#مصائب_شام
#حضرت_سکینه_علیهاالسلام
◾️ای پدر! وقتی به خانه رفتیم به خاطرم بیاور چند دست لباسِ کهنه دارم؛ آنها را برای این دختر یتیم بیاورم...
⚡️دلسوزیِ دختر شامی برای حضرت سیّدتنا و مولاتنا، سکینه خاتون سلاماللهعلیها...
در نقلی آمده است:
در خرابه شام هفده طفل یتیم، دامن زینب کبری سلاماللّهعلیها گرفته بودند و از گرسنگی ناله میزدند. مردی از اهل شام از آنجا به همراه دخترش عبور میکرد. آن دخترک ، حضرت سکینه سلاماللهعلیها را دید که مانند اسیران و غریبان رو به دیوار نهاده و میگرید.
🩸آن دخترک دلش سوخته به پدرش گفت:
حالت این دختر دلم را به درد آورد؛ وقتی به خانه رفتیم به خاطرم بیاور چند دست لباس کهنه دارم؛ آنها را برای این یتیم بیاوریم.
🩸پدرش گفت:ساکت باش! چه میگویی؟! این دختر، دختر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و ناز پرورده فاطمه زهرا سلاماللهعلیها است؛
از جنگ روزگار، گرفتار کفّار شده است؛ در حالیکه گردش زمین و آسمان بسته به وجود پدر و جدّ اوست. لب از اینگونه سخنان فرو بند و به آزار و اذیت برگزیدگان خداوند راضی مباش !
🩸دختر از حرفش پشیمان شد و به پاهای حضرت سکینه سلاماللهعلیها افتاد و عذر خواهی کرد؛ سپس رو به پدرش کرد و گفت:
ای پدر، در روز محشر جواب پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله را چگونه میدهی!؟ وای بر شما! بر حقانیت اجداد این اسیران، اقرار میکنی، اما آنها را بدین حالت در قید ذلت در خرابه نگه میدارید!
پدر آن دختر خجالت زده و شرمگین به خانه برگشت.
📚 بحرالمصائب ج۸ ص۱۱۶
✍گُلسر نیست ولی موی سرم هست هنوز
تن من آب شد اما اثرم هست هنوز
جای سیلی ز روی گونه من پاک نشد!
ردّ شلاق به روی کمرم هست هنوز
گفتم ای دختر شامی تو به من طعنه نزن
سایه رحمت بابا به سرم هست هنوز
منکه از حرمله و زجر نخواهم ترسید
دختر فاطمه هستم جگرم هست هنوز
همه دم ناز کشی دو به دلم تسکین داد
جای شکر است که عمّه به برم هست هنوز
غصه معجر من را نخوری بابا جان
پاره شد معجرم اما به سرم هست هنوز...
#مصائب_شام
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
◾️حکایتِ جانسوز یک زنِ شامی که نذر کرده بود برای اسیران و فقیران، غذایی ببرد تا به مُراد دلش برسد ...
شخصی به نام «سعد بن عبدالعلی» نقل میکند:
وقتی که آن لشکریان یزید، أسرای آل الله را بعد از غروب در خرابه شام جا دادند؛
فَلَم یَکُنْ لهم طَعامٌ ولاسِراجٌ ولاشَرابٌ فَلاجَرَمَ جَمَعَ کُلُّ واحِدٍ مِنهُم تُرابًا وَ وَضَعوا وُجوهَهُم علی التُّرابِ و بَکَوا بُکاءا شَدیدا
▪️ هیچ طعام و نوشیدنی نداشتند و حتی چراغی در آن تاریکی نزدشان نبود؛ پس از روی ناچاری هرکدام از ایشان مقداری خاک را جمع کردند و صورتهای مبارکشان را بر خاک نهادند و به شدت گریستند.
🩸دراین هنگام هفت زن شامی طعام و چراغی را برای اسیران آل الله آورده بوده و جنب ورودی خرابه، برای اجازه گرفتن ایستاده بودند.
حضرت فضه علیهاالسلام از کار آنها آگاه شده و به نزد آنها آمد و فرمود:
ماشَأنُکُنَّ یا نِساءَ أهلِ الشامِ؟
▪️ای زنان شامی شما برای چه کار به اینجا آمدهاید؟
🩸آن زنان گفتند:
طعامی به جهت این اسیران آوردهایم و برای اجازه گرفتن از شما ایستادهایم .
