عزای عماریاسر.mp3
2.55M
🌹باید مثل عمار هوشیار بود و فهمید که وظیفه چیست
#حاج آرمین غلامی
♦️: عمار را «سلاماللَّهعلیه» میگویید، ولی نسبت به یکی دیگر از صحابی - رفیق عمار - که او هم از مکه بوده و در مکه کتک خورده است، «سلاماللَّهعلیه» نمیگویید؟ چون عمار در وقت حساس اشتباه نکرد و فهمید؛ ولی او اشتباه کرد.
♦️ببینید، خط عمار را خط مستقیم میگویند. به نظر من، عمار هنوز هم ناشناخته است.
♦️عمار یاسر را خود ماها هم درست نمیشناسیم. عمار یاسر، یک #حجت قاطعهی الهی است.
♦️من در زندگی امیرالمؤمنین
(علیهالصّلاةوالسّلام) که نگاه کردم، دیدم هیچکس مثل عمار یاسر نیست؛ یعنی از صحابهی رسولاللَّه، هیچکس نقش #عمار_یاسر را در طول این مدت نداشت. آنان زنده نماندند، ولی ایشان حیات بابرکتش ادامه پیداکرد.
♦️هر وقت برای امیرالمؤمنین یک مشکل ذهنی در مورد اصحاب پیش آمد - یعنی در یک گوشه شبههیی پیدا شد - زبان این مرد، مثل سیف قاطع جلو رفت و قضیه را حل کرد. در اول خلافت حضرت همینطور، در قضایای جمل و صفین هم همینطور، تا در صفین به شهادت رسید. باید مثل عمار هوشیار بود و فهمید که وظیفه چیست.
🌹 نهم صفر سالروز شهادت عمار یاسر در سال ۳۷ هجری قمری
#مداح.حاج آرمین غلامی
##دهه دوم صفر۱۴۰۳
بسم الله الرحمن الرحیم🤞
#متن روضه اربعین
#مداح.حاج آرمین غلامی
##دهه دوم صفر۱۴۰۳
السلام علیک یا ابا عبدالله
ها
دلت میخواست امشب کجا بودی
لبیک یا حسین.....
امام صادق علیه السلام در زیارت ابی عبدالله فرمود:
لَبَّيْكَ یا دَاعِيَ اللَّهِ
إِنْ كَانَ لَمْ يُجِبْكَ بَدَنِي عِنْدَ اسْتَغاثَتِک وَ لِسانِی عِنْدَ اسْتِنْصٰارِک
حسین جان
ای دعوت کننده ی به سوی خدا
اگه نبودم عاشورا، با این جسم و بدنم، با این زبانم به تو لبیک بگم...
فَقَدْ أَجَابَكَ قَلْبِي وَ سَمٍعِی وَ بَصَرِی
اما با قلبم ، با چشمم ، با گوشم
لبیک میگم دعوت تو رو
با چشمام برات گریه میکنم
با گوش هام مرثیه هات رو میشنوم
خونه ی قلبم هم که خونه ی محبتِ توست
حالا بگو
لبیک یا حسین....
لبیک یا حسین....
آماده اید بریم کربلا یا نه
آخ بمیرم
قافله ای که چهل منزل ،
از کربلا تا شام
بر شتران بی جهاز
با دست بسته ی به ریسمان
خسته و گرسنه و تشنه
به شام بلا رسیده بود
چند روزِ که از شام بلا خارج شدند
امانتی هایی رو که به غارت برده بودند رو پس گرفتند
عمامه ی پیغمبر رو پس گرفت زینب
پیراهن مادرش فاطمه رو پس گرفت
مقنعه ی زهرا رو زین العابدین پس گرفت
عَلَمِ عباس رو پس گرفت
گهواره ی علی اصغر رو پس گرفت
گوشواره هایی که ربوده شده بود رو پس گرفت
آی حسین.....
