فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لااله الا الله🤍
اینجا؟ آمریکا:)
اعمال قبل از خواب✨
🔶به سفارش امام صادق (ع)هرکس سوره تکاثر را قبل بخواند از عذاب قبر درامان باشد
سوره تکاثر:أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ. حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ. كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ. لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ. ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ. ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ
🔶 هدیه پیامبر به حضرت زهرا (س)در روز تولدشان که حضرت فرمودند بهترین هدیه تمام عمرم بود:
🔸۱_ قرآن را ختم کنید با : ۳مرتبه سوره توحید 🌱
🔸۲_ پیامبران را شفیع خود گردانید با :۱مرتبه اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی جمیع الانبیا و المرسلین 📿
🔸۳_ مومنین را از خود راضی کنید با: ۱مرتبه اللهم اغفر المؤمنین والمؤمنات🌻
🔸۴_ یک حج و عمره به جا آورید با: ۱مرتبه سبحان الله و الحمدالله ولا اله الا الله و الله اکبر🕋
🔸۵_ اقامه هزار رکعت نماز با:۳مرتبه یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ»☁️
حیف نیست هرشب به همین سادگی از چنین اعمال پر برکتی محروم بشیم؟🌙
『بسماللھِ الذیخَلقَالحُسَیۡن؏ :)!』
اَلسَّلامُعَلَیْڪَیااَباعَبْدِاللّھ...🖐🏻♥️🌿'!
نوڪࢪحســینیم
ذکر روز چهارشنبه: یا حی یا قیوم (ای زنده، ای پاینده) ذکر روز چهارشنبه به اسم امام موسی کاظم (ع) و
ذکر روز پنجشنبه:
لا اله الا الله الملک الحق المبین (معبودی جز خدا نیست؛ پادشاه برحق آشکار)
ذکر روز پنجشنبه به اسم امام حسن عسکری (ع) است. روایت شده در این روز زیارت امام حسن عسکری (ع) خوانده شود که خواندن آن موجب رزق و روزی میشود.
یکبار برای نماز صبح خواب ماند.
نور آفتاب از لای پنجره اتاق، خورده بود توی صورتش، و چشمهایش را باز کرده بود..
با صدای گریهاش خودم را رساندم توی اتاق!
نشسته بود میان رختخوابش و با گریه، پشت سر هم میگفت: چرا بیدارم نکردید؟😭
نمازم قضا شد، خوب شد؟
حالا مگر جرئت داشتم بگویم مادر اصلا هنوز
نماز برای تو واجب نیست..
فقط قول دادم از آن به بعد یادم نرود صدایش بزنم.🍃
صلوات امروز هدیه به شهید محمد معماریان 🌱
لطفا تعداد رو اعلام بفرمائید.
https://eitaa.com/joinchat/2211250448C653860b6ad
نوڪࢪحســینیم
آرامشه آخر اضطراب هامون..🥲
یه جایی تو قرآن میخونیم:
"اِنّی انَا رَبُّک"
انگار قشنگ خدا داره در گوشِت میگه:
خدات منم، بیخیالِ بقیه :)
#آخدا..
نوڪࢪحســینیم
امیرالمؤمنین: شما را از دنيا پرستى سخت بر حذر می دارم، زيرا منزلگاهى است براى كوچ كردن، نه منزلى برا
روش برخورد با فتنه ها
اميرالمؤمنين:
در فتنهها، چونان شتر دو ساله باش، نه پشتى دارد كه سوارى دهد، و نه پستانى تا او را بدوشند.
حکمت 1
#نهجالبلاغه 🌱
پاسخ به 40 شبهات انتخابات.pdf
1.04M
📌 به بهانههای عدم شرکت در انتخابات چه جوابی بدهیم؟
✍ پاسخ به ۴۰ شبهه پیرامون انتخابات
#انتخابات
#حضور_حداکثری
#پیشنهاد_مطالعه
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈
نوڪࢪحســینیم
#سخن_بزرگان حاج آقا قرائتی میگن: فردی گناهکار بود و به او تذکر دادم؛ او هم جواب داد: ای بابا حاجآق
اگر اراده کنی که خود را حفظ کنی،
پروردگار هم هنگام ارتکاب به گناه
برایت مانع ایجاد میکند .
- آقایحقشناس -
#منبرمجازی
اگه کسی برامون دست نزنه، ما موفق نیستیم؟!
