#رمان_نائله
#part50
#زينب
شوك الكتريكی رو به حسين وصل كردند و روی دور تند گذاشتند .حسين مثل گوسفندی كه سرشو ببرند بال بال ميزد.حسين مدام ميگفت ياعلی ،ميدونستم كه امام علی از حسين مراقبت ميكنه .بر اثر دست و پا زدن حسين بند دستش پاره ميشه.
گروهبان كه حسين رو تو اين وضع نديده بود رفت جلو و شوك رو معبر قاپيد و گفت:
*قربان اينطوری هلاك ميشه.
معبر رفت سراغ كابل . با كابل افتاد به جان حسين .حسين زير شكنجه های متوالی به خودش ميپيچيد.سعی ميكردم گريه نكنم تا در مقابل جلادان شاه ضعف نشون ندم.فرياد حسين تا انتهای سالن رد كشيده بود و همه زندانيان را متوجه خود كرده بود. انگار معبر هم از پا افتاده بود. شلاق را انداخت كنار و با لگد افتاد به جانش. كفش نوك تيزش چنان به شكمش فرود می آمد كه گويی در شكمش فرو رفته است. حسين لحظه ای سر بلند كرد. خون جلو چشم ّمعبر را گرفته بود.صورتش سرخ شده بود. براي لحظه ای نگاه حسين در نگاهش قفل شد.حسين گفت:
_من امروز تو را به زانو در خواهم آورد. تو نميتونی از من حرف بكشی.
آن نارنجك هايی كه از همسرم بدست آورديد را روی سرت خراب خواهم كرد.
خودت را برای يك جنگ روانی آماده كن، معبر.
ناگهان حسين عصبانی شد و دريك چشم برهم زدن تفی روی صورت معبر بر تاپ کرد و گفت:
_تو احمقی. بی شرفی. بيشعوری. فكر كردی با بچه طرفی؟ تو احمقی معبر.احمق
صدای حسين بلندتر شد، طوری كه فريادش تا انتهای سالن ردكشيد. حالاديگر معبر مثل يك خرس تير خورده افتاد به جان حسين. هم لگد ميزد، هم پاسخش را ميداد.
*پدرسوخته . تو احمقی.حالا پرخاش هم ميكنی؟
صداي معبر بلندتر از حسين بود. انگار خودشون هم نميفهميدند كه باصدای بلند به همديگر پرخاش ميكنند.
_ تو احمقی معبر، احمق. اگر جرات داری، دستم را باز كن تا بفهمی كه چقدر
ضعيفی. تو يك پست فطرتی.
حسين كمی آروم گرفت بعد با صدای بلند گفت:
_بی شعور
خشم تمام وجود معبر را گرفته بود، طوری كه خودش هم نميدونست چه ميكنه. اختيار از دستش خارج شده بود و در برابر پرخاشگري حسين هر عكس العملی را از خودش نشون ميداد. برای لحظه ای فرياد حسين در گلو خفه شد. چشم به معبر دوخت و با دقت بهش خيره شد.
_درست شد، بدبخت. حالافقط به فكر انتقام ازمن هستی. اصلا يادت رفته كه ازمن اعتراف بگيری. ديگه كاغذ و قلمی دركارنيست. فقط فحش ميدهی و لگد ميزنی. اين همان كاری است كه من به دنبالش بودم. دلت خوش باشه كه مرا شكنجه ميكنی. همين كه اصل موضوع را فراموش كرده ای، كفايت ميكنه. آن قدر اين جنگ روانی راادامه ميدهم كه مثل نعش روی زمين ولو شوی.
معبر کفشش رو روی گلوی حسین گذاشت و فشرد . ولش کرد که حسين نفس تازه كرد. دوباره با صدای بلند فرياد زد:
_بدبخت. برو بيرون ببين چند هزار حسين فرياد «مرگ بر شاه» سر ميدهند.
ديگر آن اطلاعاتی كه از من ميخوای ارزشی ندارد، احمق. تو هيچ وقت
نتوانستی ما را درك كنی.
حسين كمی سكوت كرد. خواست توجه معبر را بيشتر به خودش جلب كند.
_كله خراب بی شعور. من چه حسن باشم، چه حسين، فرزند آيت ا... علم
الهدی هستم. هيچ وقت ميزان وفاداری اين خانواده را به آيت ا... خميني
درك نخواهی كرد. حالا وقت آن رسيده كه برای نجات خودت چاره ای كنی. صدای آزادی را نميشنوی؟
حسين از ته دل خوشحال بود . از چهره ش ميديدم كه ابتكار عمل رو به دست گرفته.خون از پيشانی حسين جاری ميشد.
ادامه دارد....
#رمان_نائله
#part51
گروهبان حسين رو از صندلی جدا كرد و دست و پای حسين رو باز كرد. خانمی كه كنارم وايستاده بود.منو كشوند طرف صندلی، حسين با تعجب به من نگاه ميكرد .
اومد جلو و گفت:
_خواهش ميكنم همسرمو شكنجه نكنيد. اون نميتونه تحمل كنه.
*خفه شو برو عقب
_منو به جاش شكنجه كنيد.
*همسرت قصد داشته با نارنجك تيمسار شمس تبريزی رو ترور كنه . بايد شكنجه اش كنيم. در ضمن بعد همسرت حكم اعدامت و انجام ميديم.
