کرامت امیرالمومنین.ع.mp3
7.93M
📝داستان بسیار جالب و آموزنده از #فریادرسی یاور مظلومان #امیرمومنانعلیعلیهالسلام :
#مداح.حاج آرمین غلامی
👇👇
🍂🌺🍂🌺🍂🌺🤞🤞
📝داستان بسیار جالب و آموزنده از #فریادرسی یاور مظلومان #امیرمومنانعلیعلیهالسلام :
#مداح.حاج آرمین غلامی
✍زید نساج می گوید:
در کوفه ساکن بودم و همسایه ای داشتم که روزهای جمعه جایی می رفت و من نمی دانستم کجا می رود، یک روز به او گفتم، روزهای جمعه کجا میروی؟
گفت: من به نجف برای زیارت علی(ع)میروم.
گفتم: این هفته که خواستی بروی، مراهم با خود ببر، قبول کرد
من روز جمعه داخل خانه معطل شدم ولی نیامد. بلند شدم به درخانه اش رفتم و در زدم، عیالش عقب در آمد و گفت: کیه؟!
🔹به زنش گفتم: بنا بود آقا بیاد مرا خبر کند برویم نجف! گفت: لابد فراموش کرده است.
با خودم گفتم تنها میروم، آمدم رسیدم نزدیکیهای مسجد حنّانه، نزدیکی این مسجد یک چاهی معروف است که این چاه،
همان چاهی است که شبها امام علی(ع)می آمد و سرش را درون چاه کرده و درد دلش را به چاه می گفت.
یک وقت دیدم همسایه ام لب این چاه ایستاده، سطل داخل چاه انداخته تا آب بکشد و غسل بکند.
🔸پشتش طرف من بود نگاه کردم دیدم یک زخمی روی شانه راستش است به اندازه یک وجب.
تا رویش را برگرداند و دید من می آیم و این زخم شانه اش را دیدم خیلی ناراحت شد، رفتم سلامش کردم، فلانی بنا بود، مرا هم خبر کنی و منم بیایم؟!
گفت: یادم رفت. گفتم :
این زخم روی شانه ات چیست؟!
گفت چه کار داری، خیلی اصرارش کردم، گفت: تا زنده ام به کسی نمیگوئی؟!
گفتم: نه!
🔹گفت: فلانی! ما ده نفر بودیم و هر شب می رفتیم سر راه مردم را می گرفتیم و دزدی می کردیم، و به عیش و عشرت گناه می پرداختیم .
یک شب به خانه آمدم در میان خانه مست ولایعقل افتاده بودم، یک وقت عیالم شمشیرم را آورد و گفت:
آی مرد فردا شب رفقای تو بخانه ما می آیند، هیچی نداریم، بلند شو بُرو سر راه بگیر و چیزی پیدا کن و بیاور.
گفت: من نصف شب حرکت کردم آمدم دم دروازه کوفه، نم نم باران هم می آمد گاهی هم رعد و برق جستن میکرد،
🔸یک وقت برقی جستن کرد و وسط راه را نگاه کردم دیدم دو سیاهی می آید، خوشحال شدم که دست خالی بر نمی گردم.
یک مقداری گذشت، برق دیگری جستن کرد این دو نفر نزدیکتر شده بود دیدم زن هستند،
گفتم: زور یک مرد به دو زن بهتر می رسد اگر دو مرد بودند کارم مشکل تر بود، نزدیکتر آمدند یک برق دیگر جستن کرد،
🔹نگاه کردم و دیدم یکی از آنها پیر و دیگری یک دختر جوان و بسیار زیبا، شیطان مرا وسوسه کرد،
رفتم جلو، آنچه طلا و خلخال و نقره و لباس داشتند از اینها گرفتم تا خواستم دست خیانت طرف دختر دراز کنم یک وقت پیر زن به التماس افتاد و خودش را روی قدمهایم انداخت و گفت:
ای مرد: هر چه طلا و لباس زیور داشتیم بُردی ، ولی دست درازی به طرف این ناموس نکن!
🔸این دختر یتیمه است، مادر ندارد و فردا شب هم زفاف این دختر است و من خاله این دختر هستم.
این دختر، امشب خیلی به من اصرار کرد و گفت خاله جان! من فردا شب به خانه شوهر می روم و مشکل میدانم به این زودیها به من اجازه بدهند تا بروم قبر علی(ع)را زیارت کنم.
امشب می خواهم او را برای زیارت آن حضرت به نجف ببرم!
