به نام او✨❤️
خستگی تمام وجودم را محاصره کرده بود،
به هرطرفی که نگاه میکردم دری از درد و رنج به رویم باز می شد.
در گوشه ای نشستم .....
خلوتی باخود کردم ....
هرسخنی که از زبانم جاری میشد
لبریز از آه و ناله بود .
به گمانم همان آه وناله هایی که همه آدم ها وقتی عرصه زندگی برایشان تنگ میشود به زبان می آورند.
به هرطرف نگاه میکردم یاد او می افتادم، و هر بار که یادش در ذهنم نقش می بست اشک از چشمانم جاری میشد.
آخر چرا؟
چرا خدا مرا به حال خودم رها کرده است؟
چرا خدا دستانم را ول کرده است؟
چرا خدا ازاین آدم ها جدایم نمیکند؟
چراخدا شاهددردو رنج هایم هست اما کاری نمیکند؟
چرا خدا اشک هایم را میبیند ولی برایش اهمیتی ندارد ؟
نمیدانم چه شد فقط میدانم انگار وارد عالمی دیگر شده ام.
در خوابی عمیق اما کوتاه .
ناگاه صدایی تمام وجودم را دربرگرفت:
ای بنده من .....
تمام این چرا چراهایی که تو به زبان اوردی ،
تمام اتفاقاتی که برایت افتاد ،من شاهد همه ی اینها بودم
اما......
سکوت من نشانه بی مهری من نیست ،
سکوت من نشانه رشد دادن توست که میخوام تورا براهمیشه ازآن خودم کنم که دیگر خود را ، وجودت را ، به هیچ چیز دیگر ترجیح ندهی.
میخواهم تورا محبوب خود وخود را محبوب تو .
طرح لبخندی روی لبم آمد.
از آن به بعد خود را در آغوشی خاص و ناب احساس کردم که مانندی نداشت ♡
#آغوش_یار❤️
#یارب
#درد_دل_بندگانه