eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
626 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
▄▅▆▇█▓▒░محسنیه ۹۷░▒▓█▇▆▅▄▃▂ اشعارحضرت زهرا(س)-مناجات فاطمیه سینه ومسمار در اصلا نمی آید به تو آتش ودود وخطر اصلا نمی آید به تو درکه میسوزد ولی مسمار هم آمد کمک سوختن دربین در اصلا نمی آید به تو فاطمه بین در و دیوار افتادی چرا اين چنین بی بال وپراصلا نمی آید به تو یادزخم سینه ات آتش زده برجان من بی کسی در پشت در اصلا نمی آید به تو من دراین شهرمدینه بی کس وتنها شدم دل شکستن بی ثمر اصلا نمی آید به تو جای پنجه بر رخت افتاده، ای بانوی من ناله های پشت سراصلا نمی آید به تو... دست سنگینی اگر چرخید روی صورتت کارهای پرخطراصلا نمی آید به تو ای ستون لشکر مرد غریب کوچه ها رفتن ازپیچ گذراصلا نمی آید به تو دید، حیدر همسرش را مو پریشان، ناله زد: ای بهار من، خطر اصلا نمی آید به تو رفتی وبا رفتنت زانوبغل کرده علی ماندن ازتوبی خبر اصلا نمی آید به تو" آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)........
▄▅▆▇█▓▒░محسنیه۹۷░▒▓█▇▆▅▄▃▂ بین آتش به چشمِ تَر بانو واژگون شدبه رویِ دَر بانو تویی آن پاره یِ جگر بانو سوختی ازشرار اگربانو حیدرت رابیا بِبَر بانو بین دربودِ مادری افتاد بانویِ گریه آور ی افتاد وسط کوچه پیکری افتاد به روی فاطمه دری افتاد بشکست ازچه بال و پر بانو دیده ام من غروبِ غم بارت مرتضایت شده عزا دارت تکیه کرده علی به دیوارت بفدای غصه یِ بسیارت میروی همچوِ رهگذر بانو مرتضی بود و درد بانویش آسمان شدخراب بر رویش آمده باشتاب او سویش دیده سوزد به شعله ها مویش بوده آن کوچه پر خبر بانو بین کوچه هزار مشکل بود بسته ای وای راهِ منزل بود بین کوچه جمعِ ارازل بود به روی گونه دستِ قاتل بود مُردی ازچشمِ خیره سَر بانو ره زهرا چو بست آن ملعون زده با پشتِ دست آن ملعون چقدر وحشی است آن ملعون پهلویت راشکست آن ملعون لب دیوار بود و سر بانو به روي فاطمه نزن نامرد نزنش پیشِ چشم من نامرد تو به جایش مرا بزن نامرد همسري بینِ چند تن نامرد شد غرورت شکسته‌تر بانو فاطمه بی هوا لگدمیخورد گوشه ی در چرا لگدمیخورد پیشِ نامردها لگدمیخورد ضربت دست بالگدمیخورد شده بشکسته بال وپر بانو 🔸شاعر: غلامی(مجنون)_
❁﷽❁ ▄▅▆▇█▓▒░محسنیه۹۷░▒▓█▇▆▅▄▃▂ ازهمان ضربت پابود تنم درد گرفت ازهمان مشت ولگدها بدنم درد گرفت وسط بسترم وازنفسم خون آید بدن زخم زیر پيرهنم درد گرفت دست بیمارمن ازکار دگر افتاده دست بشکسته ی من مطمئنم درد گرفت سر زده آمده ای دیدن زهرای جوان وقت برخواستنم این بدنم درد گرفت ناتوان گشته ام ودست به ديوار شدم کمرم موقع برخواستنم درد گرفت من محال است سرسفره خجالت نكشم بانگاهم دیده گان حسنم درد گرفت گره ی موي مرا کاش نبینی هرگز دل توبود که با سوختنم درد گرفت روز آخر شده و باتو وصیت دارم دل زهرا زغم بیكفني درد گرفت (مجنون کرمانشاهی)