eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
626 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اشعارلطمه زنی_اسارت غلامی_مجنون سوم _محرم_۱۴۰۳ خلخال همه اهل حرم غارت شد در پیش نگاهم جگرم غارت شد بستند تمامی حرم رابه طناب امامه سبز پسرم غارت شد گودال ، بریدند سرم را ز قفا انگشتر و خود و سپرم غارت شد در نیزه سوارها نباشدرحمی بر سردره، دروازه سرم غارت شد کس نیست که یاری برساندبه حرم با تیرسه شعبه، پیکرم غارت شد در پیش دوچشمان رباب خسته گهواره ی طفل پرپرم غارت شد در قبر نهادم بدنش ،راصدحیف قنداق علی اصغرم غارت شد دیدم که تمام خیمه ها شد غارت اینجا سر طفل مضطرم غارت شد بر نیزه سرم بود ولیکن دیدم درکوفه طلای دخترم غارت شد میدید ابالفضل، ،سرش برنیزه خلخال دوپای خواهرم غارت شد عباس همه هستی من بود،ولی مشک و علم برادرم غارت شد افتاد عمود خیمه ی،ساقی من دیدم بدن دلاورم غارت شد درکرب وبلا ،زنی در آتش میگفت عباس بیا که معجرم غارت شد حالا به اسارت ، بسوی شام رود برنیزه سر شعله ورم غارت شد _سوم_ محرم_۱۴۰۳
زنی سوم محرم۱۴۰۳ آرمین_ غلامی_مجنون سیلی وتازیان به سرم ،دیده ای حسین آتش گرفتن جگرم دیده ای حسین هرجا بسوی دیدن سر،آمدم ولی زخم كنار چشم ترم،دیده ای حسین با دیدن سر تو گلايه نمي كنم خونی شکسته، بال و پرم ،دیده ای حسین ازپانشسته ام، چه قَدر ضربه خورده ام؟ دسِت كبود روی سرم ،دیده ای حسین شمرآمدوبه کوفه غرور مرا شكست طاقت بيار و زخم سرم ،دیده ای حسین مانند مادرت شده ام ،باقدخمم بشکستن كمرم ،دیده ای حسین دیدی تمام راه، كبود است پیکرم ازداغ، چشم ترم ،دیده ای حسین قرآن بخوان ولي ز بلنداي نيزه ها درشام دور و برم ،دیده ای حسین خون مي چكد ز نيزه ی تو،ای بریده سر برچوبه ای شکسته سرم ،دیده ای حسین دستم، سرم، دو چشم ترم ،رانظاره کن از تازيانه ها اثرم ،دیده ای حسین كاخ يزيد میشود،آواربرسرش تودرخرابه ها سحرم ،دیده ای حسین (چوبي كه زد تو را به سرش بایدم شکست اینجاغرور شعله ورم،دیده ای حسین جانم فداي آن سر زخمي به نیزه ها آتش به پیکره جگرم ،دیده ای حسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖋به قلم: غلامی_مجنون_کرمانشاهی کون ومکان تحت اختیار حسین است ارض وسماوات ریزه خوار حسین است خوشا دلی که شود ملتمس او هرچه به دهر است بیقرار حسین است ایل و تبارش رسد به خیر وبرکت آنکه گدابر دره دربار حسین ا ست گر به در ه زندگی صدگره ات هست وا شدن مشکلات کار حسین ا ست هست نصیب دلش جنت الاعلیِ هرکسی که زایر مزار حسین ا ست رسیده بر مشامش عطر خوش یار آنکه دراین شهر همجوار حسین ا ست گرفته او دودست عالم وادم با دلی رئوف افتخار حسین ا ست جودوکرم تا ابد لطف کم اوست خواهش کم کم ز انتظار حسین است شفای هر چه مریض درمطب اوست این همه ازلطف بیشمار حسین ا ست (مجنون )به غیرازشما کسی ندارد این دل من تا به ابد زار حسین است @majnon1396