از همه جانسوز تر اینه
سرهای بریده رو پس گرفتند
دارند برمیگردند کربلا
آی روزگار
یه بار دیگه خاطرات زینب ورق خورد
دفعه ی اولی که کربلا اومده بود
چجوری آوردنش
با چه عزت و احترامی پیاده اش کردند
قافله ای که قمر بنی هاشم داشت
علی اکبر داشت
قاسم و عون و جعفر داشت
خودِ حسین بالا سرِ زینبه
اما قافله ای که داره بر میگرده
از این بنی هاشم ، فقط سرهای بریده شون رو داره زینب میاره
آخ چه گذشت
ان شاء الله یه اربعین با پای پیاده بری کربلا
پاهات تاول بزنه
خسته بشی
تازه نمیگذارند به خدا
اونقدر عزت و احترامت می کنند
همینکه رسیدی به بین الحرمین
خستگی چندروزه از بدنت در می ره
تا چشمت به گنبد عباس می افته
تا چشمت به گنبد ابی عبدالله می افته
اصلا انگار نه انگار که چند روز توی راه بودی
این قافله هم رسید کربلا
سکینه ی بنت الحسین ، عمه جانش رو خبر کرد
عمه جان
گویا داریم به کربلا نزدیک میشیم
هنوز به قبرها نرسیده
مثل برگ درخت پاییز
از روی مرکب ها خودشون رو به زمین انداختند
▪️هریکی سوی مزاری میدوید
▪️هریکی قبری در آغوش میکشید
آخ بمیرم
اوج مصیبت اربعین اینه
گزارشات زینب کبری بمونه
گزارش های سکینه کنار علقمه بمونه
گزارش های رباب که دنبال قبر علی اصغرش می گشت بمونه
همه ی اوج مصیبت اینه
یه بارِ دیگه این قبرها گشاده شد
سرهای بریده به بدن ها ملحق شد
آخ نمیدونم سکینه بدن عموجانش رو دید یا نه
بدن بابا رو که دیده بود
اما بدن علی اکبر رو ندیده بود
بدن عموجانش عباس رو ندیده بود
حسین وای.....
تموم شدها
اربعین نخواهی فریاد بزنی
کِی میخواهی فریاد بزنی
حسین....
خاطره ها رو یادآوری کرد
داداش
▪️یاد آن روز که رخسار همه نیلی بود
معمولا خاطرات خودش توی یاد آدم می مونه
اما زینب از چهار سالگی خوشی ندیده
همه ی خوشیش حسین بود
که اونم توی کربلا دسته جمعی کشتنش
حالا داره یادآوری می کنه
مادرا امشب زیر بغل این خانم رو بگیرند
از کربلا که میرفت رشیده میرفت
اما حالا که برگشته خمیده آمده
▪️یاد آن روز که رخسار همه نیلی بود
▪️هرکه می گفت حسین،پاسخ او سیلی بود
حسین .....
#مداح.حاج آرمین غلامی
##دهه دوم صفر۱۴۰۳
====================
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
_____________ بسم الله الرحمن الرحیم اشعارشهادت امام حسن المجتبی-7صفر ___ یا امام حسن ع. حسن ای میو
اشعار ناب شهادت امام حسن مجتبی
⏫⏫⏫
پندیات
ای بشرطعمه به موري؟ گر سليمانت کنند
همچو زالی گرتورا رستم دستانت کنند
ازچه مینازی به بازوي شنا گر ای بشر
میرسد بازيچه ی امواج طوفانت کنند
برسره دامان درياي کرم دستی بزن
جان دهی لب تشنه برهر چشمه بی جانت کنند
ای بشرعالم بجزیک صورت ديوار نيست
میرسدچون صورت ديوار حيرانت کنند
فاني ازهستی کند دست اجل دامان تو
تاکه ازهر دولت جاويد ، حیرانت کنند
درشب ظلمانیت فانوس در دستان توست
شمع محفلها، تورا ازغصه گريانت کنند
درتمناي تو نيلي پوش شد مصرعزیز
پس بد آموزی،مکن ، اين گوشه زندانت کنند
گربه صد دیده تو را هرچرخ وانجم بنگرد
در زواياي زمين باخاک پنهانت کنند
گرکه سرگردان توشدآسیای نه فلک
وای ازاین انديشه گر،زیرا پريشانت کنند
شکوه از دردوبلا کردی ،چرا در روزگار
شکر حق کن،ای بشر تا آنکه، درمانت کنند
گشته سي پاره،چنین اجزاي تودر هر کجا
باوضو حیدربگو،تا محو قرآنت کنند
گرکه طالب بر فیوضات دم قدسی شدی
خدمتش کن،تاسزاوار دل و جانت کنند
همچو شبنم دامن خورشید عالم رابگیر
تاکه درقيد وتماشاي گلستانت کنند
