تـٰاپـٰاۍِجـٰاندِلدادِهۍفَرمـٰانمولـٰاییم
طوفـٰاناَگَـربـٰاشَدچِهغَممـٰامَرددَریـٰاییم
من ضریحش را نمی بوسم ، علی میبوسدم ؛
طفل در آغوش بابا غصه کمتر میخورد🤍!(:
‹ #مولاناعلی ›
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از همین اول مهر به عشق رهبرم❤️📚
ولی هر آدمی یه نقطهای از زندگیش عمیقا متوجه میشه فقط امام حسین ِ که باهاش مونده .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرمود علی علی کن...
زود دلمون تنگ شده برا نجفت مولا😭
بطلب...
بطلب..
#پروازبی_بازگشتِ
#قسمت50
#عباسه
علی عزیز، عاشقانه ای سروده ایم..تقدیم به تو🥲
ـــــــــــــ
تصمیم گرفتم برم زندان و ورقه ی طلاق رو بدم حسین امضا کنه!
یه نگاهی به ورقه کرد و گفت:
_چی؟تو از من میخوای این ورقه رو امضا کنم؟!
+بخاطر پدر و مادر پیرت!مرگ برادرت و شهادت شوهرخواهرت کمرشونو خورد کرده
منو حسین باهم یکی به دو کردیم
اخرش رفتم طلاهامو فروختم و پولش رو گذاشتم برای حسین!
حکمش اومد که باید آزاد بشه!قبل از آزادی اش رفتم عمارت آرش. باهاش سرد بودم . معمولا برای آرش قصه ی هزار و یک شب میگفتم اما ایندفعه قصه ی خودمو گفتم
قرار شد آرش کاری به کار من و حسین نداشته باشه. و خودش گفته بود که با حسین دوباره ازدواج کنم و تاکید داشت . اخرش تصمیم گرفتیم یه عقد دونفره کنیم و با دوتا شاهد خانم و اقا
آرش تلفن کرده بود که برم عمارتش چون کارم داشت . اتفاقا اون شب هم علی اقا اینا اومده بودن رودبار.
وقتی رفتم شروع کردیم به بحث کرد ! وسط دعوا یهو در با شدت باز شد و حسین با عصبانیت و درحالی که اسلحه داشت یه نفر رو سپرپلای خودش کرده بود که اگه تیرانداختن به اون فرد بخوره وارد شد و گفت:
×جناب اقای آرش پاشایی
اب گلوم خشک شد . حسین سرتا پاش خشم بود.
×جناب پاشایی،مهلتت تموم شد.با هفت تیر اومدم عمارتت تا بفهمی صبر امثال منم حدی داره.عباسه بیا اینور
آرش به محافظه گفت:
_تو گم شو بیرون .
آروم رفتم پشت حسیـن وایستادم.
_البته خوب شد دعوای دونفر که یه نفر رو میخوان . اقای اقبالی همسرت به عشق من پشت پا زد لعنتی !
حسین هفت تیر رو گرفت سمتشو گفت:
×خفــــــه شوووووو . ببین این اسلحه خشابش رو کشیدم و اماده اس برای اینکه بچکونم توو مخت.
_بـــــــــزن
بـــــــــزن
دست حسین رو گرفتم و گفتم:
+حسین اروم باش اون میخواد عصبانیت کنه.
بحث که تموم شد رفتیم خونه خانم جون.
باهمه سلام علیک کردیم و رفتیم خونه تا لباسامونو عوض کنیم
نویسندگان:مجنون الحسین و خادم الحسین
___
توجه:
این رمان درموردشهیدسیدعلی اقبالی دوگاهه میباشد،کپی از رمان های #نائله و #پروازبی_بازگشتِ کاملا آزاد می باشد.
#پروازبی_بازگشتِ
#قسمت51
#عباسه
علی عزیز، عاشقانه ای سروده ایم..تقدیم به تو🥲
ـــــــــــــــ
روی صندلی جلوی میز نشسته بودم و گردنبند و گوشواره ای که حسین برام گرفته بود می انداختم که حسین گفت:
_اومدم تو عمارت تا اون مرتیکه بفهمه صبرامثال منم حدی داره.
