eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
626 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
933 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم ابن جعفر قلم بنویس تقدیر ی دراین عالم این چنین افتاد کسی که صاحب عرش است، ای وای بر زمین افتاد خدا یا ساق پاهایش چراینگونه بشکسته که حتی اشک ازآن دیدۀ روح‌الامین افتاد به زندان ‌خواست از رخسارۀ خود پرده بردارد که ناگه تازیانه برسر وبر آستین افتاد زمین افتاده دلداری که او معشوق عالم بود به زندان یوسفی دردست نامرد اینچنین افتاد نمیدانم چه رخ داده ، که دستی میرودبالا به ضرب تازیان دیدم که آن حق‌الیقین افتاد به جز عشق تو در اینپهنۀ تاریخ عشقی نیست که بر انگشتر پیغمبران نقش نگین افتاد به جز تو نیست دستاویز محکم در دل طوفان دراین زندان دردآور ببین حبل‌المتین افتاد مرا تا آن سیه چال غمت راهی کن و بگذار که بعد از ناله های تو غمی بر ما چنین افتاد بیا در بیت‌بیت شعرهایم دستگیری کن ازآن ضرب لگدآقاتن تو برزمین افتاد مزن سندی ملعون بر، سر وروی حبیب ما به زندان ناگهان پور امیرالمؤمنین افتاد شاعر- آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم ابن جعفر قلم بنویس تقدیر ی دراین عالم این چنین افتاد کسی که صاحب عرش است، ای وای بر زمین افتاد خدا یا ساق پاهایش چراینگونه بشکسته که حتی اشک ازآن دیدۀ روح‌الامین افتاد به زندان ‌خواست از رخسارۀ خود پرده بردارد که ناگه تازیانه برسر وبر آستین افتاد زمین افتاده دلداری که او معشوق عالم بود به زندان یوسفی دردست نامرد اینچنین افتاد نمیدانم چه رخ داده ، که دستی میرودبالا به ضرب تازیان دیدم که آن حق‌الیقین افتاد به جز عشق تو در اینپهنۀ تاریخ عشقی نیست که بر انگشتر پیغمبران نقش نگین افتاد به جز تو نیست دستاویز محکم در دل طوفان دراین زندان دردآور ببین حبل‌المتین افتاد مرا تا آن سیه چال غمت راهی کن و بگذار که بعد از ناله های تو غمی بر ما چنین افتاد بیا در بیت‌بیت شعرهایم دستگیری کن ازآن ضرب لگدآقاتن تو برزمین افتاد مزن سندی ملعون بر، سر وروی حبیب ما به زندان ناگهان پور امیرالمؤمنین افتاد شاعر- آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم ابن جعفر قلم بنویس تقدیر ی دراین عالم این چنین افتاد کسی که صاحب عرش است، ای وای بر زمین افتاد خدا یا ساق پاهایش چراینگونه بشکسته که حتی اشک ازآن دیدۀ روح‌الامین افتاد به زندان ‌خواست از رخسارۀ خود پرده بردارد که ناگه تازیانه برسر وبر آستین افتاد زمین افتاده دلداری که او معشوق عالم بود به زندان یوسفی دردست نامرد اینچنین افتاد نمیدانم چه رخ داده ، که دستی میرودبالا به ضرب تازیان دیدم که آن حق‌الیقین افتاد به جز عشق تو در اینپهنۀ تاریخ عشقی نیست که بر انگشتر پیغمبران نقش نگین افتاد به جز تو نیست دستاویز محکم در دل طوفان دراین زندان دردآور ببین حبل‌المتین افتاد مرا تا آن سیه چال غمت راهی کن و بگذار که بعد از ناله های تو غمی بر ما چنین افتاد بیا در بیت‌بیت شعرهایم دستگیری کن ازآن ضرب لگدآقاتن تو برزمین افتاد مزن سندی ملعون بر، سر وروی حبیب ما به زندان ناگهان پور امیرالمؤمنین افتاد شاعر- آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)