🔹هرچه از زیور آلات ما گرفتی مال تو باشد ولی آبروی این دختر نبر !
هر چه این پیره زن التماس کرد، در من اثر نکرد و گفتم: فایده ای ندارد.
دیدم خیلی پافشاری میکند، یک شمشیر حواله پیر زن کردم، ترسید و بیچاره کنار رفت، خواستم دست خیانت و تجاوز به سمت آن دختر دراز کنم
یک وقت دیدم دختر رویش را به طرف حرم امیرالمؤمنین برگردانید و با دلشکسته صدا زد یا علی(ع) خَلِّصْنی ای علی(ع) خلاصم کن.
🔸یک دفعه صدای سُم اسب شنیدم تا نگاه کردم دیدم سواری کنار ما ایستاد و به من تندی کرد و صدا زد؛ ای بیحیا دست از این دختر بردار.
از آن غروری که در من بود گفتم: اوّل خودت را از دست من خلاص کن بعد شفاعت این دختر را بکن ؛
تا این جسارت را کردم یک شمشیری حواله شانه من کرد، من بی حال روی زمین افتادم ولی گوشهایم می شنید که آقا به آن پیرزن و دختر می فرماید:
طلاها و لباسها و خلخالها را بردارید از همینجا برگردید، علی(ع) زیارت شما را قبول کرد.
🔹یک وقت دیدم پیره زن صدا زد:
ای آقا تو که جوانمردی کردی و ما را از دست این ظالم نجات دادی، محبّت دیگری هم به ما بنما، چند قدمی همراه باش تا کنار قبر علی(ع) که آرزوی زیارت آقا به دل این دختر نماند.
یک وقت شنیدم آن آقا صدا زد آی زنها من امیرالمؤمنین علی هستم ،
تا متوجه شدم که او امام علی بن ابیطالب (ع) است. از کار خود پشیمان شدم. فورا خودم را به پای حضرت علی(ع)انداختم.
🔸عرض کردم آقا من توبه کردم مرا ببخش حضرت فرمود:
اگر واقعا توبه کرده باشی خدا می پذیرد. عرض کرم: آقا این زخم خیلی مرا آزار می دهد.
آن حضرت مشتی خاک برداشت و بر پشت من زد. زخم من خوب شد ولی اثر آن برای همیشه بر پشتم باقی ماند.
📚کتاب امامت
نویسنده : شهید آیت الله دستغیب
مدح امام زمان.عج.mp3
3.99M
بسمالله الرحمن الرحیم🌹
مناجات با آقا امام زمان
#مداح.حاج آرمین غلامی
یابن الحسن کجایی دلم تنگ است برایت
از درد این جدایی هر شب کنم دعایت
از فرط غصه هایم. ای وای از این جدایی
کی میشود بیایی یابن الحسن کجایی
یابن الحسن کجایی (۲)
شب های جمعه آقا شاید تو کربلایی
یا در کنار گودال یا شهر سامرایی
یا اینکه در مدینه ؛کنار قبر مادر
یا بوسه میزنی. تو بر لاله های پر پر
یابن الحسن کجایی (۲)
تو که غریب و تنها از ما چرا جدایی
خدا کند عطایی شاید که تو بیایی
خیمه نشین زهرا بگو تو در کجایی
گیرم کجا سراغت وای از دل شیدایی
یابن الحسن کجایی (۲)
ای نور چشم زهرا مولا در انتظارم
در لحظه لحظه هایم بهر تو بیقرارم
آقا به جان زینب مولا گل زهرا
کن تو عنایتی بر دل ها و غصه ی ما
یابن الحسن کجایی(۲)
اللهم عجل لولیک الفرج
متن مراسم عزاداری ایام عزای👆
#حضرت موسی مبرقع(ع)
#پنجشنبه سوم آبانماه۱۴۰۳
کرمانشاه
#مداح.حاج آرمین غلامی
*حسینیه شاملو👇
مدح امام زمان.عج.۵.mp3
4.46M
🏴#امام_زمان_عج
🏴#زمزمه
#مداح.حاج آرمین غلامی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
الا ماه مدینه
دوای زخم سینه
مراد قلب خسته
امید دل شکسته
الا شاه حجازی
تویی که چاره سازی
دمی بنشین کنارم
تمنای تو دارم
بیا آقای غایب
شده دل بر تو راغب
ندارد شیعه جز تو
در این دنیا که صاحب
بیا حلالِ مشکل
که شد هِجرت غم دل
بیا تا حق نشیند
به زودی جای باطل
اباصالح یا مولا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