+اومدی عمارت ، دستت درد نکنه ولی با اسلحــــــه؟!
_پَ میخواستی باچی بیام؟بدون اسلحه میومدم که کار هردومون تموم بود
+من میتونم از خودم دفاع کنم حسین جان
آرش نمیخواد بفهمه کاری که میکنه غلطه
با تمسخر گفت:
_شایدم تو چیزی نمیگی و اون متوجه نمیشه
از روی صندلی بلند شدم و رفتم چارچوب در وایستادم و گفتم:
+چیکار باید میکردم که نکردم؟!هان؟؟
چرا فکرمیکنی من بدنم از آهن هست؟
_کاش کمی فکر غرور شوهرت بودی.
هیچ پیش خودت فکرکردی که منم مثل علی دلم میخواد پدر بشم؟
+حسین ما چند نوبت در مورد این موضوع باهم صحبت کردیم. ما نمیتونیم بچه دار بشیم.آرش بفهمه بچه رو از ما میگیره
با تمسخر ادامه داد و گفت:
_به نظرم بریم از آرش بخوایم که(ابروهاشو بالا انداخت)رخصت بده ما بچــــــه دارشیم.
+بهتره همینجا بحث رو تموم کنیم
داشتم میرفتم اتاق که گفت:
_عباسه صبر کن
وایستادم و برگشتم سمتش.
_من فکرمیکنم تو انتظار نداشتی من اصلا بیام اونجا
+حسیــــــــن!
انگشت اشاره اش رو برد بالا و گفت:
_نه من مطمئنم که اصلا انتظار نداشتی من بیام
تا اینو گفت ناخوداگاه یه سیلی خوابوندم در گوشش
برگشت و با اخم ساختگی نگاهم کرد. تازه فهمیدم چیکارکردم
سریع کتشو برداشت و رفت.
زینب گفت:
*کجا حسین ؟
_میرم کمی قدم بزنم
*پس شام چی؟!
دوییدم سمتشو گفتم:
+حسیـــــن!صبرکن
#علی
سر سفره بودم که زینب صدام کرد ،رفتم اشپزخونه.
+جانم ابجی؟
_علی فکرکنم حسین و عباسه باهم دعوا کردن . حسین با ناراحتی رفت بیرون.
+چی؟؟ باشه تو برو سر سفره من حلش میکنم
نویسندگان:مجنون الحسین و خادم الحسین
___
توجه:
این رمان درموردشهیدسیدعلی اقبالی دوگاهه میباشد،کپی از رمان های #نائله و #پروازبی_بازگشتِ کاملا آزاد می باشد.
√ گناهان ڪوچڪ
+یڪ روز مریم آمد و گفت:
"به من یڪ روز مرخصے بده".
رفت و شب برگشت، دیدم سخت راه مے رود!😔
_پرسیدم: "تصادف ڪردے؟"
جوابے نداد...🤔
+پاپیچش شدم تا بالاخره گفت ڪه روے لولههاےِنفت -ڪه خدا مےداند توے #آفتاب داغ خوزستان چقدر داغ میےشدند- پا برهنه راه رفته!💔
_پرسیدم "چرا این ڪار رو ڪردی؟"
گفت:" #غافل شده بودم این ڪار رو باید مے ڪردم تا یادم بیاید چه آتشے در #آخرت منتظر من است".👏
+گفتم: "تو ڪه جز #خدمت ڪارے نمے ڪنے".
گفت: "فڪر مےڪنے!🍀
بعضے اشارهها، بعضی سڪوت هاے نا به جا؛ همهے اینها گناهاے ڪوچیڪیه ڪه تڪرار مے ڪنیم و برامون #عادے مےشن".🥀
#شهیده_مریـــم_فرهانیان
می گویند :
اگر بدحجابی آزاد باشد مثل غرب این موضوع برای همه عادی میشود☹️
با دقت بخوان👇👇👇👇👇👇
آیا واقعا چنین است⁉️
سوال:
اگر واقعا بی حجابی در غرب عادی شده چرا هنوز آنها برای تبلیغاتشان از زن استفاده می کنند⁉️👯
چرا درجامعه غرب فحشای سیری ناپذیر بیدادمی کند⁉️🔥
از گرایش به جنس مخالف رسیده اند به گرایش به همجنس و حیوان
بله میتونیم بگیم در نگاه, آنها وقتی یک بی حجاب می بینند,تعجب نمی کنند👌
اما اگر عادی شده,چطور بعضی از خیانتها حتی در محیطهای کاری دیده می شود😰❌⁉️
بله ما فکر میکنیم فضای نگاهشون عادیه....