ازطمع گوي سبکسيران به گردت کی رسد
عاقبت زین قامت خم گشته چوگانت کنند
میشودسنجیده درمیزان محشرآدمی
بهر سنجيدن به روزحشر ميزانت کنند
جامه فتح وظفردربين خارستان مجو
عاقبت زین خانه زنبور عريانت کنند
عفو و رحمت رازخالق ای دل(مجنون)بگیر
تاکه ذوب حق تعالی و پريشانت کنند
آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
______________
کانال جدید اشعار ناب مجنون کرمانشاهی
دوبیتی های فراق
ز سوز گریه چشمام تاره مادر
زداغت سینه ام غم داره مادر
الهی کرده منزل زیر این گل
زدیده اشک وخون میباره مادر
🌹🌹🌹
گلم از حال زارم بی خبر بود
نگاره نازنینم در سفر بود
خدا بر روزگارمن،چه آمد
که صدها نیش و دشنه بر جگر بود
🌹🌹🌹
کجانام خوشت از یاد میرفت
بیادت تا فلک فریاد میرفت
ز بیداد حوادث ناله دارم
همه هستی من بر باد میرفت
آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
______________
کانال جدید اشعار ناب مجنون کرمانشاهی
****
مرده غساله چنین گفتا امان از روزگار؟
ای بشر، هرگز نمانَد عالم ناپایدار
میروی روزی به روی تخت یا تابوت مرگ
گرکه باشی پادشه یا خسروی بس تاجدار
میرو ی از روزگاران، چشم عبرت، باز کن
رفته ازدنیا زن ومردی، هزار اندر هزار
میرسدازگور آوا،گوش عبرت باز کن،
میرسدآوا به گوش ازقبر، روزی هفت بار
بیخیرازخفتگانی، درمیان گورها
یاد کن ازمردن وا ز روزسخت گیر و دار
فکررفتن کن، که ره دوراست ومقصد،ناکجا
ره خطرناک است، منزل، دور وچشمت اشکبار
گرچو افلاطون و لقمان شهره درحکمت شوی
کی توان چاره کنی ، از بهر مرگ ناگوار
چشم بد رااز روی نامحرمان خود بپوش
تا نگردد محرمت، درخیزی هر آشکار
بایدت باخودبری اعمال بسیاری بدان
راه دشواراست وباشد صدخطردر هر کنار
تا توانی پرده ازکاره کسی هرگز مدر
تا به محشر، پرده ی کارت نگردد آشکار
پند «مجنون» را چو در،آویزه در گوشت نما
کن محبت تابمانددرجهان گوشوار
آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
______________
@majnon1396
کانال جدید اشعار ناب مجنون کرمانشاهی
***
پندیات
تابوت مرگ آمده ،اندر،کنارقبر
بسپرده اند،پیکرمن را به دار قبر
درگورتاتنم شده پنهان زیرلحد
دیدم کنند زمزمه اندر کنارقبر
شسته نشدبه اشک ندامت گناه من
گرکه شود سرشک ملائک نثارقبر
درقبرجزعلی نرسدکس به داد من
لرزد تنم ز وحشت پراضطرار قبر
(مجنون)نگر تجسم اعمال نیک وبد
چونکه رسد شبی به مزارت دویار قبر
آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
______________
@majnon1396
کانال جدید اشعار ناب مجنون کرمانشاهی
***
متن روضه اربعین امام حسین علیه السلام ـ حاج آرمین غلامی
کربلا آمده زینب ک چنین روضه گرفت
وای من حال رباب در پی اصغرشدخراب
امروز کربلا زینب روضه گرفته،مجلس ختم برای حسین برپا کرده،همه هرکدوم یه گوشه ای ایستاده بودند،هر کی یه صورت قبر رو بغل می کرد،هر کی یه جور ناله می زد،نوحه ها فرق می کرد،یکی میگفت: جوانان بنی هاشم بیایید،یکی اون طرف تر میگفت،صدا میزد:گلم تاب ندارد،حرم آب ندارد،یکی اون طرفتر میگفت:سقای دشت کربلا اباالفضل،اباالفضل،اما همه ی این روضه هارو زینب جمع کرد،یه مرتبه دیدند یه خواهری داره ناله میزنه،همه روضه خونها ساکت شدند،گفتند بشنویم زینب چی میگه:آخ، اگر کشتند چرا آبت ندادند…حسین…صدا نمونه تو سینه،معلوم نیست اربعین سال دیگه زنده باشیم یا نه،حسین…..هی خاکهارو میریخت رو سرش،هی میگفت،بیچاره زینب،الان برم مدینه سراغ حسین رو از من بگیرن،جواب چی بدم،بگم حسین و تو گودال جا گذاشتم،ای حسین……..