بسم الله الرحمن الرحیم اشعارکردی - (چوب خیزران) قافله سالاره گی له خوین نشانم، هاله کو بوشه سالاره سپاهه آسمانم ، هاله کو رشته ی دلبستگیم له تنه، سربی جیا با صفا چو حالت آو ه روانم، هاله کو سینه ی مواج اقیانوس م چیه، له دس برق آسا همچو صدتیر کمانم ، هاله کو یه سره، پر خوین له ،بینه طشت زر له کوفه بی تشنه لب له ژیره چوب خیزرانم، هاله کو چو حسین بن علی له شاهراه بندگی وه لب تشنه بدون سایبانم هاله کو جوره سالار شهیدان له نبرد ه خصم دون او علی ی اصغره شیرین زوانم، هاله کو روژه عاشورا پی فرمان سلطان ازل کشته یاره. خنجر و تیر و سنانم هاله کو گر ژن و آیلیله زاره، کردیه یارب وداع بوش علی ی اکبر له خوین تپانم هاله کو داغ غربت وه دل اهل حرم نایه ارا یارب، او مانگ شویله بی نشانم هاله کو طعنه گانه ظالم غدار ه زارم کردیه له ره کرببلا نامه رسانم هاله کو طفل زیبا چو علی اصغر، له دسم چی خدا بهر قربانی، علیه بی نشانم هاله کو گردن خوی ژیر تیغ اشقیا بردی ارا اومقام و منصب و نام و کیانم هاله کو وای بردی حرمله دردانه .له دس رباب کوشتیه.ای بی حیا تنیانیشانم هاله کو چو کبوتر له فضا باید له سمته پر بیم طفلکی م.اصغر شیرین زوانم هاله کو چی ودس م حسین واصغر وعباس برام صد نشان و نام و نان و آشیانم هاله کو دام دنیای دنی باید له یک پاشیده بو قافله سالاره گی تنیامکانم هاله کو گر وصال حضرت حق له خدا کردی طلب بوشه ماه هاشمی له آسمانم هاله کو ننگ ذلت تو نباید هیچ له گردن بنی م اسیر کوفیانم .آو و نانم هاله کو "آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)"
اشعارشهادت امام سجاد.ع🔷 عمری شدم غلام غلامان ساجدین هستم چو دشت تشنه‌ی باران ساجدین حیرت زده بپای غم تونشسته ایم یعقوب شد مفسر ایمان ساجدین عمری برای نام توگریان ومضطرم افلاکیان اسیر نمکدان ساجدین مارا اسیر ناز نگاهت نموده ای چندین امام گشته نگهبان ساجدین مضمون عشق عالم هستی فقط تویی شدعرشیان محقق دیوان ساجدین (مجنون)هوای مستی پیمانه کرده است شد معتکف به آیه‌ی قرآن ساجدین 📕.شعر..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)..
🍀🌹سالار زینب... آه ای سالار زینب...لشگرت پاشیده شد پیکره عون و زهیر و جعفرت پاشیده شد آه ای سالار زینب .بی سر افتادی چرا دربره توپیکره آب آورت پاشیده شد شدتنت آمال ضرب نیزه ها وتیرها قامت آن دلربای اکبرت پاشیده شد خیز ازجا وببین تنهابه کوفه میروم قامت مانند سرو خواهرت پاشیده شد کشتگان کربلا رایک به یک کردم نظر بی تو دیگر ناز روی دخترت... پاشیده شد ای رباب خسته دیگر پیش ما گریه مکن ای عروس مادر من اصغرت پاشیده شد زینب کبری به جسمت پیرهن پوشانده بود دستباف یادگار مادرت پاشیده شد یاد داری باسرشکم بدرقه کردم تو را رفتی ودیدی که ناز خواهرت پاشیده شد مثل جدم بودی وتنهاامید م یاحسین وای من عمامه ی پیغمبرت پاشیده شد آه(مجنون)درهوای کربلا دلها گرفت دیدی ای ارباب غم .انگشترت... پاشیده شد 📕شاعر..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) ..