اون همه تلاش هایی که کردی ولی دیده نشد
اون همه رنج هایی که کشیدی اما کسی
متوجهش نشد!
آیا فقط باید دیگران بدونن که تو در خلوت خودت چه سختی ها و مشکلاتی رو تجربه کردی؟!
لطفاً به خودت افتخار کن،
حتی اگه هیچکس برات دست نزد
خودت برای خودت دست بزن :)
#دوکلومحرفحساب 🫠
12.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اربعین امسال آقای رئیسی و همراهانشون رو فراموش نکنید:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وام بانکی ارز دیجتال بیت کوین نات کوین ...
#همستر
#دردامشیطان😱🔥
#قسمت_سوم
همون موقع اینقد ترسیده بودم پیش خودم گفتم محاله دیگه ادامه بدم!
دیگه امکان نداره پام رو تو این کلاس عجیب و ترسناک بزارم!
میخواستم اجازه بگیرم برم بیرون..
اما بدون اینکه کلامی از دهن من خارج بشه استاد روش رو کرد به من و گفت:
"الان وقت بیرون رفتن نیست خانم صبرکنید ده دقیقه ی دیگه کلاس تمومه...!"
واااای من که چیزی نگفته بودم..
این ازکجا فهمید من میخوام برم بیرون...؟!
از ترس قلبم داشت میومد تودهنم!
رعشه گرفته بودم..!
سمیرا بهم گفت:
"چت شد یکدفعه؟!"
باهمون حالم گفتم:
"هیس..بزار بعد از کلاس بهت میگم...!"
بالاخره تموم شد...
هل هلکی چادرم را مرتب کردم که برم با اینکه بچه ها دور استاد راگرفته بودن اما ازهمون پشت صدازد:
"خانوم هماسعادت..صبر کنید...!"
بازم شوکه شدم..
برگشتم طرفش..
یک خنده ی کریه کرد وگفت:
"شما دفعه ی بعدی هم میاین کلاس فکر نیامدن را از سرتون به در کنید!درضمن قرارنیست چیزی هم به دوستتون بگید!"
هااا...
خدای من..
این ازکجا فهمید من نمیخوام بیام؟!
تمام بدنم یخ کرده بود..
مغزم کار نمی کرد!
سمیرا هر چی پرسید چی شده اصلا قدرت تکلم نداشتم!
فوری رفتم تو خونه و به مادرم گفتم:
"سردردم..میخوام استراحت کنم!"
اما در حقیقت میخواستم کمی فکر کنم...
مبهوت بودم....
گیج بودم.....
کلاس گیتار روزهای زوج بود اما اینقد حالم بد بود که فرداش نتونستم برم کلاسهای دانشگاه!
روز دوشنبه رسید...
قبل از ساعت کلاس گیتار زنگ زدم به سمیرا و گفتم:
"سمیرا جان من حالم خوش نیست امروز کلاس گیتارنمیام...شاید دیگه اصلا نیام...!"
هر چی سمیرا اصرار کرد چرا بهانه ی سردرد اوردم..!
نزدیکای ساعت کلاس گیتار بود یک دلشوره ی عجیب افتاد به جونم!
یک نیرویی بهم میگفت اگر تو خونه بمونی طوریت میشه!
مامانم یک ماهی بود آرایشگاه زنانه زده بود..
رفته بود سرکارش..
دیدم حالم اینجوریاست گفتم میزنم از خونه بیرون..
یه گشت میزنم و یک سر هم به مامان میزنم!
حالم بهتر شد برمی گردم خونه..
رفتم سمت کمد لباسام..
یه مانتو آبی نفتی داشتم دست کردم برش دارم بپوشمش یکهو دیدم مانتو قرمزم که مال چند سال پیش بود تنمه!
از ترس یه جیغ کشیدم..
اخه من مانتو نپوشیده بودم!
خواستم دکمه هاشو بازکنم انگاری قفل شده بود!
ازترسم گریه میکردم..
یک هو صدا درحیاط بلند شد که باشدت بسته شد!
داشت روح از بدنم بیرون میشد از ته سرم جیغ کشیدم..
یک دفعه صدای بابا را شنیدم گفت:
"چیه دخترم طوری شده؟!چراگریه میکنی؟!"
خودم را انداختم بغلش..
گفتم:
"بابا منو ببر بیرون!اینجا میترسم..!"