الا صاحب زمانم
تویی روزی رسانم
منم که عبد تو ای
امام انس و جانم
دلم در جستجویت
لبم در گفتگویت
کجایی ای نگارا
شوم قربان رویت
بیا ای آخرین ماه
بیا ای یار دلخواه
گدایت را ببین که
نشسته بر سر راه
بیا ای سرور ما
یگانه دلبر ما
بیا تا اینکه دنیا
شود با تو مصفا
اباصالح یا مولا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
تو را چشم انتظاریم
به راهت سر سپاریم
کسی را که به جز تو
در این عالم نداریم
الا شمس منور
گل زهرای اطهر
بیا با ذوالفقاره
علی آن شاه خیبر
بیا ای یار مظلوم
بیا ای خصم ظالم
بیا ای شاه عادل
شود عدل تو حاکم
بیا تا که زمین را
کنی پاک از ستم ها
بیا با پرچم حق
بیا مهدی زهرا
اباصالح یا مولا
متن مراسم عزاداری ایام عزای👆
#حضرت موسی مبرقع(ع)
#پنجشنبه سوم آبانماه۱۴۰۳
کرمانشاه
#مداح.حاج آرمین غلامی
*حسینیه شاملو👇
|⇦•این سخن ورد زبانها...🤞
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۳به نفس حاج آرمین غلامی•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
این سخن ورد زبانها افتاد
دیدی آخر علی از پا افتاد
*شب شهادت همه آستین به دهان میگرفتن گریه می کردن تو اومدی میتونی ناله بزنی کسی بتو نمیگه یا روز ناله بزن یا شب ..دیگه ناله مدینه خاموش شد.دیگه از این خونه صدا بیرون نمیاد. امیرالمومنین میفرماید: نیمه شبها بذارید همه چراغهای مدینه خاموش بشه، همه اهل مدینه بخوابن.. حالا حسینم جلو برو،حسنم تو بیا من هم میام کسی قامت زینبم و نبینه، میرن بالای سر مزار مادر..امیرالمومنین اومد خودشو انداخت رو قبر فاطمه آروم آروم با فاطمه اش حرف میزنه...کجا رفتی عزیزم..همین یه دونه تو بودی جواب سلامم رو میدادی. از وقتی رفتی..*
این سخن ورد زبانها افتاد
دیدی آخر علی از پا افتاد
*با دلمون بریم مدینه..الان یه دختر بچه ای روی قبر مادرش افتاده یه پسر بچه رو قبر مادر افتاده، همه گریه میکردن ام کلثوم گریه می کرد، زینب گریه میکرد، اباعبدالله گریه میکرد، امیرالمومنین دست رو دیوار میگذاشت گریه میکرد.. اما دیدن امام حسن یه گوشه نشسته زانوی غم بغل گرفته. تو کوچه جلو در مینشست تو کوچه رو نگاه میکرد هی به دیوار زل میزد..امیرالمومنین می اومد چی شده پسرم؟ میگفت: بابا! دست رو دلم نزن بابا اون رد رو میبینی رو دیوار مادرم گفته بود هیچی نگم...
بعد شهادت بچه ها بیچاره میشن..امیرالمومنین یاد حرف فاطمه افتاد علی جانم نکنه بری بیا بالا سر قبرم بشین قرآن بخون من از تاریکی قبر میترسم.. امشب بگو مادر! اون لحظه ای که همه میرن تو باید به دادم برسی با علی بیا ما رو تنها نذارید.. تو چطور میترسی از تاریکی قبر من نترسم ؟مادر ما به شما زحمت نمیدیم با اون حالتون.. اما به حسینت بگو بیا ما یه عمر برا حسینت سینه زدیم به آقامون بگو آبرومون رو بخره ..
گفت: یادم اومد فاطمه گفت بالا سر قبرم بنشین قرآن بخون نشستم قرآن میخوندم در همون حال بودم خوابم برد.. خواب فاطمه رو دیدم پریشونه.. علی جان! چکار میکنی؟ گفتم:مگه چیکار میکنم عزیز دلم؟میبینم که خوب شدی زیر چشمات دیگه کبود نیست.. علی جان الان اومدی بالا سر قبر من خوابت برده اما حسینم تو خونه بیدار شده تشنه اشه برو به داد حسینم برس...سراسیمه از خواب بیدار شد بریم حسین بیدار شده ..