ورود اسرا به شام نبودی روزگارم تنگ کردند پذیرایی زمن باسنگ کردند رخم رامثل خون پیکره تو به ضرب تازیان همرنگ کردند 📝شعرآرمین غلامی. (مجنون کرمانشاهی).
🔴اشعار ناب .. سربریده و راهب مسیحی.. راهبا من زاده ی پیغمبرم من حسینم نور چشم حیدرم من کیم عشق خدای عالمم راهبا کوی خدارامظهرم بوده هرجا بر سرم تاج شرف راهبامن عرش حق رالنگرم ایکه تمجیدیم به قرآن آمده راهبامن ماسوا رامفخرم من که خودقدرت به هستی داده ام راهبا من خود ولی داورم.... درکتاب آسمانی آمده راهبا برماسوا من سرورم جدمن احمدبود بابم علی راهبا زهرای اطهر مادرم من حسینم رحمت بی واسطه راهبامن برخلایق سرورم کوفیان مهمان نوازی کرده اند راهبا کردند غمگین خاطرم کوفیان یاران ماراکشته اند راهبامن بی کس وبی یاورم بعدمن شداهلبیتم خار وزار راهبارفته اسیری خواهرم راهبا(مجنونم)ازاین واقعه شاعرم امابه کویش ذاکرم. . 📝شعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)... .
🔷🔷یازینب س ...🔶🔶 میان گرگهادرگیر بودی/ چومرغی درقفس زنجیر بودی/ تورادرکوفه خولی تازیان زد / گمانم از زمانه سیر بودی سره یارت به روی نیزه هابود /توازآن نیزه دار دلگیر بودی . . 📝 .شعر..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴...
..یعقوب کربلا یوسف بی سر برایت دیده ام یعقوب گشت/ چشمای من ز دوریت پدر مرطوب گشت/ آتشی افتاد بر امامه. ناگه سربسوخت / سنگها برسر زدن برشامیان محبوب گشت/ خوردچوبی برلبت .دندانت ای باباشکست/ وای لبهایت پدر بر چوبهامرغوب گشت .. الهم عجل لولیک الفرج 📕شعر..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
اشعارجانسوز شهادت امام سجاد من به زیر ضربت شلاقهاخوردم زمین بین این هلهله و سوز و نوا .خوردم زمین میکند زنجیرها با این سر وگردن چه ها هرکجابا گریه های بیصدا خوردم زمین بارها آمد نمازم را شکست آن بی حیا نیمه شب اندر قنوت یک دعا خوردم زمین پهلویم بشکسته و لاغر شده دربین راه بین آن کوچه به پیش عمه ها خوردم زمین بین کوفه عده ی از ما به زندان برده اند ناتوان بودم که بین کوچه ها خوردم زمین ضربه ها خوردم ز نامردان این شام بلا پیش آن مرد یهودی. بی هوا خوردم زمین کاش (مجنون)لحظه ای بودی ومیدیدی چرا من زسنگ شامیان بی حیا خوردم زمین.... 📕.شعر..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
ابالفضل (ع) ای امیر کربلا دستم  بگیر تا که برخیزم ز جا دستم بگیر سر نهادم بر در کویت حسین بین که افتادم ز پا دستم بگیر ای حسین جان دوست می دارم تو را سر خوشم هستم گدا دستم بگیر  در دم مردن بیا بالین من چشم بر راهم بیا دستم بگیر در میان وحشت برزخ حسین یاریم کن از وفا دستم بگیر چون که مجنون مستمند و مضطر است گوید ای مشکل گشا دستم بگیر _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
زلف یار. سر زلفت به روی نیزه رهابود حسین گاه راست هدف سنگ بلابود حسین سر تو بر سره. سرنیزه به هرسومیرفت حنجره پاره ی تو چه بی صدابودحسین کاش هرگز سرت ازنیزه نیفتدبه زمین لیک دیدم سر توبه زیرپابودحسین جای سنگی به لب وآن دهنت پیدابود خواهرت ازغم توغرق نوابودحسین باز بانیزه عدو بر سروپشتم زده است ضرب شلاق عدو برتن مابود حسین درمیان دشت گویا دخترت گم شده بود دخترسه ساله ات بگوکجابودحسین دل(مجنون)همه شب به اضطراب غم توست به هوای تو دلم غرق بلا بود حسین 📝شعر .آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی).