حضرت فضه این خبر را به زینب کبری سلاماللّهعلیها عرض نمود و بعد از اجازه گرفتن، آن زنها وارد خرابه شدند.
یکی از آن زنها به حضرت زینب سلاماللهعلیها عرض کرد:
أَیَّتُها المَظلومَةُ إنّی نَذَرتُ مُنذُ أرْبَعَةَ عَشَرَ سَنَةً أُنفِقُ الفُقَراءَ والأُسَراءَ طَعاما لِحاجَةٍ کانَت لی.
▪️ای بانوی مظلومه! همانا من چهارده سال است که نذر کردم فقرا و اسیران را طعام دهم تا به حاجتم برسم.
هنگامی که شنیدم شما را با این ذلت و خواری به این خرابه آوردند، برایتان طعام آوردم به امید اینکه خداوند متعال حاجت وآرزویم را برآورده کند و مرا به سرورانم برساند؛ چرا که من مشتاق دیدار سرورانم هستم.
🩸حضرت زینب علیهاالسلام فرمود:
ای کنیز خدا! سروَران تو کیستند؟
آن زن عرض کرد:
ایشان سرور تمام اهل زمین هستند؛ حسین بن علی علیهالسلام و خواهرانش زینب و امکلثوم و سایر بنی هاشم.
فَلَمّا سَمِعَتْ زینبُ بنتُ علیِّ بنِ ابیطالب علیهما السلام ذلک قالت لها : یا أَمَة قُضِیَتْ حاجَتُکِ وحَصَلَ مَرامُکِ
▪️پس هنگامی که حضرت زینب علیهاالسلام این کلام را از او شنید، فرمود: ای کنیز خدا! حاجتت بر آورده شده و به خواستهات رسیدی؛
واللهِ نَحنُ بناتُ فاطمةَ الزهراءِ فقد قَتَلَ العِداءُ رِجالَنا و نَهَبوا أموالَنا و أسَروا نسائَنا فَلَمْ یُراعُوا حُرمَةَ جَدِّنا فینا.
▪️به خدا قسم ما دختران فاطمه زهرا سلاماللهعلیها هستیم؛ دشمنانمان، مردهایمان را کشتند و اموالمان را غارت کردند و زنهایمان را به اسیری گرفتند و حرمت جدّ ما رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را در مورد ما رعایت نکردند.
🩸وقتی که آن زن این را شنید به خود لرزید و چنان ناله «واحسیناه»و «وامحمداه» برآورد که اهل شام را به وحشت انداخت.
📚بحرالمصائب ج۸ ص۱۱۸
✍منزل به منزل، غصهام، اشک روانم
با دست بسته، پشت محمل، روضه خوانم
خورشید، بعد از سال ها روی مرا دید
او هم دگر فهمید که بی سایه بانم
با این لباس پاره و وضعی که دارم
همراه با یک لشگر از نامحرمانم
ماه دل آرایم، به شوقت سر شکستم
وقتی که کامل شد رخت در آسمانم
در محمل بی پرده رفتم بین انظار
شاگردها دادند با طعنه نشانم
همسایهی سابق مرا خیرات بخشید
آتش گرفته بند بند استخوانم
باور نمیکردم که در زندان بخوابم
باور نمیکردم شود این امتحانم...
@Maghaatel
#مصائب_شام
◼️خرابهٔ شام، به گونهای بود که صورت نازدانههای سیدالشهداء علیهالسلام، پوست انداخت و از آنها، خون جاری شد ...
نقل کردهاند:
یزید لعین، أسرای آل الله را در خرابهای نزد کاخ خودش جای داد.
لا تَقيهُنَّ مِنْ حَرٍّ و لا بَردٍ،
▪️آن خرابه به گونهای بود که آنها را از سرما و گرما حفظ نمیکرد...
حتّی تَقشَرّتِ الجُلودُ و سٰالَ الصّدیدُ بَعد کُنّ الخُدور
▪️پس از پرده نشینی و سایه پروری، رخسارشان پوست انداخت و خون از صورتهایشان جاری گشت،
و کاُنوا مُدّةَ مُقامِهم بالشّام یَنوحُون عَلَی الحسين عليهالسّلام
▪️و در مدت اقامتشان در شهر شام و در آن خرابه، پیوسته مشغول گریه و زاری بر سيدالشهدا عليه السلام بودند.
