eitaa logo
<مجنون الحیدر>
237 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
42 فایل
میشودنیمه‌شبےگوشه‌ی‌بین‌الحرمین من‌فقط‌اشک‌بریزم‌توتماشابکنی(:؟️ یِه‌حرم‌داره‌ارباب‌ُیِه‌جهان‌ِگرفتارش.💚 https://daigo.ir/secret/3366134401 ناشناس🌹 https://virasty.com/Zenab1337 نشانیِ ویراستی❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تـٰاپـٰاۍِجـٰان‌دِلدادِه‌ۍفَرمـٰان‌مولـٰاییم‌ طوفـٰان‌اَگَـربـٰاشَد‌چِه‌غَم‌مـٰا‌مَرد‌دَریـٰاییم
من ضریحش را نمی بوسم ، علی میبوسدم ؛ طفل در آغوش بابا غصه کمتر میخورد🤍!(: ‹
خدایا منو از خودم جدا کن ، ولی از خُودت نه:)
ولی هر آدمی یه نقطه‌ای از زندگیش عمیقا متوجه میشه فقط امام حسین ِ که باهاش مونده .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرمود علی علی کن... زود دلمون تنگ شده برا نجفت مولا😭 بطلب... بطلب..
علی عزیز، عاشقانه ای سروده ایم..تقدیم به تو🥲 ـــــــــــــ تصمیم گرفتم برم زندان و ورقه ی طلاق رو بدم حسین امضا کنه! یه نگاهی به ورقه کرد و گفت: _چی؟تو از من میخوای این ورقه رو امضا کنم؟! +بخاطر پدر و مادر پیرت!مرگ برادرت و شهادت شوهرخواهرت کمرشونو خورد کرده منو حسین باهم یکی به دو کردیم اخرش رفتم طلاهامو فروختم و پولش رو گذاشتم برای حسین! حکمش اومد که باید آزاد بشه!قبل از آزادی اش رفتم عمارت آرش. باهاش سرد بودم . معمولا برای آرش قصه ی هزار و یک شب میگفتم اما ایندفعه قصه ی خودمو گفتم قرار شد آرش کاری به کار من و حسین نداشته باشه. و خودش گفته بود که با حسین دوباره ازدواج کنم و تاکید داشت . اخرش تصمیم گرفتیم یه عقد دونفره کنیم و با دوتا شاهد خانم و اقا آرش تلفن کرده بود که برم عمارتش چون کارم داشت . اتفاقا اون شب هم علی اقا اینا اومده بودن رودبار. وقتی رفتم شروع کردیم به بحث کرد ! وسط دعوا یهو در با شدت باز شد و حسین با عصبانیت و درحالی که اسلحه داشت یه نفر رو سپرپلای خودش کرده بود که اگه تیرانداختن به اون فرد بخوره وارد شد و گفت: ×جناب اقای آرش پاشایی اب گلوم خشک شد . حسین سرتا پاش خشم بود. ×جناب پاشایی،مهلتت تموم شد.با هفت تیر اومدم عمارتت تا بفهمی صبر امثال منم حدی داره.عباسه بیا اینور آرش به محافظه گفت: _تو گم شو بیرون . آروم رفتم پشت حسیـن وایستادم. _البته خوب شد دعوای دونفر که یه نفر رو میخوان . اقای اقبالی همسرت به عشق من پشت پا زد لعنتی ! حسین هفت تیر رو گرفت سمتشو گفت: ×خفــــــه شوووووو . ببین این اسلحه خشابش رو کشیدم و اماده اس برای اینکه بچکونم توو مخت. _بـــــــــزن بـــــــــزن دست حسین رو گرفتم و گفتم: +حسین اروم باش اون میخواد عصبانیت کنه. بحث که تموم شد رفتیم خونه خانم جون. باهمه سلام علیک کردیم و رفتیم خونه تا لباسامونو عوض کنیم نویسندگان:مجنون الحسین و خادم الحسین ___ توجه: این رمان درموردشهیدسیدعلی اقبالی دوگاهه میباشد،کپی از رمان های و کاملا آزاد می باشد.
