eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
619 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
4.3هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
شیدایم و دیوانه ی آن  چشم وِ ابرو یت رضا تاصحن تودیدم شدم عمری ثناگو یت رضا شاهانظر کن امشبی بر ذره‌ی ناقابلت  جبریل زانو میزند درپیش آن رو یت رضا گویندمولازائرت درعرش مهمان خداست   مردم بیا دیداراین کلب سیه رو یت رضا من زائرکوی توام گم کرده‌ام راه تو را دل از ازل  از ابتداشدعازم  کو یت رضا  یاضامن آهوفقط گیرم ز تو مولا مدد شادم که باشداز ازل  همواره دل سو یت رضا مشکل به کارم آمده، لطفی نما ای شاه طوس آقاگره وا می‌شود، با ذکر یا هو یت رضا تنهاامید عمر من غمخوار و یارِ سختی‌ام (مجنون) شده بیمارآن، درمان و دارو یت رضا   -آرمین غلامی (مجنون)
زنده شدگیتی به اقبالت رضا قرعه ام افتاده درفالت رضا چرخش پرگارهستی تا ابد روز وشب برمحورخالت رضا شوربلبل هیچ دانی ازکجاست میکندتوصیف احوالت رضا می ستایم هرکجادر هرمکان عترت پیغمبر وآلت رضا لوح وکرسی  عرش وفرش آسمان ماتم و مبهوت اند ازحالت رضا درحریمت چون کبوترمیشوم پرزنان درهرمه وسالت رضا کافرم گرازشما دل  برکنم از ازل هستم بدنبالت رضا میکند اقرار(مجنون )درت زنده شدگیتی به اقبالت رضا _آرمين غلامي(مجنون)
کرامات امام رضا👆👆👆👆 مطربی که در صحن امام رضا مدفون شد!! پدر ما، در مشهد در بازارچه حاج آقا جهان مغازه طباخی داشت او تابستان‌ها مرا به دم دکان خود می‌برد و آن‌جا شاگردی می‌کردم در همان‌جا بود که وقتی جیگی جیگی بساط نمایشش را پهن می‌کرد، یکی از مشتری‌هایش من بودم. جیگی جیگی فردی سیه چرده و لاغر بود و ساز محلی می‌زد. موسیقی‌اش شاد بود هرچند خودش غم خاصی داشت. جیگی جیگی هرگز دنبال پول نبود. در آن زمان که کودکی ۱۰-۱۲ ساله بودم، حرکات او که با ساز انجام می‌داد برایم شگفت‌انگیز بود و شاید علاقه‌ای که به عروسک نمایشی او داشتم باعث شد بعدها سراغ تئاتر بروم. در همان زمان بچه دیگری هم بود به نام محمدرضا که محو مضراب جیگی‌ جیگی می‌شد. پدر محمدرضا قاری قرآن بود و در مغازه‌اش به او تمرین قرآن می‌داد و این کودک کسی نبود جز محمدرضا شجریان که در دوره کودکی‌اش هرکس صدای قرآن خواندن او را می‌شنید میخکوب می‌شد. جیگی جیگی مطرب بود و به حرم امام رضا راهش نمی‌دادند اما زمانی که فوت کرد همزمان با او مردی والا مقام در مشهد درگذشت که برایش مراسم ویژه‌ای گرفتند، اما جالب اینجا بود که پیکرهای آن‌ها در غسالخانه با هم جابجا شد. قرار بود آن مرد والا مقام در حرم حضرت امام رضا (ع) دفن شود که هزینه بسیار بالایی هم داشت و می خواستند جیگی جیگی را که مُطرب بود به قبرستانی خارج از شهر ببرند، اما وقتی پیکرهای آن‌ها با هم جابجا شد، جیگی جیگی با مراسم خاصی در حرم امام رضا و در زیر سقاخانه اسماعیل طلا دفن شد. بعدا خانواده آن مرد والا مقام درخواست نبش قبر کردند، اما آیت الله میلانی که مرجع تقلید بود اجازه این کار را نداد و قسمت این شد که هرکه به زیارت امام رضا می‌رود جیگی جیگی را هم زیارت می‌کند. به نقل از رضا کیانیان مداح حاج آرمین غلامی