📚مثير الأحزان، ص۵۶
📚نفس المهموم، ص۴۵۶
🔹محمّد حلبی گوید: از امام جعفر صادق علیه السّلام شنیدم که میفرمود:
زمانی که حضرت علی بن الحسین علیهماالسّلام و آن افرادی را که با آن حضرت بودند، نزد یزید بن معاویه - لعنتهای خداوند بر آن دو باد - آوردند و آن حضرت را در یک خرابهای جای دادند که (سقف آن در شُرف خراب شدن بود).
🩸بعضی از اسیران گفتند:
إنّما جُعِلنٰا في هٰذا البَيت لِيَقعَ علَينا.
▪️ما را در این خرابه جای دادند که سقف آن بر سر ما خراب شود.
پاسبانان به زبان رومی با یکدیگر میگفتند:
این اسیران را بنگرید که میترسند این خانه بر سرشان خراب شود. در صورتی که فردا از این جا خارج شده و کشته خواهند شد!
🩸إمام سجاد علیهالسّلام کلام آنها را شنید و به زبان رومی به آن ها فرمود:
به اذن خدای متعال نه این دیوار بر سر ما خراب میشود و نه فردا ما را میکشند.
و همین طور هم شد.
📚الخرائج و الجرائح ج٢ص٧۵٣
📚لواعج الاشجان ص٣٣٢
#مصائب_شام
#حضرت_سکینه_علیهاالسلام
◾️مصیبتی لطیف و جانسوز از عطش حضرت سکینه سلاماللهعلیها در شهر شام...
درنقلی آمده است:
در شهر شام هنگامی که نگاه حضرت زینب سلاماللهعلیها به حضرت سکینه سلاماللهعلیها افتاد که از شدت تشنگی و حزن نزدیک بود که روحش از بدنش جداشود، به سمت زنان شامی رفت وفرمود: از شما کسی هست که این یتیم را سیراب کند؟همانا او از شدت عطش نزدیک است جان بدهد.
فَإذًا بإمرَأةٍ فی یَدِها کأسٌ مملوٌّ مِنَ الماءِ فَقالَتْ :
▪️ناگهان زنی آمد و در دستان خود کاسهای پر از آب آورد و گفت:
خُذ هذا فاسقیهِ لَعَلَّ اللهَ تعالی لایَیتمُ أولادیَ وأن لایَجعَلَهم أسیرًا ولاغریباً
▪️ بگیر این را و او را آب دِه؛ امید است که خداوند اولاد من را یتیم نکند وایشان را اسیر وغریب قرار ندهد.
🩸وقتی حضرت سکینه سلاماللهعلیها این صحنه را دید، خاطرات گذشته و عزت و جلالی را که داشت، به یاد آورد و چنان فریادی کشید که نزدیک بود زمین و زمان بهم بریزد تا اینکه زینب کبری سلاماللّهعلیها آمدند و او را تسلی خاطر دادند.
📚 بحرالمصائب،ج۸،ص۳۲
✍من از بیگانگان هرگز ننالم
که هرچه کرد با من آشنا کرد
عزیز قوم بودم روزگاری
اسیری با وقار من چهها کرد!
خدا لالش کند آن ساربان را...
میان خلق اسمم را صدا کرد
کنار نیزهی تو شمر آمد
اراذل را به دور ما رها کرد
زنی هم آمد و نشناخت من را
برایم سفرهی خیرات وا کرد...
#حضرت_سکینه_علیهاالسلام
#مصائب_شام
◾کیست تا درک کُند «فاطمه» تا نفخهٔ صور
هر نظر با غمِ «پیراهنِ» تو گریه کُند ...
⚡️ رویای صادقه حضرت سکینه سلاماللهعلیها در شهر شام ...
سید بن طاووس مینویسد:
از حضرت سکینه سلاماللهعلیها نقل شده است که آن بانوی مکرّمه فرمود:
چهارمين روزى كه ما در شام بوديم، خوابى طولانی ديدم. زنى ديدم كه بر هودجى سوار و دست بر سر گذاشته است.
پرسيدم: «اين زن كيست؟»
به من گفتند:
«اين زن، فاطمه دختر محمد صلي الله علیه و آله است و مادرِ پدر تو است.»