علی عزیز، عاشقانه ای سروده ایم..تقدیم به تو🥲 ـــــــــــــــ روی صندلی جلوی میز نشسته بودم و گردنبند و گوشواره ای که حسین برام گرفته بود می انداختم که حسین گفت: _اومدم تو عمارت تا اون مرتیکه بفهمه صبرامثال منم حدی داره. +اومدی عمارت ، دستت درد نکنه ولی با اسلحــــــه؟! _پَ میخواستی باچی بیام؟بدون اسلحه میومدم که کار هردومون تموم بود +من میتونم از خودم دفاع کنم حسین جان آرش نمیخواد بفهمه کاری که میکنه غلطه با تمسخر گفت: _شایدم تو چیزی نمیگی و اون متوجه نمیشه از روی صندلی بلند شدم و رفتم چارچوب در وایستادم و گفتم: +چیکار باید میکردم که نکردم؟!هان؟؟ چرا فکرمیکنی من بدنم از آهن هست؟ _کاش کمی فکر غرور شوهرت بودی. هیچ پیش خودت فکرکردی که منم مثل علی دلم میخواد پدر بشم؟ +حسین ما چند نوبت در مورد این موضوع باهم صحبت کردیم. ما نمیتونیم بچه دار بشیم.آرش بفهمه بچه رو از ما میگیره با تمسخر ادامه داد و گفت: _به نظرم بریم از آرش بخوایم که(ابروهاشو بالا انداخت)رخصت بده ما بچــــــه دارشیم. +بهتره همینجا بحث رو تموم کنیم داشتم میرفتم اتاق که گفت: _عباسه صبر کن وایستادم و برگشتم سمتش. _من فکرمیکنم تو انتظار نداشتی من اصلا بیام اونجا +حسیــــــــن! انگشت اشاره اش رو برد بالا و گفت: _نه من مطمئنم که اصلا انتظار نداشتی من بیام تا اینو گفت ناخوداگاه یه سیلی خوابوندم در گوشش برگشت و با اخم ساختگی نگاهم کرد. تازه فهمیدم چیکارکردم سریع کتشو برداشت و رفت. زینب گفت: *کجا حسین ؟ _میرم کمی قدم بزنم *پس شام چی؟! دوییدم سمتشو گفتم: +حسیـــــن!صبرکن سر سفره بودم که زینب صدام کرد ،رفتم اشپزخونه. +جانم ابجی؟ _علی فکرکنم حسین و عباسه باهم دعوا کردن . حسین با ناراحتی رفت بیرون. +چی؟؟ باشه تو برو سر سفره من حلش میکنم نویسندگان:مجنون الحسین و خادم الحسین ___ توجه: این رمان درموردشهیدسیدعلی اقبالی دوگاهه میباشد،کپی از رمان های و کاملا آزاد می باشد.
دیشب عجیب دلتنگ ایام فاطمیه و مراسماش بودم:)💔
√ گنا‌هان ڪوچڪ +یڪ روز مریم آمد و گفت: "به من یڪ روز مرخصے بده". رفت و شب برگشت، دیدم سخت راه مے رود!😔 ‌_پرسیدم: "تصادف ڪردے؟" جوابے نداد...🤔 +پاپیچش شدم تا بالاخره گفت ڪه روے لوله‌هاےِنفت -ڪه خدا مے‌داند توے داغ خوزستان چقدر داغ میےشدند- پا برهنه راه رفته!💔 _پرسیدم "چرا این ڪار رو ڪردی؟" گفت:" شده بودم این ڪار رو باید مے ڪردم تا یادم بیاید چه آتشے در منتظر من است".👏 +گفتم: "تو ڪه جز ڪارے نمے ڪنے". گفت: "فڪر مے‌ڪنے!🍀 بعضے اشاره‌ها، بعضی سڪوت هاے نا به جا؛ همه‌ے اینها گناهاے ڪوچیڪیه ڪه تڪرار مے ڪنیم و برامون مے‌شن".