بسم الله الرحمن الرحیم 🎤 آرمین غلامی گودال بود وبرسره تو، بی هوا زدن باتیرونیزه ها به توازهرکجا زدن درمعرکه عبای تورابدکشیده اند اینان لگد به دلبره کرب و بلا زدن آتش زدی به زندگی اش حرمله بس است دیدم نمک به زخم دلت ای شها زدن همواره بس نبوده غرورم شکسته شد بانیزه ها مرابه بره بچه ها زدن تا سنگهایشان به سر و صورتم نشست حرفی بدی به حضرت خیرالنساء زدن بالای مرکبی و شدی واژگون زاسب پیچیده پای تو، چه کنم ؟! بی هوا زدن موی سپید داری و هستی امیرعشق پیران طایفه به ننت با عصا زدن اینجا گریزمن شده زینب دوید و گفت : غریب مرا زدن املعون توبس کن و به روی سینه اش نرو با چکمه ها قدم روی عرش خدا زدن ازدست و پا زدن گره ات وا نمی شود باهرچه داشتند بخدا که تورا زدن ( غلامی _مجنون کرمانشاهی)
اشعار كردی امام زمان(عج) از مجنون كرمانشاهی بیه کاره م ،زاری کی تیدن دلم شكیا وخواری کی تیدن له دس چی گیان وملك وعمر ومالم توای ریشم دراری کی تیدن وتی نازارتیدن روژجمعه وتی ای یارتیدن روژجمعه م مردم بیمه خاکسترله داخت وتی یه بارتیدن روژجمعه ویادتو خمارم هر تو دیرم بهارروزگارم هر تو دیرم خزانیه دل زاروملولم گل باخ و بهارم هر تو دیرم له شونت هاتمه زارو خرامان و سایه زلفكت بگرم م آمان اگه خالق وپت، پرسی و پی بیوش غریبه بی كسه شو ها و لامان له دیدارتوچاویله، م کوره چه خاكی كرده سر ای چاوه شوره بنیشم تا وكی دس و زرانی که داخ دیری تو ظلم وزوره فراخت جوره ،یه گل پر پرم كرد فلک وی بزم وارانه ترم كرد_ عزیز تا دلخوشی م،تونی تو دو سه روژی عجل دس و سرم كرد عزیزم تا وتی له تو جیا بوم وتی كاری نكردی دلنیا بوم تمام عشقگم شرط بو له داخت له ای بزمه نمینم ار پیا بوم م وقربان ای همکه مقامه خراوعشقم و كارم تمامه له یادت روژ و شو بیتابم آقا خدا زانید زنی بی تو حرامه م وقربان او،چرخی چوانت اسیرم م له حلقه زلفكانت گل م هاته دس باخت ثمردا تو خوش بو ار له دس چیه خزانت اگه خالق نكیدن وکسی رو نكیدن کس له عشقد خوی كتل كو له عشق دلرباگم من كشریام وپی بوشین كه له بان لشم بو وهارعمر. م واران نواری وهرکو مشكل م سر دراری له خوین پیکرم ایکاش مهدی بكیدن سرزمینه آویاری گل زهرا توتنیا گشت كسم بید و روژ بی كسی عاصای دسم بید نذانستم له پا وقتی در آتم توتنیادلبروفریارسم بید وقربان تو و شوله چراخت عزیزفاطمه مردم له داخت منه آواره جزمالت نناسم کمی تک دم له قی پرچین باخت له درد بیکسی دردم گرانه هناسم جور دم آهنگرانه هواسرده زمسان بیه نازار کمی تک باره ور تر سرد مانه له هجران تو رنج بیَورَه خوم له ای دنیابسی،درودرهَ خوم سرانه بی کسی درد نداری چ بوشم نازنین آخر شرهَ خوم درم له عشق دلدارم نشانه له او دیورم ودیوری دردمانه مه له داخ فراخت درده دارم ارای تو آگرم عشقم عیانه ریم دیوره و دلم تنگ وچوم تار و كوس كفتیو چاره م نا چار الا ای هرچه کس دردت و گیانم تمام شعر(مجنون)وفدای یار _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