بابا گفت:
"من یه جایی کاردارم..الانم اومدم یک سری مدارک ببرم!بیا باهم بریم من به کارام میرسم توهم یک گشتی بزن..!"
چادرم را پوشیدم یه گردنبند عقیق که روش (وان یکاد..) نوشته بود داشتم که کنار در هال اویزون بود...
برش داشتم انداختمش گردنم و سوار ماشین شدم و منتظر بابا موندم..!
بابا سوار شد وحرکت کردیم..
انقد تو فکر بودم که نپرسیدم کجا میریم فقط میخواستم خونه نباشم..!
بابا ماشین را پارک کرد و گفت:
"عزیزم تا من این مدارک رو میدم توهم یه گشت بزن و بیا!"
پیاده شدم..
تا اطرافم رو نگاه کردم دیدم خدای من جلو ساختمانی هستم که کلاس گیتارم اونجا بود!
پنجره ی کلاس رانگاه کردم..
استاد سلمانی باهمون خنده ی کریهش بهم اشاره کرد برم داخل...!
انگار اختیاری در کار نبود!
بدون اینکه خودم بخواهم پا گذاشتم داخل کلاس....
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
_مهرنیا
#دردامشیطان😱🔥
#قسمت_چهارم
داخل کلاس شدم...
سمیرا از دیدنم تعجب کرد رفتم کنارش نشستم..
سمیرا گفت:
"توکه نمیومدی...همراه من رسیدی که....!"
اومدم بهش بگم"که اصلا دست خودم نبود"
یه نگاه به سلمانی کردم دیدم دستش را گذاشته رو بینیش و سرش رو به حالت نه تکون میده....!
به سمیرا گفتم؛
"بعدا بهت میگم..!"
اما من هیچ وسیله و حتی دفتری و...همراه هم نیاورده بودم!
کلاس تموم شد..
من اصلا یادم رفته بود شاید بابا منتظرم باشه!
اینقد هم با ترس اومدم بیرون که گوشیم هم نیاورده بودم.!
پاشدم که برم بیرون سلمانی صدام زد:
"خانوم سعادت شما بمونید کارتون دارم نگران نباشید باباتون رفتن سرکارشون....."
دوباره گیج شدم..
یعنی این کیه؟!
فرشته است؟!
اجنه است؟!
روانشناسه که ذهن رو میخونه؟!
این چیه و کیه؟!!!
سمیرا گفت:
"توسالن منتظرت میمونم"
و رفت بیرون...
استاد یک صندلی نزدیک خودش گذاشت و خودشم نشست رو صندلی وگفت:
"بیا بشین..راحت باش!ازمن نترس من اسیبی بهت نمیزنم..!"
با ترس نشستم و منتظر شدم که صحبت کند
سلمانی:
"وقتی باهات حرف میزنم به من نگاه کن...!"
سرم را گرفتم بالا ونگاهش کردم..
دوباره آتیش تو چشماش بود اما اینبار نترسیدم..!
سلمانی گفت:
"یه چیزی داره منو اذیت میکنه باید اون از طرف توباشه!ازخودت دورش کن تا حرف بزنیم...!"
گفتم:
"چی؟!"
_یه گردنبد عقیق که حکاکی شده است...!
این رو ازکجا میدید؟!
اخه زیر مقنعه و چادرم بود..!
درش آوردم وگفتم:
"فقط وان یکاده..."
دادم طرفش..
یه جوری خودش رو کشید کنار که ترسیدم...!
گفت:
"سریع بندازش بیرون...!"
گفتم:
"آیه ی قرانه...!"
گفت:
"توهنوز درک حقیقی از قران نداری پس نمیتونی ازش استفاده کنی..!"
داد زد:
"زود بندازش....!"
به سرعت رفتم توسالن گردنبند رو دادم به سمیرا و بی اختیار برگشتم..
سلمانی:
"حالا خوب شد..بیا جلو نگاهم کن...!"
رفتم نشستم ...
سلمانی:
"هیچ میدونی چهره ی تو خیلی عرفانی هست؟!اینجا باشی ازبین میره این چهره باید تو یک گروه عرفانی به کمال برسه...!"
سلمانی حرف میزد و حرف میزد و من به شدت احساس خوابآلودگی میکردم!
بعدها فهمیدم اون جلسه ,سلمانی من را یه جورایی هیپنوتیزم کرده!
دیگه از ترس ساعت قبل خبری نبود..
برعکس فکر میکردم یه جورایی بهش وابسته شدم..!