🥀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می گویند : اگر بدحجابی آزاد باشد مثل غرب این موضوع برای همه عادی میشود☹️ با دقت بخوان👇👇👇👇👇👇 آیا واقعا چنین است⁉️ سوال: اگر واقعا بی حجابی در غرب عادی شده  چرا هنوز آنها برای تبلیغاتشان از زن استفاده می کنند⁉️👯 چرا درجامعه غرب فحشای سیری ناپذیر بیدادمی کند⁉️🔥 از گرایش به جنس مخالف رسیده اند به گرایش به همجنس و حیوان بله میتونیم بگیم در نگاه, آنها وقتی یک بی حجاب می بینند,تعجب نمی کنند👌 اما اگر عادی شده,چطور بعضی از خیانتها حتی در محیطهای کاری دیده می شود😰❌⁉️ بله ما فکر میکنیم فضای نگاهشون عادیه.... اما افکار و اعمالشون نشون میده...عادی نمی شود..❌❌ اما☝️اسلام می گه جذابیت های زن و مرد فقط باید واسه همسرشون باشه☺️ و این نگاههاولذت حلال هم نوش جونشون✌️ اما اگه بنده ی خدا نشی, میشی برده ی شیطان🔥⚡️از نگاه حرام می رسی به اختلالات روانی و اضطراب و....❌♨️ نتیجه ی اینهمه بی بندباری و سخیف شدن آرایشها همینه..👈 تهش دیوونگی و اضطرابه..😰 اما☝️اگه همه ی زیباییها رو فقط در مورد حلال خودش ببینه به این بلاها دچار نمی شه..❗️ اسلام همینو می خواد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨محسن رضایی: مطمئن باشید سیلی محکمی به نتانیاهو خواهیم زد، امروز در کمین رژیم صهیونیستی نشسته‌ایم و حتما خوان‌خواهی شهید هنیه را انجام خواهیم داد. ـــ ـ ـ ـــ ـ ۞ ⊰𑁍⊱@TABEIN_14
نتانیاهو:در حال نقشه کشیدن برای ترور یحیی سنوار هستیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم ازدواج تازه جانباز حزب الله لبنان ؛ چقدر اسم‌ مقاومت برازنده ی این عزیزان است
🎭 آنها که موهای صاف دارند... فر می‌زنند...! و آنها كه موی فر دارند... موی‌شان را صاف می‌كنند...! 🎭 عده‌ای آرزو دارند خارج بروند... و آنها كه خارج هستند برای وطن دلشان لك زده و ترانه‌ها می‌سُرايند...! 🎭 مجردها می‌خواهند ازدواج کنند... متأهل‌ها می‌خواهند مجرد باشند...! 🎭 عده‌ای با قرص و دارو از بارداری جلوگيری می‌كنند... و عده‌ای ديگر با قرص و دارو میخواهند باردار شوند...! 🎭 لاغرها آرزو ﺩﺍﺭﻧﺪ چاق بشوند... و چاق‌ها همواره حسرت لاغری را می‌كشند...! 🎭 شاغلان از شغلشان می‌نالند... بیکارها دنبال همان شغلند...! 🎭 فقرا حسرت ثروتمندان را می‌خورند... ثروتمندان دغدغه‌ی نداشتن صفا و خون‌گرمیِ فقرا دارند...! 🎭 افراد مشهور از چشم مردم قایم می‌شوند... مردم عادی می‌خواهند مشهور شده و دیده شوند...! 🎭 سیاه‌پوستان دوست دارند سفیدپوست شوند... و سفیدپوستان خود را برنزه می‌کنند...! و هیچ‌کس نمی‌داند تنها فرمول خوشحالی این است : "قدر داشته‌هایت را بدان و از آنها لذت ببر" قانونهای ذهنی میگویند خوشبختی یعنی "رضایت" مهم نیست چه داشته باشی یا چقدر، مهم این است که از همانی که داری راضی باشى...آن‌وقت ”خوشبختی”... خدایا شکرت 🙏 جان به لب آمدو لب بر لب جانان نرسيد! دل به جان آمد و او بر سر ناز است هنوز
دوستان در هوای صحبت یار ؛ زر فشانند و ما سر افشانیم ..🌿
14.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نامِ حیدر به طُ مولا چقدر می آید :))))) ❤️‍🩹 .
خوب بخونید 😔 .
خیلی این متنو دوست دارم🥲💚 و بارها تجربه اش کردم🥲👌