eitaa logo
مَجْنون‌ِواژه‌ها
168 دنبال‌کننده
768 عکس
128 ویدیو
5 فایل
سفری عاشقانہ به دنیای توهم... شایدهم واقعیتــــ.... آخَرْ، حقیقتِ رویا....وجودش در ذهن است!... پس چه باک که وجودِذهن به خلق دنیا درآید؟خـــوش اومدی♡ کپی؟آزاد(: کنارش لطفاً یه صلواتم خرج ظهورش شنوندتونم https://daigo.ir/secret/73094925
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مَجْنون‌ِواژه‌ها
1_1899294212
14.32M
-دعای‌کمیل-
مَجْنون‌ِواژه‌ها
-دعای‌کمیل-
بخوان او را همانگونه که بسیار دوست دارد....🤍🌱
-همسایه‌هامون-
-بسم‌الله-
‌اگر حجاب ظهورت غم بدیِ من است دعا نما که بمیرم چرا نمی آیی ؟... -شاعرانه-
15.mp3
3.62M
الهی العجل...💔
شده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد؟ گره‌ات کور شود غم به روانت برسد؟....💔 -الهی... ظهورش(:
_الحمدالله..✨ نفری یه یامهدی می‌گین همین‌جور قشنگ بباره؟🙃❄️
🌱🤍صبری نمانده ز این دل مشتاق یابن الحسن جمعه جمعه میگذرد اماخبری نمی آید🌱🤍 به شبا جمعه که میرسیم امیدی به این دل مشتاق می آید..... که شاید این جمعه بیاید آنکه مشتاق دیدارش هستیم..... اما....... امان از نزدیک شدن به غروب ها جمعه امان از غروب های جمعه که غوغایی در وجود می اندازد امان از غروب جمعه که امید را ناامید میکند لحظه به لحظه که به غروب نزدیک می‌شویم..... دل عاشقم به تب و تاب می افتد زیر لب می‌گویم یا بن الحسن این جمعه هم نیامدی آقا ..... انگار قرار است این خورشید زیبا عالم.... به انتظار پایان ندهد و یک بار دیگر هم پشت ابر بماند.... 🤲🏻🌱•|اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَجــے|•🌱🤲🏻
مَجْنون‌ِواژه‌ها
-🤍
الحمدالله کما هو اهله💙✨️ خدایا به همان اندازه ای که در ذهن من نمی گنجد و لایق توست شکرت🤲🏽🤍
مَجْنون‌ِواژه‌ها
از وقتی خبر آمدن او به دستش رسیده بود سراز پا نمی‌شناخت؛ همین هم موجب شد که با سرعت شال و کلاه کرد و
از فکر زیرکانه‌ی ذهنش، چشمانش ستاره باران شد. مولا درز نقشه‌اش نمی‌رفت(: آرام آرام خود را به خانواده سه نفری رسانده، پشتشان حیلت شکل، گام برداشت. به گونه‌ای که قدبلندهای‌ مرزبان عاشقی، نمی‌دانستند گمان کنند همراه آنان‌است..؟ یا که تنها ..؟ او هم بی‌اعتنا،انگار نه انگار که خبط قانون کرده، آرام آرام، پشت سر آن سه نفر فرشته نجات، گام برداشته و وارد محفل و جشن عاشقی شد. پایش را که داخل نهاد؛ نفسی از روی آسودگی کشید. نگاهی به اطراف افکند. همهمه آنجا ‌آنچنان زیاد بود که صدای کسی به کسی نمی‌رسید. یکی خاطره می‌گفت و اشک می‌ریخت و کسی بساط شیرینی بدان و شیرینی خوردن راه انداخته بود مبهوت جمعیت شد... که ناگهان، بلندگوها آوای حضور دلدارش را دادند. اشک شوق پلکانش را نوازش کرد تپش قلبش از هیجان آنقدر بلند بود که میان همهمه به گوش می‌رسید دیگران هم دست کمی نداشتند انگار نه انگار تا دمی پیش سالن از همهمه رو به هوا بود گریه ها بند آمده و بساط شیرینی خوران در آنی جمع شده بود.. انتظارهایشان هم پایان یافت و او با گام‌های‌ پر طمأنینه‌اش و چهره‌ای نورانی، وارد محفلشان شد. صدای جیغ و دست‌ها بالا گرفت. هق‌هق دلتنگی قلبش را شکافی داده و سیلاب صورتش شد اصلا مریدان همه از شوق می‌گریستند. و اوی از سفر آمده چشمهای بصیرت بخش خود را از شادمانی دلهایشان محروم نمی‌کرد. همان لحظه شور انقلاب عاشقی وجود همه‌ی حاضران را گرفت که بهر دلبری از مرادشان،مریدوار فریادی برآورند مردم و زمین بود از اتحاد قلبهایشان بر خود لرزید. -صل علی محمد رهبر ما خوش آمد.✨🤍 -قراری‌به‌سبک‌نیرنگ- +براساس واقعیت...با پیچ و تاب‌های خیالی