زبون حال میگم،تصورم اینه،میشه زینب کنار قبر برادر قرآن نخونده باشه،آخه از باباش علی یاد گرفت،باباشم میرفت سر قبر مادر میخواست آروم بشه،آخه خود فاطمه وصیت کرد،کجا رفتم،یازهرا،کجا رفتم روز اربعین،قربون دل سوخته ات برم زینب،شاید دلت برا روضه ی مادر تنگ شده،علی فاطمه شو دفن کرد،خودش با دست خودش خاک ریخت،سنگ لحد گذاشت،دستاشو به هم زد نشست رو قبر،شروع کرد قرآن خوندن،آخه زهرا فرموده بود،علی جان نکنه منو دفن کنی زود بری،تنهام نذار،بشین بالا قبرم قرآن بخون،شاید میخواست بگه،وقتی بهم گفتن امامت کیه؟میخوام بگم این آقای غریب بالای قبر،این که داره گریه میکنه…
متن روضه اربعین امام حسین علیه السلام ـ حاج آرمین غلامی
کربلا آمده زینب ک چنین روضه گرفت
وای من حال رباب در پی اصغرشدخراب
امروز کربلا زینب روضه گرفته،مجلس ختم برای حسین برپا کرده،همه هرکدوم یه گوشه ای ایستاده بودند،هر کی یه صورت قبر رو بغل می کرد،هر کی یه جور ناله می زد،نوحه ها فرق می کرد،یکی میگفت: جوانان بنی هاشم بیایید،یکی اون طرف تر میگفت،صدا میزد:گلم تاب ندارد،حرم آب ندارد،یکی اون طرفتر میگفت:سقای دشت کربلا اباالفضل،اباالفضل،اما همه ی این روضه هارو زینب جمع کرد،یه مرتبه دیدند یه خواهری داره ناله میزنه،همه روضه خونها ساکت شدند،گفتند بشنویم زینب چی میگه:آخ، اگر کشتند چرا آبت ندادند…حسین…صدا نمونه تو سینه،معلوم نیست اربعین سال دیگه زنده باشیم یا نه،حسین…..هی خاکهارو میریخت رو سرش،هی میگفت،بیچاره زینب،الان برم مدینه سراغ حسین رو از من بگیرن،جواب چی بدم،بگم حسین و تو گودال جا گذاشتم،ای حسین……..زبون حال میگم،تصورم اینه،میشه زینب کنار قبر برادر قرآن نخونده باشه،آخه از باباش علی یاد گرفت،باباشم میرفت سر قبر مادر میخواست آروم بشه،آخه خود فاطمه وصیت کرد،کجا رفتم،یازهرا،کجا رفتم روز اربعین،قربون دل سوخته ات برم زینب،شاید دلت برا روضه ی مادر تنگ شده،علی فاطمه شو دفن کرد،خودش با دست خودش خاک ریخت،سنگ لحد گذاشت،دستاشو به هم زد نشست رو قبر،شروع کرد قرآن خوندن،آخه زهرا فرموده بود،علی جان نکنه منو دفن کنی زود بری،تنهام نذار،بشین بالا قبرم قرآن بخون،شاید میخواست بگه،وقتی بهم گفتن امامت کیه؟میخوام بگم این آقای غریب بالای قبر،این که داره گریه میکنه…
📖 #متن_روضه
🔊 روضه اربعین و حکایت زائر کربلا
🔘 اربعین حسینی ۱۴۳۸ 🔻
***
اربعین شد دوباره جا ماندیم
کار نوکر، به اشک و آه افتاد
سمت، کربُبَلا به اِذن بتول
دل ما هم پیاده راه افتاد
من یه حرفایی رو نمیزنم، نه تو خجالت بکشی نه من؛ اصلا انگار نه انگار امروز اربعینه، به رو خودتم نیار، فقط نگی نفهمیدا، ما قرارمون اینا نبود، برا همه عالم جا بود، برا ما جا نداشتی، خوب خرابم کردی، اما من ولت نمیکنم، ببین، من برو نیستم، کربلا نشد نشد، اینجارو کربلا میکنیم، من حرم ندیده نیستم، من میخواستم بیام دورِ کجاوه خواهرت، آخه شنیدم چهل روزه غلام نداره، من شنیدم چهل روز کسی نبود رکاب براش بگیره، من میخواستم بیام اونجا، دور کجاوه خواهرت نوکری کنم
سه چهار روزه غصه پیرم کرده، بعضی رفیقام، گُم و گور کردن خودشونو، به خدا، گفت میرم یه، این ور اون وری، با زائرا که میان برمیگردم میگم کربلا بودم، جواب مردمو چی بدم، من کم برا بچه هات خودمو نزدم، هنوز صورتا جا لطمه هست، چکاری کردی با ما، من از شبی که خواهرت در به در شد، یه شب بدون روضه خونه نرفتم، هر یه دونه ای که به بچت زدن، منم خودمو زدم