👆👆👆متن عنایت امام رضا علیه السلام به سلمانی نیشابور💫 آرزویم نه به دل، باغ بهشت و حور است نه مرا جنت و فردوس برین، منظور است یا غریب الغربا پاره قلب زهرا - سلام الله علیها- خواهشم خواهش سلمانی نیشابور است ⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡ ◀️هنگامی‌که امام رضا (ع) به سمت مرو می‌آمدند بعد از نیشابور به کاروانسرایی رسیدند و کاروان متوقف شد. بر اساس دستور مأمون، ماموران اجازه ارتباط‌گیری مردم با امام را نمی‌دادند تا اینکه پیرمردی عاشق امام رضا ـ علیه‌السلام ـ شغل و هنر خود را بهانه کرد تا امام زمان خویش را ببیند. او به بهانه اصلاح و آرایش سر و صورت امام رضا ـ علیه‌السلام ـ خود را به حضرت رساند و توفیق دیدار امام زمانش را به دست آورد و امام رخصت دادند و مشغول کار شد. پیرمرد هنگام آرایش مو‌های امام، از اشتیاق دیدن آن حضرت صحبت می‌کرد که یک لحظه فکر کرد: «ای کاش از امام تقاضای اجرت کند» تا این فکر به ذهنش رسید، در همان لحظه امام رضا ـ علیه‌السلام ـ با اشاره به سنگی که به‌وسیله آن قیچی خود را تیز می‌کرد آن را تبدیل به طلا کردند. این پیرمرد بامعرفت به امام عرض کرد: ای امام رئوف، من اجرت دنیوی نمی‌خواهم من صباحی بیش زنده نیستم؛ چرا که عمر خود را گذرانده‌ام؛ من پیراهنی از شما می‌خواهم که با آن نماز خوانده‌اید و عبادت خدا را کرده‌اید تا کفنم باشد و خداوند به‌واسطه آن عذاب و فشار قبر را از من بردارد. امام رضا ـ علیه‌السلام ـ دستور دادند که یکی از لباس‌هایشان را به پیرمرد بدهند، در این لحظه پیرمرد به ذهنش رسید تا درخواست دیگری داشته باشد پس گفت: ای مولا! من از سکرات موت می‌ترسم و بزرگواری کنید و لحظه مرگ در کنار من باشید که امام پذیرفتند. پیرمرد با خوشحالی لباس و وسایل سلمانی خود را بدون نگاه به سنگ طلا برداشت و خداحافظی کرد. آن حضرت فرمودند: سنگ طلایت را بردار ما آنچه را که دادیم پس نمی‌گیریم. (این خاندان، خاندان کرم هستند تا کسی را راضی نکنند دست از بخشش و کرم برنمی‌دارند مخصوصاً که لقب رضا ـ علیه‌السلام ـ را خداوند متعال به ایشان عنایت فرموده است.) روزی اطرافیان امام دیدند حضرت رضا ـ علیه‌السلام ـ فرمودند: «لبیک لبیک لبیک» و بعد از آن هرچه به دنبال آن حضرت گشتند ایشان را نیافتند تا اینکه آن حضرت آمد و ماجرای این پیرمرد سلمانی را تعریف کردند و فرمودند اکنون لحظه جان دادن او بود. من هم بر بالینش حاضر شدم تا به آسانی جان داد.   📚همای سعادت 115