ارباب آیه ی والطور روی نیزه ای قاری مشهور روی نیزه ای قاریا آن منبر ورحلت کجاست سوره ی مستور روی نیزه ای دیده ی این شهر مبهوتت حسین نور رب النور روی نیزه ای نیزه ازخون گلویت مست شد خوشه ی انگور روی نیزه ای زینبم موسی صحرای غمت شمس کوه طور روی نیزه ای 📝..شعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ساجدینی وخم کرب و بلا ، دیده وه چاو تو وداع حرم خوین خدا ، دیده وه چاو قاتل و مقتل کلِّ شهدا ، دیده وه چاو عصر آو. واقعه قحط حیا ، دیده وه چاو هر چه م روضه شنفتم تو.تمامه دیده آگر و سوختن اهل خیامم توتمامه دیده دیده پاگانه مغیلان دویت ودلبره گان درد شرمندگی له سوختن معجره گان خنده گی شمر و سنان زجر وه یکدیگر مان ساربان و دس یار.قصه ی انگشترمان کاش له کرب و بلا ای همه نیرنگ نیا کاش انگشتر و انگشت له توتنگ نیا روز تشییع حسین تیر سه پر پیرد کرد قوره بیچک،تن سقا،چنی پیرد کرد سره نیزه بی ینت. له خمه چه سیرد کرد خیزران و لب و دندان حسین پیرد کرد ژیره زنجیر تمام بدنت زخمی بی تا چهل سال دلت جوره. تنت زخمی بی شام له روح و تنت تیغه ی تکفیر نیا آگره بام که کفتیه. سرت تیر نیا درد جانسوز تره خنجر و شمشیر نیا وه م.او قهقهه ی حرمله تحقیر نیا مرد تنیای اسیران ،تو یا زین العباد شاهدی له صدقه نان تویا زین العباد -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
حسین جان.. سرتوبرفرازنیزه هابود لبانت قاری طشت بود سرت زخمی زسنگ کوفیان شد سرت مجروح چوب خیزران بود سرت از بهرمن دریای نور است سرتو سرتوسوخته ی کنج تنوراست لبانت بوسه گاه بوتراب است سر توشاهدبزم شراب است چودیدم نیزه ی روزخیانت بدیدم جای چوبی برلبانت عدومیزدمراباصدجسارت ببین اموال مارا کرده غارت تنت راپیش مامسلوب کردند سرت آویزه بریک چوب کردند طلای دختران غارت نمودند ببین(مجنون)که معجر می ربودند 📝شعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی).
یاحسین... شعرگودال قتلگاه... خنجربدست گردتو مشتی حرامی است... برگردپیکرتوسگان جزامی است.. خولی به نیزه بهرتولبریز گشته بود.. لشگربرای قتل توتجهیزگشته بود.. شمشیرشمربهرسرت تیز گشته بود.. در زیرخنجرش بدنت ریز گشته بود شعر..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)......