«صلی الله علیک یا ابا عبدالله»
مادره دیگه..مادر نگران بچه اشه.. قبل از اینکه خواست بره گفت: علی جان!" ابکنی وابک للیتامی" برا من گریه کن برا بچه هام گریه کن اما! علی حواست باشه من خیلی حواسم به حسین هست.. علی جان! حوایت باشه نیمه شب ها بیدار میشه تشنه اش میشه من همیشه بالا سرش یه ظرف آب میذارم..فکر میکنی مادر از دنیا بره تموم میشه نه.. همهی حواسش به کربلا بود.. سه روز بود هیشکی آب نخورده بود.دخترِ این مادر شب عاشورا داره دونه دونه وصیتهای مادر یادش میاد..مادر گفت یه روز میاد من نیستم. یه پیرهن گذاشت کنارش یادش نره به من گفت داداشت داره میره زیر گلوش رو ببوس..یادم نره. بابام شب بیست و یک رمضان وصیت کرد.وصیت بابام این بود: همه رو بیرون کرد. فقط بچه های فاطمه بمونن ..همه دارن آروم آروم بیرون میرن دید قمر بنی هاشم خجالت زده داره بیرون میره.ام البنین همیشه می گفت: عباسم! تو غلام بچه های فاطمه ای...تا دمحجره رفت امیرالمومنین فرمود: تو کجا میری عباس؟گفت:آقاجان فرمودین بچه های فاطمه بمونن..من غلام اونها هستم. فرمود:بیا همه حرفهام با توعه..عباسم بیا، حسینم بیا زینب داره میبینه دستاتون روگذاشتم تو دست هم ..عباس! یه روزی میاد کربلا من نیستم..حسینم رو یادت نره یاری کنی..هرچی شد حسین منو تنها نذاری.
روضه عباس.....mp3
1.89M
روضه شب جمعه_بالفضل(ع)
#مداح.حاج آرمین غلامی_۱۴۰۳
👇
روضه شب جمعه_بالفضل(ع)
#مداح.حاج آرمین غلامی_۱۴۰۳
شرمندهام و از شرم خونی شده اشکم
مادر حلالم کن که پاره شده مشکم
*مرحوم مازندارانی مینویسه: هر کاری کردن. دست راست قطع کردن، دست چپ، تیر زدن به چشما، براش مهم نبود مشک رو به دندان گرفت..میگفت یه طوری میرسونم علی اصغر تشنه اشه..اما لحظه ای که تیر به مشکش زدن..مرحوم مازندارانی مینویسه: "فوقف عباس متحیّرا" یه لحظه با تحیّر ایستاد اسب رو هی کرد سمت علقمه یعنی دیگه برو آبرو برام نمونده... *
کشته من و، خجالت از شیر خواره
فکر طناب و زینبِ آواره..
*اما مادر یه سوال دارم حالا که اومدی بذار آبرمو جلو همه بخری
حالا که اومدی مادر قد کمون
حسین داره میاد یه کم دیگه بمون..
مدح علی.ع.mp3
804.1K
...نوحه امیرالمومنین
#مداح.حاج آرمین غلامی
کائنات و آسمانها دمبدم گویند علی
هر فنا و جاودانها دمبدم گویند علی
آمد اَکمَلتُ لَکُم اندر غدیر از سوی حق
کرده بیعت کاروانها دمبدم گویند علی
جانشین ختم پبغمبر علی المرتضاست
جان کند اقرار و جانها دمبدم گویند علی
هم صدا با عرشیان و جن و انس حور و ملک
کوه و دشت و بوستانها دمبدم گویند علی
مرد و زن پبر و جوان خُرد و کبار و عالمین
این چنین ورد زبانها دمبدم گویند علی
گل ز رخسار علی شرمنده است از بودنش
باغها و گلستانها دمبدم گویند علی
ماه ومهراز نور او اینگونه نورانی شدند
اختران و کهکشانها دمبدم گویند علی
من کجا وصف گل روی تو یا مولا کجا
عید خم گردیده گلها دمبدم گویند علی
ثاقبم الکن زبان بنما کرم این بنده را
مو و خونم استخوانها دمبدم گویند علی
اعلام مراسم عزاداری ایام عزای👆
#حضرت موسی مبرقع(ع)
روضه فاطمیه
#پنجشنبه سوم آبانماه۱۴۰۳
کرمانشاه
#مداح.حاج آرمین غلامی
*حسینیه شاملو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه است..
#مداح.حاج آرمین غلامی
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
اشعار ولادت حضرت زینب ⏫⏫⏫
اشعار فاطمیه
اشعار ولادت حضرت زینب
اشعارحضرت موسی مبرقع
⏫⏫⏫⏫⏫