راز دل افشا کنم در میکده عقده ها دارم میان بتکده در پی زیبا رخ شهزاده ام سجده بر خاک زمین بنهاده ام چشم هجران مرا روشن نما با قدومت خانه را گلشن نما با دو چشم مست خود دل می بری کشتی غم را به ساحل می بری در بیابان در پی آئینه ام واژه ای باشد میان سینه ام لاله ام وصف خودش آغاز کرد همچو بلبل نغمه اش را ساز کرد گفته من زیباترین آلاله ام بهترین واژه برای لاله ام نام من دل می برد از عاشقان نور من باشد میان کهکشان موی من تفسیری از شبها بود روزها از روی من پیدا بود هر ملک بر صورت من خنده کرد نام من افلاکیان را زنده کرد نام من بر روی لبهای همه مهدیم من یادگار فاطمه مهدیم من مونس و دلدار تو در پریشانی منم غمخوار تو مستم از آن جرعه باقی عشق مهدیا ای آخرین ساقی عشق بر تمام دیده گان گشتم نهان ابن زهرا هستم ای اهل جهان پشت ابری روی من باشد نهان سرخی مغرب منم ای عاشقان دیده ام من روی سائل را سیاه دیده ام من نوکرم را در گناه دیده ام من در گناهی غوطه ور می شود در تو گناهان شعله ور گریه ها کردم برای شیعیان من دعا کردم برای عاصیان دین خود را بر عدویت باختی دیده ای رویم ولی نشناختی بارها کردم سلامت یار ما با خودت گفتی که بود این آشنا نام من دیگر برایت مرده است مال دنیا روح دین را برده است بس کنم صحبت ز کار پست تو گیرم ای عاشق دوباره دست تو لیک با من همسفر شو آشنا تا زخود گویم برایت قصه ها نام زهرا مایه جان و تن است ذوالفقار مرتضا پیش من است مهدیم من مونس بیچاره ها مهدیم من وارث گوشواره ها پیش من شمشیر جدم حیدر است در دو دستم گوشواره مادر است وارث باغ فدک هستم ولی غصه ها دارم به آوای علی ناله دار کوچه این جان و تن است هیزم خصم علی پیش من است در شب میلاد من مستی نما بین این سفره بیا دستی نما عیدیت را بر گدا مهدی بده راهیم بنما بسوی میکده شاعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) https://t.me/joinchat/AAAAAEPGDacfp95omCB0vA
  یا رضا  امشب بیارخصت بده برگدای بی نوا  فرصت  بده   پر زنان همچون کبوتر درحرم پرگشایم گرده سلطان کرم سرخوشم  دعوت شدم با زائران   پر زدم يك گوشه ای با عاشقان سرخوشم آقا صدایم کرده ای سائل صحن وسرايم كرده اي كي شود آقا رسم پا بوس تو تاشوم يك زائر مخصوص تو قبله گاه من تویی درهر جهت پرزنددل تا به سوی مزجعت طفل بودم مادر م باعشق تو رونوشتم داده هرشب مشق تو دعوتم دربزم مهمانی تو زنده شد در صحن نورانی تو صد گره در کارم افتاده رضا بانگاهی کن تو دردم را دوا درد مندت  هستم  آقا ده  دوا دستگیری کن بده مارا شفا بین این صحن وسرایت یارضا  اشک میریزم برایت یارضا این دل پر درد شد همپای تو در زمستان حس کنم گرمای تو کرده ام عکس تورا درسینه  قاب با نگاهت برف این دل گشته آب   دست خود رامن  به دستت میدهم صورتم بر سنگ فرشت مینهم صحن وایوان   تو راطی می کنم من جدایی ازحرم کی می کنم میرسی  آقا به دادماشبی دعوت مامیکنی آقاشبی گرچه بی صبرم به دادم میرسی در شب قبرم به دادم میرسی حضرت موسی الرضا عشق من است عشق  اوهمواره سرمشق من است من گدایی درسرایت میکنم هستی خودرافدایت میکنم  یارضا بردرگهت بد بوده ام لیک در روز جزا آسوده ام من گدایم بهرمن کاری بکن سائل   بیچاره  را  یاری  بکن رزق وروزي محرم رابده اين گدارا دست این مردم مده   غلامی(مجنون کرمانشاهی)_