گفتم: «به خدا كه بايد به نزدش بروم و بگويم كه چه با ما كردند.»
🩸 شتابان به سويش دويدم و خود را به او رساندم و در برابرش ايستادم و گريه كنان مىگفتم:
«مادر جان! به خدا كه حق ما را انكار كردند. مادر، به خدا كه جمعيت ما را پراكندند. مادر جان! به خدا كه حريم ما را مباح دانستند. مادر جان! به خدا كه حسين، پدر ما را كشتند.»
🩸چون اين سخنان از من شنيد، فرمود:
کُفِّی صَوْتَکِ یَا سَکینَةُ فَقَدْ قَطَعْتِ نِیَاطَ قَلْبِی هَذَا قَمِیصُ أَبِیکِ الْحُسَیْنِ علیهالسلام لَا یُفَارِقُنِی حَتَّی أَلْقَی اللَّهَ
▪️سكينه جانم! بيش از اين مگو كه بند دلم را پاره کردی .اين پيراهن پدر تو است كه از خودم جدايش نخواهم نمود تا با همين پيراهن، خدا را ملاقات كنم.
📚اللّهوف، ص ۱۸۸
📚بحارالانوار ج ۴۵ ص ۱۴۱
📚نفس المهموم، ص۴۵۳
روضه سیدالساجدین.ع.mp3
زمان:
حجم:
3.05M
#حضرت_زینب #امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
#مداح_حاج آرمین غلامی
#محرم ۱۴۰۳/دهه سوم
مردمِ سرمست در شامِ بلا آماده اند
پشتِ دروازه نشسته..بی ریا آماده اند
شهر آذین بسته شد، شادند اهلِ این دیار
سازها آماده و رقاصّه ها ..آماده اند
باز شد دروازه و سرها به روی نیزه ها
سنگ ها در مشت با قصدِ رجا آماده اند
در میانِ هر سری یک محملِ بی پرده است
بر تماشای نوامیسِ خدا ..آماده اند
چشم ها هیز و رُخِ نوباوگان است بی نقاب
دختران می لرزند و اهلِ جفا آماده اند
وای از اهلِ یهود و کوچه ی باریک شان
آتش و هم سنگها هم چوبها آماده اند
کینه های بدر و خیبر موج زد در قلب ها
باز هم این قوم..بهرِ ناسزا ..آماده اند
هتک حرمت می کنند بر حضرت شاهِ نجف
بهر لعنت گفتنِ شیرِ خدا ..آماده اند
روضه خوان!دیگر نخوان که صبرمان لبریز شد
بهرِ مردن مطمئنم شیعه ها آماده اند
گزارش صوتی
#خطبه امام سجاد(ع)
#_روضه_امام سجاد_اسارت زینب
#مصائب_اسارت_نوحه
#مداح_حاج آرمین غلامی
#محرم ۱۴۰۳/دهه سوم
#حسینیه کرم_کرمانشاه
#عصر یکشنبه ۷مرداد👇
سیدالساجدیم.ع..mp3
زمان:
حجم:
1.93M
#مصائب_شام
#مرثیه_امام_سجاد_ع
#مداح_حاج آرمین غلامی
#محرم ۱۴۰۳/دهه سوم
من چهل سال غم وغصه مکرر دیدم
نرود از نظرم آنچه که آخر دیدم
بلبلان از غم گلها همه بیتاب شدند
غنچه ها را همه پژمرده و پرپر دیدم
کوچه ی تنگ ندیدم چو عمویم امّا
تنگی قتلگه و پیکر بی سر دیدم
مات و مبهوت نظر کردم و فریاد زدم
جای یک زخم هلالی روی پیکر دیدم
آنچه من دیده ام ای کاش نبیند چشمی
من خودم کاکل او در کف لشکر دیدم
از همه سختی گودال همین بس باشد
قتل صبر پدر و نیزه و خنجر دیدم
بوریا جمع تنش را همه بر عهده گرفت
پی انگشت پدر در همه جا گردیدم
با عبا جمع نمودم که نریزد عباس
پاره های تنِ سقای دلاور دیدم
کاش می مردم ازاین غم که نبینم امّا
چادر سوخته وپاره ی خواهر دیدم
وای از شام که ناموس خدا را بردند