سر خود گرم میکنم چندیست
گاه، با روضه، گاه با حافظ
هر که را دیدم از رفیقان گفت
میروم کربلا، خداحافظ
چه دلی ازمون سوزوندن، بچه ها، یه سری به خودمون بزنیم چخبره، بعضی وقتا میشینم با آقام حرف میزنم، میزنی بزن با کربلا نه، من به حرمت وابسته شدم، من یخورده حرمم دیر میشه بد اخلاق میشم، یه خورده دوری می افته کلافه ام، من نجفم دیر شده، دلم برا اون عقب عقب رفتن تو حرم تنگ شده، دیدید، یه جوری عقب میره انگار جلوش وایساده، السلام علیک یا، میرم میام آقا
اینو بگم، حرف دارم امروز برات،
تنه بی پیراهن، سَلامٌ علیک
سر ارباب من، سَلامٌ علیک
کشته ی بی کفن، سَلامٌ علیک
پاره پاره بدن، سَلامُ علیک
آه، ای ماه غیرتی پاشو
جان آوره برلب آمده است
از سَفر، دل شکستهِ برگشته
پاشو عباس، زینب آمده است
حسیـــــــــــــــن
گفت حجره داره تو بازار، از اون پولو پله دارا بدرد بخور امام حسینی، عمده فروش، یه مشتری داشت اهل عراق کربلایی، هر وقت این میومد مغازش این بهم میریخت، میگفت بو حسینو میدی، وقتی بهش جِنسی میفروخت یه قیمتی میزد، میگفت نوش جونت، هر وقت از جلو حرم رد شدی بگو سلامت رسوند، یه باری گفت حاجی، چرا کربلا نمیای؟، گفت من هر سال با زن و بچم کربلام اربعین، یه قسمی گذاشت، تورو به ارباب این بار که اومدی، قدمت رو چشام، میخوام عوض این همه زحمت، یه بار جبران کنم، آدرسو داد، عراق رفته ها میدونن، اونجا اینجور نیست کوچه خیابون، فلان محله پشت خیمه گاه اَبو زَهرا همه میشناسن، با زن و بچش رفت دوسه روز به اربعین کربلا، پُرسون پُرسون پیدا کرد گفتن اون خونه رو میبینی؟ خونه اَبوزهراست، رسید دید دوتا دره کدومو بزنم، این در سمت راست رو زد صاحب خونه غریبست، تا اینا رو دید گفت زَوّارید، گفت آره، گفت قدمت رو چشام، گفت نه آقا، دنبال آدرسم، گفت این حرفا نیست، در خونه منو زدی جایی نمیزارم بری، گفت ممنون شمام، اما باید برم، گفت به همین امام حسین نمیزارم بری، مردم دنبال اینن یه لقمه نون بِدَن زوّار تو اومدی در خونم، آقا فرستادتت، تو این گیرو داد، در خونه بغل واشد همون مشتریه، تا این حاجیه رو دید سلام خوش اومدی، اشتباه درو زدی اومد بگیره دستشو، این پرید وسط گفت نشد، مهمون منه، گفت آقا رفیقمه، گفت رفیقت اگه بود در خونه تو رو میزد، آقا به من نگاه کرده، گفت دیدم داره دعوا میشه، یه نگاه به حرم، چیکار کردی با مردم، حاجی، بخدا نمیزارم بری، گفت دیدم با این رفیق ما بگو مگو، صداشون بالا رفت، یه چیزی در گوشش گفت دیدم این رفیق ما گفت باشه، به تو میرسه، گفت خوشهال اومد طرفم گفت دیدی مهمون منی ، خوش اومدی، بخدا نمیام، تا نگی بهش چی گفتی، اصرار، گفت راستش تازگی، طایفه و عشیره اینا ، جوون منو کشتن، رسم عراق اینه، تا یه خون ازشون نگیریم کوتاه نمیایم، گفت در گوشش گفتم اگر بزاری بیان، از خون جونم میگذرم، گفت همون جا افتادم، کاش شما عاشورا اینجا بودید، یه روضه ای تو ذهنم اومد
یه جوون، خونشو ریختن، زناشونو آوردن جلو، داد میزدن کِل بکشید، آقاتون دست به کمر شد، صدا میزد بابا، صدا قح قحه شونو میشنوی؟ پاشو، عمت داره میاد،
خیزو ازجا، آبرویم را، نبر
یه روضه بگم همین جا، خیلی نگران نامحرم بودی؟ خیلی نگران بودی زینب، تو نامحرما نیاد، پس خوب شد نبودی، دم دروازه ی شام، دست زیر چونه زده بودن،
آه راهمان، از گذرِ، برده فروشان، افتاد (بعضیا نمیشنون)
این همه، چشم خریدار، خدا رحم کند...