بسم الله الرحمن الرحیم جمعه الحسین علیه‌السلام قتلگاه ناگهان ازسره، اسبی گل طاها افتاد ازفرس بودبه گودال که بابا افتاد درسرازیری گودال ؛ سری برخاک است یوسف فاطمه برخاک بلایاافتاد پدرم بین مناجات و نماز است ولی بین گودال گمان،حضرت موسی افتاد یوسفم از همۀ اهل جهان دل می‌بُرد به روی خاک گل، خوش قد و بالا افتاد بهترین در سَکَنات و وَجَنات و حَسَنات اَشبهُ النّاس به صدیقۀ کبری افتاد به زمین عشق اباالفضل میان گودال ذوالفقار علی عالی اعلی افتاد کیست او ، مشتری اش هست خداوندکریم درحرم با رجزش، زینب کبری افتاد درحرم، من چه بگویم که چه شد ازعم او بخداپاسخ این شاید و امّا افتاد 📝 غلامی-(مجنون کرمانشاهی)_ 👉 🔹 🔹
آن حضرت عشق خواهدآمد آن صولت عشق خواهدآمد آن روح ادب .خدای احساس آن غیرت عشق خواهدآمد باشدهمه جا همیشه سردار آن دولت عشق خواهدآمد او قبله ی عیسای مسیح است باهیبت عشق خواهدآمد از روز ازل منجی عشق است باغربت عشق خواهدآمد بر پایه ی عرش پرچم اوست باهمت عشق خواهدآمد مستان همه جرعه نوش جامش آن ساحت عشق خواهدآمد قدسی نفسان اسیر اویند آن وحدت عشق خواهدآمد رویش شده خورشید جهانی باهیبت عشق خواهدآمد رویش همه جلوه ی حسین است آن حضرت عشق خواهدآمد ازجلوه ی او نماز برپاست قدقامت عشق خواهدآمد مهدی ع.به تو(مجنون)زمانم آن کثرت عشق خواهدآمد 📕شاعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی).
بسم الله الرحمن الرحیم جمعه الحسین علیه‌السلام قتلگاه دربین گودالی سرت را جمع کردی درگوشه ای بال و پرت را جمع کردی درزیرخنجر، دست وپایی میزدی تو ای بسمل زینب ،سرت را جمع کردی برسینه ات باچکمه میزدشمرملعون دیدم که این سوپیکرت را جمع کردی خنجربه روی گردنت افتاده دلبر باخنجرملعون سرت را جمع کردی گودال را شستی به تنهایی حسین جان خونابه ی جسم وپرت را جمع کردی پایی زدوجسم توبرگرداندای وای درزیرخنجرپیکرت را جمع کردی شدازقفا راست بریده ای برادر خونابه های حنجرت را جمع کردی 📝 غلامی-(مجنون کرمانشاهی) 👉 🔹 🔹
بسم الله الرحمن الرحیم جمعه الحسین علیه‌السلام قتلگاه دربین گودالی سرت را جمع کردی درگوشه ای بال و پرت را جمع کردی درزیرخنجر، دست وپایی میزدی تو ای بسمل زینب ،سرت را جمع کردی برسینه ات باچکمه میزدشمرملعون دیدم که این سوپیکرت را جمع کردی خنجربه روی گردنت افتاده دلبر باخنجرملعون سرت را جمع کردی گودال را شستی به تنهایی حسین جان خونابه ی جسم وپرت را جمع کردی پایی زدوجسم توبرگرداندای وای درزیرخنجرپیکرت را جمع کردی شدازقفا راست بریده ای برادر خونابه های حنجرت را جمع کردی 📝 غلامی-(مجنون کرمانشاهی) 👉 🔹 🔹