی شاعرانه سخن رانده، و جامی هم از بدیههگویی فردوسی در مجلس سلطان محمود یاد کرده است.
از بدیههگوییهای صائب نیز چند جا سخن به میان آمده است، و حکایاتی از قدرت طبع قاآنی شیرازی و بدیههسراییهای اعجاب برانگیز او آوردهاند.
در دورهی معاصر نیز بدیههسرایی مورد توجه برخی از شاعران سنتگرا قرار دارد.
۵ - قالب بدیهه
بدیههسرایی بنابر طبیعت خود که از سر شتاب و تحت تأثیر رویدادهای خاص شکل میگیرد و به کوتاهی بیان میشود، معمولاً قالبهایی کوتاه میطلبد؛ به علاوه، شاعر با همه مهارتی که دارد، کمتر مجال انتخاب قوالب بلند مییابد. در حقیقت جلوگاه بدیهه، نخست رباعی و دوبیتی است و سپس مفردات و سرانجام قطعههایی که از دو یا چند بیت فراتر نمیرود؛ چنانکه بدیههسراییهای رودکی و عنصری و معزی و ازرقی و مهستی گنجوی همه قطعه یا رباعی است.
منبع : فنون ادب