حســـــــن
#حکایت_زائر
#روضه_روز_اربعین
🎤 حاج آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
امام حسین علیهالسلام و آرزوی بسیار زیبای شهید🥀
ابوریاض یکی از افسرای عراقی میگوید:
توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست و خبر کشته شدن پسرم رو بهم داد.
خیلی ناراحت شدم، رفتم سردخانه، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم.
اونا رو چک کردم، دیدم درسته
رفتم جسدش رو ببینم کفن رو کنار زدم، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم:
اشتباه شده، اشتباه شده،
این فرزند من نیست!
افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه میزنی؟
کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده
هر چی گفتم باور نکردند.
کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد.
من رو مجبور کردند که جسد را به بغداد انتقال بدم و دفنش کنم.
به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم.
اما وقتی به کربلا رسیدم، تصمیم گرفتم زحمت ادامه راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم.
چهره آرام و زیبای آن جوان که نمیدانستم کدام خانواده انتظار او را میکشید، دلم را آتش زد.
خونین و پر از زخم، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحهای برایش خواندم و رفتم.
سالها از آن قضیه گذشت.
بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است!
اسیر شده بود و بعد از مدتی با اُسرا آزاد شد، به محض بازگشتش، ازش پرسیدم:
چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟
پسرم گفت: من رو یه جوون بسیجی ایرانی اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم حتی حاضر شد بهم پول هم بده.
وقتی بهش دادم، اصرار کرد که راضی باشم.
بهش گفتم در صورتی راضیام که بگی برای چی میخوای
اون بسیجی گفت:
من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم.
قراره توی کربلا در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام دفن بشم،
میخوام با این کار مطمئن بشم که تا روز قیامت توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید...
شهید آرزو میکند کنار اربابش حسین علیهالسلام دفن بشه،
اونوقت جاده آرزوهای ما ختم میشه به پول، ماشین، خونه، معشوقه زمینی، گناه و ...
⚜خدایا! ما رو ببخش که مثل شهداء بین آرزوهامون، جایی برای تو باز نکردیم...
✍منبع:
📗کتاب حکایت فرزندان فاطمه۱،صفحه۵۴
مداح..
حاج آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
روضه اربعین امام حسین علیه السلام
آمدن جابر بن عبد الله انصاری در اربعین به کربلا و کیفیت زیارت او
عطیه گفت: ما بیرون رفتیم با جابر بن عبد اللّه انصارى به جهت زیارت قبر حضرت حسین علیه السّلام، پس زمانى که به کربلا وارد شدیم جابر نزدیک فرات رفت و غسل کرد، پس جامه را لنگ خود کرد و جامه دیگر را بر دوش افکند، پس گشود بستهاى را که در آن سعد بود و بپاشید از آن بر بدن خود، پس به جانب قبر روان شد و گامى برنداشت مگر با ذکر خدا تا نزدیک قبر رسید، مرا گفت که: دست مرا بر قبر گذار.