خنده و هلهله در مردم کافر دیدم
سخت تر از همه بازار یهودی ها بود
عمه ها را همه در حالت مضطر دیدم
سخن از برده فروشی شد و لرزید رباب
به روی نیزه سرشک علی اصغر دیدم
#_روضه_امام سجاد_اسارت زینب
#مصائب_اسارت_نوحه
#مداح_حاج آرمین غلامی
#محرم ۱۴۰۳/دهه سوم
#حسینیه کرم_کرمانشاه
#عصر یکشنبه ۷مرداد👇
روضه سیدالساجدین.ع.mp3
زمان:
حجم:
3.05M
#حضرت_زینب #امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
#مداح_حاج آرمین غلامی
#محرم ۱۴۰۳/دهه سوم
مردمِ سرمست در شامِ بلا آماده اند
پشتِ دروازه نشسته..بی ریا آماده اند
شهر آذین بسته شد، شادند اهلِ این دیار
سازها آماده و رقاصّه ها ..آماده اند
باز شد دروازه و سرها به روی نیزه ها
سنگ ها در مشت با قصدِ رجا آماده اند
در میانِ هر سری یک محملِ بی پرده است
بر تماشای نوامیسِ خدا ..آماده اند
چشم ها هیز و رُخِ نوباوگان است بی نقاب
دختران می لرزند و اهلِ جفا آماده اند
وای از اهلِ یهود و کوچه ی باریک شان
آتش و هم سنگها هم چوبها آماده اند
کینه های بدر و خیبر موج زد در قلب ها
باز هم این قوم..بهرِ ناسزا ..آماده اند
هتک حرمت می کنند بر حضرت شاهِ نجف
بهر لعنت گفتنِ شیرِ خدا ..آماده اند
روضه خوان!دیگر نخوان که صبرمان لبریز شد
بهرِ مردن مطمئنم شیعه ها آماده اند
گزارش صوتی
#خطبه امام سجاد(ع)
#_روضه_امام سجاد_اسارت زینب
#مصائب_اسارت_نوحه
#مداح_حاج آرمین غلامی
#محرم ۱۴۰۳/دهه سوم
#حسینیه کرم_کرمانشاه
#عصر یکشنبه ۷مرداد👇
سیدالساجدیم.ع..mp3
زمان:
حجم:
1.93M
#مصائب_شام
#مرثیه_امام_سجاد_ع
#مداح_حاج آرمین غلامی
#محرم ۱۴۰۳/دهه سوم
من چهل سال غم وغصه مکرر دیدم
نرود از نظرم آنچه که آخر دیدم
بلبلان از غم گلها همه بیتاب شدند
غنچه ها را همه پژمرده و پرپر دیدم
کوچه ی تنگ ندیدم چو عمویم امّا
تنگی قتلگه و پیکر بی سر دیدم
مات و مبهوت نظر کردم و فریاد زدم
جای یک زخم هلالی روی پیکر دیدم
آنچه من دیده ام ای کاش نبیند چشمی
من خودم کاکل او در کف لشکر دیدم
از همه سختی گودال همین بس باشد
قتل صبر پدر و نیزه و خنجر دیدم
بوریا جمع تنش را همه بر عهده گرفت
پی انگشت پدر در همه جا گردیدم
با عبا جمع نمودم که نریزد عباس
پاره های تنِ سقای دلاور دیدم
کاش می مردم ازاین غم که نبینم امّا
چادر سوخته وپاره ی خواهر دیدم
وای از شام که ناموس خدا را بردند
خنده و هلهله در مردم کافر دیدم
سخت تر از همه بازار یهودی ها بود
عمه ها را همه در حالت مضطر دیدم
سخن از برده فروشی شد و لرزید رباب
به روی نیزه سرشک علی اصغر دیدم
#_روضه_امام سجاد_اسارت زینب
#مصائب_اسارت_نوحه
#مداح_حاج آرمین غلامی
#محرم ۱۴۰۳/دهه سوم
#حسینیه کرم_کرمانشاه
#عصر یکشنبه ۷مرداد👇
مصیبات شام۲.mp3
زمان:
حجم:
11.84M
#مصائب_شام🤞🤞
◾️هفت مصیبت وارده در شهر شام از زبان مبارک امام سجاد علیهالسلام ...