اما افکار و اعمالشون نشون میده...عادی نمی شود..❌❌
اما☝️اسلام می گه جذابیت های زن و مرد فقط باید واسه همسرشون باشه☺️
و این نگاههاولذت حلال هم نوش جونشون✌️
اما اگه بنده ی خدا نشی, میشی برده ی شیطان🔥⚡️از نگاه حرام می رسی به اختلالات روانی و اضطراب و....❌♨️
نتیجه ی اینهمه بی بندباری و سخیف شدن آرایشها همینه..👈 تهش دیوونگی و اضطرابه..😰
اما☝️اگه همه ی زیباییها رو فقط در مورد حلال خودش ببینه
به این بلاها دچار نمی شه..❗️
اسلام همینو می خواد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨محسن رضایی: مطمئن باشید سیلی محکمی به نتانیاهو خواهیم زد، امروز در کمین رژیم صهیونیستی نشستهایم و حتما خوانخواهی شهید هنیه را انجام خواهیم داد.
ـــ ـ ـ ـــ ـ
۞#جهاد_تبیین
⊰𑁍⊱@TABEIN_14
هدایت شده از مسجد امام حسین عليهالسلام(خواهران)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣مراسم ازدواج تازه جانباز حزب الله لبنان ؛ چقدر اسم مقاومت برازنده ی این عزیزان است
<مجنون الحیدر>
❣مراسم ازدواج تازه جانباز حزب الله لبنان ؛ چقدر اسم مقاومت برازنده ی این عزیزان است
به به😊❤️
ان شاءﷲخوشبخت بشن☺️🥰
🎭 آنها که موهای صاف دارند...
فر میزنند...!
و آنها كه موی فر دارند...
مویشان را صاف میكنند...!
🎭 عدهای آرزو دارند خارج بروند...
و آنها كه خارج هستند برای وطن دلشان لك زده و ترانهها میسُرايند...!
🎭 مجردها میخواهند ازدواج کنند...
متأهلها میخواهند مجرد باشند...!
🎭 عدهای با قرص و دارو از بارداری جلوگيری میكنند...
و عدهای ديگر با قرص و دارو میخواهند باردار شوند...!
🎭 لاغرها آرزو ﺩﺍﺭﻧﺪ چاق بشوند...
و چاقها همواره حسرت لاغری را میكشند...!
🎭 شاغلان از شغلشان مینالند...
بیکارها دنبال همان شغلند...!
🎭 فقرا حسرت ثروتمندان را میخورند...
ثروتمندان دغدغهی نداشتن صفا و خونگرمیِ فقرا دارند...!
🎭 افراد مشهور از چشم مردم قایم میشوند...
مردم عادی میخواهند مشهور شده و دیده شوند...!
🎭 سیاهپوستان دوست دارند سفیدپوست شوند...
و سفیدپوستان خود را برنزه میکنند...!
و هیچکس نمیداند تنها فرمول خوشحالی این است : "قدر داشتههایت را بدان و از آنها لذت ببر"
قانونهای ذهنی میگویند خوشبختی یعنی "رضایت" مهم نیست چه داشته باشی یا چقدر،
مهم این است که از همانی که داری راضی باشى...آنوقت ”خوشبختی”...
خدایا شکرت 🙏
جان به لب آمدو لب بر لب جانان نرسيد!
دل به جان آمد و او بر سر ناز است هنوز
14.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نامِ حیدر به طُ مولا چقدر می آید :))))) ❤️🩹 .
#رحیمیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداییی خیلی حقههه😂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا چگونه زندگی میکنید؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- بـا تَمام اَسیران فَـرق داری ؛ 💔 .
#مجـیدرِضـانـژاد