همینجور که حرف میزد دستش رو گذاشت رو دستم!
من دختر معتقدی بودم و تا به حال دست هیچ نامحرمی به من نخورده بود اما تو اون حالت نه تنها دستم راعقب نکشیدم بلکه گرمای عجیبی از دستش وارد بدنم میشد که برام خوش آیند بود!
وقتی دید مخالفتی باکارش نکردم دوتا دستم رو گرفت تو مشتش و گفت:
"اگر ما با هم اینجور گره بخوریم تمام دنیا مال ماست..!"
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
_مهرنیا
اعمال قبل از خواب✨
🔶به سفارش امام صادق (ع)هرکس سوره تکاثر را قبل بخواند از عذاب قبر درامان باشد
سوره تکاثر:أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ. حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ. كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ. لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ. ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ. ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ
🔶 هدیه پیامبر به حضرت زهرا (س)در روز تولدشان که حضرت فرمودند بهترین هدیه تمام عمرم بود:
🔸۱_ قرآن را ختم کنید با : ۳مرتبه سوره توحید 🌱
🔸۲_ پیامبران را شفیع خود گردانید با :۱مرتبه اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی جمیع الانبیا و المرسلین 📿
🔸۳_ مومنین را از خود راضی کنید با: ۱مرتبه اللهم اغفر المؤمنین والمؤمنات🌻
🔸۴_ یک حج و عمره به جا آورید با: ۱مرتبه سبحان الله و الحمدالله ولا اله الا الله و الله اکبر🕋
🔸۵_ اقامه هزار رکعت نماز با:۳مرتبه یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ»☁️
حیف نیست هرشب به همین سادگی از چنین اعمال پر برکتی محروم بشیم؟🌙
『بسماللھِ الذیخَلقَالحُسَیۡن؏ :)!』
اَلسَّلامُعَلَیْڪَیااَباعَبْدِاللّھ...🖐🏻♥️🌿'!
نوڪࢪحســینیم
ذکر روز پنجشنبه: لا اله الا الله الملک الحق المبین (معبودی جز خدا نیست؛ پادشاه برحق آشکار) ذکر روز
ذکر روز جمعه:
اللهم صل علی محمد و ال محمد (خدایا رحمت فرست بر محمد و خاندان محمد)
ذکر روز پنجشنبه به اسم امام زمان (عج) است. روایت شده که در این روز زیارت امام زمان (عج) خوانده شود. ذکر روز جمعه باعث عزیز شدن می شود.
از طلاب حوزه ی علمیه و از حافظان قرآن کریم بود،
او در کردار و رفتار، عبادت و متانت،زبانزد خاص و عام بود و با رفتارش دل همگان را بهدست میآورد.
مقید بود کسی از دستش ناراحت نشود.
محبت و مهربانی، ولایتمداری شجاعت غیرت و مردانگیاش در قالب چند جمله نمیگنجد.
✅رهبر را بالاترین مقام خودش بعد از ائمه قرار داده بود که باید حرفش را گوش داد و توصیه می کرد اگر می خواهیم پیشرفت کنیم باید پشت سر رهبر باشیم.🌹
┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄
✨پدر شهید نقل میکند:
یک بار که از سوریه برگشته بود به احمد گفتم از آنجا چیزی بگو تا من هم استفاده کنم.
✅گفت بابا یقین دارم تا خواست خدا نباشد من شهید نمی شوم. بعد تعریف کرد که آخر شب منطقه ای را گرفتیم و چون خیلی خسته بودیم در خانه ای خوابیدیم. بعد از اینکه بیدار شدیم فهمیدیم وسط تله دشمن هستیم و دورمان مواد منفجره است و نخهایی روی زمین گذاشته اند که اگر پایمان به آنها بخورد منفجر می شود. از کار خدا وقتی خوابیدیم مثل یک مرده خوابیدیم و هیچ حرکتی نکردیم. کوچکترین حرکتی باعث انفجار می شد.
می گفت آنجا یقین پیدا کردیم تا خدا نخواهد ما شهید نمی شویم.
شهید مکیان وصیت کرده بود، روی سنگ قبرش فقط بنویسند:
🥀«تنها پرکاهی تقدیم به پیشگاه حق تعالی». 🍃
صلوات امروز هدیه به شهید احمد مکیان🌱
لطفا تعداد رو اعلام بفرمائید.
https://eitaa.com/joinchat/2211250448C653860b6ad