#سنگ_می_زنند
#محله_ی_یهودیان
#مداح.حاج آرمین غلامی
#دهه سوم محرم۱۴۰۳_کرمانشاه
👇👇
#مصائب_شام🤞🤞
◾️هفت مصیبت وارده در شهر شام از زبان مبارک امام سجاد علیهالسلام ...
#سنگ_می_زنند
#محله_ی_یهودیان
#مداح.حاج آرمین غلامی
#دهه سوم محرم۱۴۰۳_کرمانشاه
از بام، سمت آل عبا سنگ می زنند
با هلهله و شور و نوا سنگ می زنند
رأس حسین،کرب وبلا سنگ خورده است
بر جای زخم ِ سنگ چرا سنگ می زنند
جاری شده ست اشک اباالفضل روی نی
وقتی به سمت عمه ی ما سنگ می زنند
وقتی امید هر دو جهان ِ خلایقیم
دیگر چرا به قصد رجا سنگ می زنند
درمان درد لاعلاج یک نگاه ماست
اینان چرا به قصد شفا سنگ می زنند
دل هایشان به کینه ی خیبر گرفته خو
با ناسزا به اهل کسا سنگ می زنند
بغض علی سبب شده بیشتر از همه
این سه علیّ ِ قافله را سنگ می زنند
نعمان بن منذر گوید:
سه سال بعد از شهادت امام حسين عليهالسلام در مدينه منوّره به زيارت قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله مشرّف شدم، چون داخل مدينه و مسجد پيغمبر صلى الله عليه و آله شدم ديدم كه مولى و آقايم، سيّدِ سجّاد عليه السلام بر سر قبر مطهر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله درد و دل میکند و عرضه میدارد:
🩸اى جدّ بزرگوار، به درستی كه معصيت كاران امّت تو بر دور ما جمع شدند و هتك حرمت ما نمودند و راه را بر ما مسدود ساختند و اميد ما را قطع كردند، مردان ما را كشتند و كودكان ما را ذبح نمودند، ما را در بلاد گردانيدند و زنان ما را اسير كردند، پس باقى نماند براى ما حرمتى مگر آنكه هتك نمودند و قرابت ما را به جناب مقدّست ملاحظه نكردند، و آنچه ستم و ضرب كه خواستند در حقّ ما به جا آوردند.
🩸نعمان گويد:
آن مظلوم بعد از آن شكايات آواز خود را به گريه بلند نمود و گفت:
وا لَهفاه!
كشتند كسى را كه از اهل بيت وحى و تنزيل بود و اصل ايمان و تاجِ عزّت بود، و مثل و مانند نداشت؛ آه! آه!
ثُمَّ رفَعُوا رَأسَهُ علَى السِّنانِ وَ تمَنّوا مِنَّا الجارِيَة ؛
▪️... بلند كردند سر مقدّس او را بر نيزه و از ما اهل بيت خواهش كنيزى نمودند،
فَوا ضَجَّتاهُ ! از اين ظلمی که بر ما وارد شده. بعد از آن، آن مظلوم فریادی كشيد و غش نمود، پس جمع شدند بر دور آن سروَر اصحاب و غلامان او، و آن حضرت را به سوی خانه بردند و من با ايشان بودم، چون آن حضرت را وارد حجره مباركه نمودند و از حالت غشوه به خود آمد، در مقابلش ايستادم و هر دو دست آن سرور را بوسيدم و عرض كردم:
يا سيّدى، از همه اين مصيبت كه بر شما وارد آمده كدام مصيبت سخت تر بود؟
🩸 امام علیهالسلام فرمودند:
اى نعمان، نديدم مصيبت را كه شديدتر باشد از آن زمانى كه ما را وارد شهر شام نمودند.