🔵اشعارناب حسینی ع. تو وزخم سنان ونیزه داران من وشلاق دشمن ای حسین جان من ویک کاروان بی گوشواره من وقنداقه ی بی شیرخواره ببین برناقه ی عریان نشستم ببین چون پیره زن قد شکستم تو وکوه غم وسنگ لب بام من ونامحرمان کوفه وشام من واین دختران قدخمیده تو وحلقوم ورگهای بریده شداز داغت سکینه موپریشان که آمدمادرت گیسوپریشان هوای دیده ی (مجنون) بهاریست به سر امشب وصال روی یاریست 📝شعر..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی).. .
👈👈اشعار زیبای لطمه زنی ... سنگهابودبه سیمای تومیخوردحسین خیزران بودبه لبهای تو میخوردحسین چقدر نیزه فرورفته درون بدنت سر نیزه به سره نای تو میخوردحسین یاد دارم که سره تیرسه شعبه آنروز به گلوی طفل زیبای تومیخوردحسین چقدر نیزه وتیرآمده اینجابسوی پسر خوش قد و بالای تو میخوردحسین تیرونیزه چقدر بربدنت بنشسته نیزه هابود که بر نای تو میخوردحسین گیسوان سره طفلان همه رامی بستم موی طفل تو به اعدای تو میخوردحسین نای درآمدن پای کسی اینجانیست پای پر آبله،همپای تو میخوردحسین کاروان رابنگر. ضربت سیلی بی هوا آن قدربر رخ زهرای تو میخوردحسین باز دندان مرا ضربت سیلی انداخت پیش من چوب به لبهای تو میخوردحسین زن شامی بنگر گوشت برایم آورد خنده اش برغم اعضای تو میخوردحسین خیزران دیده ام و بزم شراب وسر تو پیش من من چوب به آوای تو میخوردحسین گرد راس توحسین بزم طرب گشته بپا سنگ گویا به سر ونای تو میخوردحسین می بنوشدقاتلت ازبهرعیش ونوش خود خیزران برلب زیبای تومیخوردحسین حال (مجنون) دگر ازخود شده بیخود زغمت غصه ها درغم عظمای تو میخوردحسین 📝.شعر..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی).... . .. .
🏴مطالب فاطمیه ۹۸ ◼سر حسين علیه‌السلام در دير راهب و زيارت حضرت فاطمه علیهاسلام از آن عَنْ أبی سعیدِ الشّامی ، قالَ : کنتُ یَوماً مَعَ الکفرةِ اللِّئامِ الَّذینَ حَمَلُوا الرؤُوسَ وَ السَّبایا إِلی دمشقِ ؛ فَوَصَلوا إِلی دِیْر النَّصاری . قالَ : فَلَمّا نَظَر القِسّیسُ إِلی رَأسِ الحُسینِ و إِذا بالنّور ساطِعٌ منه إِلی عَنانِ السَّماء ، فَوَقع فی قَلبِه هَیْبةٌ منه . فقال القِسّیسُ : دِیْرنا ما یَسِعُکم بَلْ ادخُلوا الرؤُوسَ و السَّبایا إِلی الدِّیرِ و حیطوا بِالدیرِ مِنْ خارِجٍ فإذا دَهَمَکم عدوٌّ قاتِلوه و لا تکونُوا مضطرِبین عَلی الرؤُّوسِ و السَّبایا . فَاسْتحسَنوا کلامَ القسّیس و قالوا : هذا هُو الرّأیِ . فَحَطّوا رأسَ الحسینِ فی صندوقِ و قَفَلوه وَ أَدخَلوه إِلی الدِّیرِ وَ النساءَ و زینَ العابدینِ و جَعَلوهُم فی مکانٍ یلیقُ بِهم. ثُمَّ إنَّ صاحِبَ الدیرِ أرادَ أنْ یَری الرأسَ الشَّریفِ و جَعَلَ یَنْظُرُ حولَ البیتِ الَّذی فیه الصَنددقُ – و کاَن له