معبر چی گفت؟يعنی ميخوان حسين رو اعدام كنند؟
*راستی حسين آقا همسرت با چادر جذابه اما وقتی كشف حجاب كنه تو دل بروتر ميشه😐
حسين تا اينو شنيد رگ غيرتش ورم كرد و به طرف معبر حمله كرد .معبر رو به زمين انداخت و با مشت به صورت معبر ميزد.
_خفه شو بی غيرت . خفه شو عقده ای
جلو رفتم و حسين رو از معبر جدا كردم با نگاهم به حسين التماس كردم كه ولش كنه.
خانومه اومد جلو و منو روی صندلی نشوند.دستو پاهامو بسته بودن.ناگهان لرزه به بدنم افتاد .آروم آروم گريه ميكردم و حضرت زهرا رو صدا ميزدم . سعی كردم اين جنگ روانی رو ادامه بدم . شروع كردم به شعار دادن:
+مرگ بر شاه . درود بر خمينی .
شوك رو ازم جدا كردن و با مشت و لگد به جانم افتادند.صدای حسين رو ميشنيدم كه ميگفت:
_يازهرا خودت كمكمون كن . خودت ميدونی همسرم تو چه شرايطی هست.
اون خانومه منو به ديوار چسبوند. در يك حركت غيره منتظره معبر به سمتم حمله كرد و به پاش به شكمم لگد زد😭من كلا خم شدم.بعد يه سيلی محكم بهم زد كه صورتم كبود شد😭😭بعد با كابل افتاد به جونم . روی زمين افتادم حسين هی ميگفت:
_يازهرااااا
دستمو به ديوار گرفتم و بلند شدم و روبه معبر كردم:
+ای معبر.تو ميخوای منو بيوه كنی؟چرا دست از سرمون برنميداری؟حسينم رو تا الان سه بار شكنجه كرديد.الانم كه حكم اعدامش رو صادر كرديد. حسينم رو با شكنجه هاتون پير كرديد.جوونیشو ازش گرفته ايد. 😭صدای پای آزادی رو نميشنوی؟ به وعده خداوند ظلم يه روزی تموم ميشه .شاه ميره و امام خمينی برميگرده.ببين من حاضرم 14تا بچه بدنيا بيارم و اونارو سربازای امام خمينی تربيت كنم و اينكارو خواهم كرد. تو فكر ميكنی ما به نزد خدا خوار شديم و تو نزد او عزيز و گرامى مى باشى؟ و تصور كردى اين نشانه قدر و منزلت تو در نزد خداست؟ از اين رو، باد غرور به بينى انداخته و به خود باليدى و خرم و شادمان شدى از اينكه ديدى دنيا در كمند تو در آمده و امور تو سامان يافته و مُلك و خلافت ما در اختيار تو قرار گرفته؛ پس كمى آهسته تر! آيا سخن خداوند را فراموش كردى كه فرمود: «آنها كه كافر شدند [و راه طغيان پيش گرفتند] تصوّر نكنند اگر به آنان مهلت مى دهيم، به سودشان است. ما به آنان مهلت مى دهيم تا بر گناهان خود بيفزايند؛ و براى آنها عذاب خوار كننده اى [آماده شده] است)شما همانند کسانی هستید که رحم به دختر رسول خدا نکردند😭
حسين به دوستش يدالله كه اينجا بود گفت:
_برو و به زينب بگو تموم كنه . اون حالش بده
يدالله اومد سمتم و گفت:
*خانم موحد لطفا تموم كنيد.شما حالتون بده.
با گريه برگشتم سمت يدالله و گفتم:
+جرئت دارن همسرمو بكشن.
*اين حرف حسينه
همينكه فهميدم حسين اين خواهشو از من داره خطبه رو تموم كردم
نام:سیدحسین علم الهدی
سن:۲۱ ساله
شغل:استاد دانشگاه/پاسدار و فرمانده سپاه هویزه
وضیعت تأهل:همسرزینب موحد
#رمان_نائله
#شهیدسیدحسینعلمالهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه گوشه از کرببلا بزار تمااشات کنم .💔
#روحاللهرحیمیان
اصلا میشنوی این صدامو؟
اصلا میبینی گریه هامو؟
بیا دونه به دونه بشمارم غمامو...(:
#دلبرعراقیمن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادرم گفته که از امالبنین حاجت بخواه:)💔
#امینقدیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوکریت برام عزت... ♥️
#رضانریمانی
آه بابا علی.mp3
1.63M
صدبارقربانتشومبازمگرفتارمآهباباعلی
#مهردادملکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بههرکیگفتمنوکرم،زدزمینمنو(:❤️🩹
#امینقدیم
#محمدرضاناصری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسین جان من به هیچکس و هیچ چیز امید ندارم !💔
همه ی امید من به توست 🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کربلا پیش تو گرمه دل سردم:)🫀
#امینقدیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیارو آب ببره .❤️🩹
#امینقدیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دِق کردم کربلا...💔
#حسینستوده
<مجنون الحیدر>
_
:-"حسین جانم آقای من
بگذار خلاصه برایت بگویم
من از دوری کربلایت دلتنگ نه! دق مرگ شدم..!💔
-شُغلِت چیه؟
+اَمنیَتی ...
-ینی چیکار میکنی؟
+روزایِ عادی فوش میخوریم و روزای شُلوغ گلوله... :)♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
ارزش افزوده...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رمضان آبرویمان رفته ...💔