عرض كردم: اى مولاى من، چگونه بود آن مصيبت؟ فرمود:
فَعَلوا بِنا سَبعةَ أفعالٍ لَم يَستَعمِلوها مِن أسرِنا إلى أن ورَدنا إلَى الشّامِ،
▪️ بنى اميّه بر ما وارد آوردند هفت مصيبت كه از زمان اسيرى ما تا ورود به شام مثل آن مصايب را بر ما وارد نياورده بودند:
أوّلًا قَد أحاطُوا علَينا سالينَ سيُوفَهُم وَ مَقدَمينَ أسنانَهُم حامِلينَ علَينا وَ يَضربُونَنا بِكِعابِ السّنان وَ أمسكونا في حَوزةِ الشّامِ إلى أن اجتَمَعوا علَينا مِن أهلِ الطّنابيرِ وَالمضاميرِ جمعاً كَثيراً يفرَحونَ وَ يطرِبُونَ وَ يضحكونَ،
▪️ مصيبت اوّل اين بود كه آن كافران بر دور ما احاطه نمودند در حالتى كه شمشيرهاى خود را كشيده بودند از غلاف، و نيزه هاى خود را راست كردند و بر ما حمله مى كردند، و با كعب نيزه ما را مى زدند، و در ميان جمعيّت اهل شام ما را نگه داشته بودند تا اينكه از اهل طنبور و مضمار بر دور ما جمع شدند، و آن گروه فرح و شادى مىكردند و مىخنديدند، و به جهت اسيرى ما دف و طنبور مى زدند.
ثانياً قَد أجمَعوا بينَ الرّؤوسِ وَ الاسارى فجَعَلوا رأسَ أبِي الحُسَين عليه السلام وَ عَمِّيَ العَبّاسِ مَقام عرشتي عمّتي زَينَب وَ امّ كُلثوم وَ رأسَ أخي علِيّاً وَ ابن عَمّي قاسِماً مُحاذياً لِناقةِ اختي سَكينَةَ وَ فاطِمَةَ وَ قَسَّموا الرُّؤوسَ بَينَنا وَ يُلاعِبونَ مَعَ الرّؤوسِ فكَم مِن رأسٍ يكبُّ علَى الأرضِ بَينَ قَوائمِ المَراكِب،
▪️ دوّم از آن مصايب اين بود كه جمع كردند ميان سرهاى شهدا و اسرا را؛ و سر بزرگوار پدرم و عمویم عبّاس علیهالسلام را مقابل كجاوه عمّهام زينب خاتون و امّ كلثوم واداشته بودند، و سر برادرم على اكبر و پسر عمویم قاسم را مقابل ناقه خواهرم سكينه و فاطمه واداشته بودند، و سرهاى شهدا را ميان ما اسيران قسمت نموده بودند، و به اين اكتفا ننموده، در مقابل نظر ما، با سرهاى منوّره كه بر بالاى نيزه بود بازى مى كردند، در آن وقت بعضى از سرهاى شهدا از بالاى نيزهها به روى زمين در بين دست و پاى اسبان مخالف مى افتاد.
عصر۲۰محرم۲.mp3
زمان:
حجم:
1.64M
#⃣ #واحد/نوحه
#⃣ #اسارت_آل_الله
#⃣ #اسارت
#⃣ #مصائب_شام
#⃣ #مصائب_کوفه
#⃣ #مرگ_بر_اسرائیل
#⃣ #سبک_ویژه_اسارت_آل_الله
#⃣ #سبک_شهادت_حضرت_زینب
#مداح.حاج آرمین غلامی۱۴۰۴
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
آنکه با عشق حسینی گَشته همدم زینب است
آنکه بر سِّرِ شهادت بوده مَحرم زینب است
آنکه شور افکنده با شور حسینی بر جهان
از ازل خو کرده با صد مِحنَت و غم زینب است
آنکه نامش زِینِ اَب خوانده رسول کردگار
چون نگویم من صفای اسم اعظم زینب است
آنکه بر خوانَد حدیثِ « أُمِّ أَیْمِن» بر امام
من به جرأت گویم آن زن هم حسین هم زینب است
آنکه کاخِ ظلم و استبداد را با یک خطاب
کَند و افکند از پِی و بُن ریخت برهم زینب است
آنکه اَندَر مجلس گردنکشان قد کرد عَلم
چون حسین بر دشمنان یکدَم نشد خم زینب است
با برادر درد دل میكرد اين سان تا سحر
آنكه ريزد از فراقت اشک ماتم، زينب است
وصف زینب را ز من مشنو بیا در کربلا
خود بین چون حامی ناموس عالم زینب است
ملجأ اهل حرم تا ظهر اگر عبّاس بود
شب نگهبان در کنار نهر علقم زینب است
پرچمت گر سرنگون شد من نگه میدارمش
غم مخور بعد از تو پشتیبان پرچم زینب است
مُنزَوی هرگز مزن بیهوده لافِ عاشقی
این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است
...