رازونةٌ – فحَطّ رأسُه فیها، فرأیَ البیتَ یَشرِقٌ نوراً و رأیَ أنَّ سقفَ البیتِ قد انشقَّ وَ نَزلَ مِنَ السّماءِ تَختَ عظیم، و إذا بِإمرأهٍ أَحَسَنَ مِن الحُورِ جالِسَةً علی التَّختِ و إِذا بشخصٍ یصیحُ : أَطْرقوا و لا تَنْظُروا، و إِذا قَدْ خَرجَ مِن ذلک البیتِ نساءٌ ... قال : فَأخرِجْنِ الرأسَ مِن الصندوقِ وَ کلٌّ مِن تلک النساءِ واحدةٌ بَعدَ واحدةٌ یُقبِّلنَ الرأسَ الشّریفِ . فَلَمّا وَقَعتِ النوبةُ لمولاتی فاطمة الزهراء عَلَیها سَلام غُشِی علیها و غُشِی صاحبُ الدیر، و عادَ لا یَنظُر بالعینِ بَل یَسْمَعُ الکلامَ، و إذا بقائِلة تقول: السلامُ علیک يا قتیلَ الأُمِّ ، السلام علیک یا مظلومَ الأُمِّ السلام علیکَ یا شهیدَ الأُمِّ، لا یَتَداخَلک همٌّ و لا غمٌّ، و إنَّ اللهَ تعالی سَیفرِجُ عنّی و عنکَ؛ یا بنیَّ! من ذا الذی فرَّقَ بینَ رأسِک و جَسدِک ؟ یا بنیَّ ! مَن ذا الّذی قَتَلک و ظَلَمَک؟ یا بنیَّ! من ذا الّذی سُبی حَریمُک؟ یا بنیَّ! مَن الذی أَیتم أطفالَک. ثمَّ إِنَّها بَکَتْ بکاءاً شدیداً. فلمّا سَمِع الدیُرانی ذلک إِندَهَشَ وَ وقَعَ مَغْشِیّاً علیه. ابو سعید شامی می‌گوید: روزی همراه کفار پستی که سرهای شهدا و اسیران را به شام می بردند، بودم. پس به کلیسای مسیحیان رسیدند. هنگامی‌که قسیس به سر امام حسین علیه‌السلام که نوری از آن به سمت آسمان ساطع بود نگريست، هیبت آن حضرت در قلبش واقع شد. قسیس به آن‌ها گفت: دیر ما به اندازه ی جمعیت شما بزرگ نیست. سرها و اسیران را وارد دیر کنید و از بیرون دیر را احاطه کنيد. اگر دشمنی حمله نمود او را بکشید و به خاطر سرها و اسیران نگران نباشید. آن‌ها کلام قسیس را پسندیدند و گفتند این نظر خوبی است. پس سر حسین علیه‌السلام را داخل صندوق قرار داده و قفل نمودند و همراه زنان و امام زین‌العابدین وارد دیر کردند و آن‌ها را در مکانی که تحت نظر داشته باشند قرار دادند. صاحب دیر خواست تا سر مطهر را ببیند و به خانه ای که صندوق در آن قرار داشت نگاه می‌کرد. او رازیانه اى داشت كه سر را در آن پیچید. در آن هنگام نورخانه را فرا گرفته و سقف خانه شکافته شد و از آسمان تختی بزرگ فرود آمد. ناگهان زنی که از حوری ها نیکوتر بود بر آن تخت نشست و شخصی فریاد می‌زد: راه باز کنید و نگاه نکنید. در آن لحظه از آن خانه زن‌هایی خارج شدند. آن زن‌ها سر را از صندوق بیرون آوردند و هر کدام یکی پس از دیگری سر شریف را می‌بوسیدند. هنگامی‌که نوبت به مولای ما فاطمه زهرا علیها سلام رسید، حضرت غش كردند و صاحب دیر نیز غش كرد. راهب با چشم نمی‌دید بلکه تنها کلام و سخن آن‌ها را می‌شنید که گوینده‌ای می‌گفت: سلام بر تو ای کشته ی مادر! سلام بر تو ای مظلوم مادر ! سلام بر تو ای شهید مادر! ناراحتی به خود راه مده و غصه نخور. زیرا خداوند در آینده فرج من و تو را می‌رساند. ای پسرم چه كسى بین سر و بدنت جدایی انداخته است؟ ای پسرم چه کسی تو را کشته و به تو ظلم روا داشته است؟ ای پسرم! چه کسی خانواده ات را به اسارت در آورده؟ ای پسرم چه کسی اطفال و کودکان تو را یتیم كرده است؟ سپس به شدت گریست. هنگامی‌که صاحب دیر این کلام را شنید، مدهوش شد و غش کرد. 📚منابع: الدمعة الساکبة، جلد ۵، صفحه ۷۰ 👈برگرفته از کتاب فاطمیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۶۰
بسم الله الرحمن الرحیم /حضرت رقیه ع...‌ ..آرمین غلامی دست شکسته ام بخدادردمیکند ازتازیانه ساق دوپا دردمیکند بنگرتمام بال وپر دخترت شکست چشمم قسم به جان شمادرد میکند درآتش است موی سره دخترت پدر دست دعای اهل بکا درد میکند بابا ببین که قامت عمه خمیده است پاهای عمه ام بخدا درد میکند درشام چادره سر عمه کشیده شد ازفرط گریه دیده ی ما درد میکند درشام پای نیزه ی توسنگ خورده ام تنهانه سر .که بلکه دوپا درد میکند باران سنگ خورده ام از کوچه یهود چشمان تارمن بخدا درد میکند برده فروش آمدومارانظاره کرد دل بهرغصه ها وبلا درد میکند لکنت زبان گرفته ام امشب برای تو این سوز. ونغمه های صدا درد میکند (مجنون)تمامی سر ورویم شکسته شد چشمم برای آن شهدا دردمیکند ⏫⏫⏫⏫⏫⏫⏫ میروم بر سره ! بازار! کجایی عباس شده ام خنده انظار کجایی عباس کوچه درکوچه این شهرحقارت دیدم شده این دیده ی من تار کجایی عباس خنده ی مردم شامی وبسی نامحرم بر اسیران گرفتار کجایی عباس زتنور آمده ای یاکه ز دیر راهب دیده ای این همه آزار کجایی عباس همه مستند نیفتی تو ز. نی دلبرمن حق توراگشته نگه دار کجایی عباس جگرم سوخت زبس موی سرت سوخت اخا شانه کردم سره دلدارکجایی عباس درتنوری سره شاه است روی خاکستر آتش افتاد به گلزار کجایی عباس پرده محمل زینب بنگر کنده شده پیش چشم توعلمدار کجایی عباس گذرِ برده فروشان تن مارابردند شامی و پولِ خریدار کجایی عباس ز روی بام زنی گفت کدام است حسین میزندسنگ به دلدار کجایی عباس کاش (مجنون)سربازار مرا میکشتند تانبینم غم دلدار کجایی عباس ⏫⏫⏫⏫⏫⏫⏫ بابانبوده ای که پرم را شكسته اند باضربه کعب نی كمرم را شكسته اند بابابه کوچه های یهودی چه میکنی بابای سرشکسته سرم راشکسته اند هرکس رسید زدلگدی بر تنم پدر نرخ طلايي گهرم را شكسته اند باباتنم نشان نگاهت نمي دهم آيينه هاي دور و برم را شكسته اند باباشكست خورده تر از من نديده ای بنگربه سنگها ، سرم را شكسته اند بابابیا مرا تو در آغوش خود بگير بنگر كه بغض شعله ورم را شكسته اند باباببرمراتوبه باغ وصال خود درگیرو داره غم ، تبرم را شكسته اند (مجنون) ببين كه غيره پدر یاورم نبود بابابه محضرت هنرم را شكسته اند