من دست وى را بر قبر گذاشتم، چون دستش به قبر رسید بىهوش بر روى قبر افتاد، پس آبى بر وى پاشیدم تا به هوش آمد و سه بار گفت: یا حسین، پس گفت:
حبیب لا یجیب حبیبه!؟ آیا دوست جواب نمىدهد دوست خود را؟ پس گفت: کجا توانى جواب دهى و حال آن که در گذشته از جاى خود رگهاى گردن تو، و آویخته شده بر پشت و شانه تو، و جدایى افتاده ما بین سر و تن تو، پس شهادت مىدهم که: تو مىباشى فرزند خیر النّبیّین، و پسر سیّد المؤمنین، و فرزند هم سوگند تقوى و سلیل هدى و خامس اصحاب کساء، و پسر سیّد النّقباء، و فرزند فاطمه علیها السّلام سیّده زنها. و چگونه چنین نباشى و حال آن که پرورش داده تو را پنجه سیّد المرسلین و پروریده شدى در کنار متقین، و شیر خوردى از پستان ایمان، و بریده شدى از شیر به اسلام، و پاکیزه بودى در حیات و ممات، همانا دلهاى مؤمنین خوش نیست به جهت فراق تو و حال آن که شکّى ندارد در نیکویى حال تو، پس بر تو باد سلام خدا و خشنودى او، و همانا شهادت مىدهم که تو گذشتى بر آنچه گذشت بر آن برادر تو یحیى بن زکریّا.
پس جابر گردانید چشم خود را بر دور قبر و شهدا را سلام کرد بدین طریق:
السّلام علیکم أیّتها الارواح الّتى حلّت بفنائک قبر الحسین علیه السّلام، و اناخت برحله، اشهد انّکم اقمتم الصّلاه، و آتیتم الزّکاه، و امرتم بالمعروف، و نهیتم عن المنکر، و جاهدتم الملحدین، و عبدتم اللّه حتى اتاکم الیقین.
پس گفت: سوگند به آن که برانگیخت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را به نبوّت حقّه که ما شرکت کردیم شما را در آنچه داخل شدید در آن.
عطیّه گفت، به جابر گفتم: چگونه ما با ایشان شرکت کردیم و حال آن که فرود نیامدیم ما وادیى را، و بالا نرفتیم کوهى را، و شمشیرى نزدیم و امّا این گروه پس جدایى افتاده ما بین سر و بدنشان و اولادشان یتیم و زنانشان بیوه گشته؟
جابر گفت: اى عطیّه! شنیدم، از حبیب خود رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که مىفرمود:
هر که دوست دارد گروهى را، با ایشان محشور شود. و هر که دوست داشته باشد عمل قومى را شریک شود در عمل ایشان، پس قسم به خداوندى که محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را به راستى برانگیخته که نیّت من و اصحابم بر آن چیزى است که گذشته بر او حضرت حسین علیه السّلام و یاورانش.
پس جابر گفت: ببرید مرا به سوى خانههاى کوفه.
پس چون پارهاى راه رفتیم به من گفت: اى عطیّه! آیا وصیّت کنم تو را و گمان ندارم که برخورم تو را پس از این سفر، و آن وصیّت این است که دوست دار دوست آل محمّد را مادامىکه ایشان را دوست دارد، و دشمن دار دشمن آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را تا چندى که دشمن است با ایشان اگر چه روزهدار و نمازگزار باشند، و مدارا کن با دوست آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم اگر چه بلغزد از ایشان پایى از بسیارى گناهان و استوار و ثابت بماند پاى دیگر ایشان از راه دوستى ایشان، همانا دوست ایشان بازگشت نماید به بهشت و دشمن ایشان بازگردد به دوزخ.
مداح.حاج آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
#اربعین_اشعارکردی-دشتی
اربعینه، بوی یارت هاتیه
زینب چاو انتظارت هاتیه
گرده خوم هاوردمه یه کاروان
خویشک دل بیقرارت هاتیه
اى قرار قلب زار عاشقم
بوی عطرغمگسارت هاتیه
هاتمه له شام وکوفه ،ای برا
له مزارت یاره زارت هاتیه
م اسیرلطف و احسان تو بیم
ویره، لطف بى شمارت هاتیه
خویشکت هاتیه گرده کاروان
زینب بی غمگسارت هاتیه
ای برا یه اربعین،داخ تو دیم
خویشک پر اشکبارت هاتیه
حال م حال غمین ومضطره
ودلی پرخم كنارت هاتیه
م دل افکار و پريشان تونم
زینب دلخسته یارت هاتیه
اربعینه اربعینه ای برا
دل چو(مجنون)بیسه بی همنوا
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396