#پروازبی_بازگشتِ
#قسمت35
#علی
علی عزیز، عاشقانه ای سروده ایم..تقدیم به تو🥲
ــــــــــــــ
یهو لبخند تلخی زد و گفت:
_یادته چقدر تو این اتاق میگفتیم و میخندیدیم؟من ،تو ،زینت ،حسین و سجاد......
پریدم وسط حرفشو گفتم:
+خدابیامرزتش.
بعد آروم از صندلی اومد پایین و با گریه گفت:
_برای چی عزیزدلم؟برای چی؟اون از سجاد که جنازه اش سوخته شده بود . این از مهدی که پیکر زخم و زیلی شو تو دشت و بیابون رها کردی.فقط برادرای تو بودن؟عزیزدلِ ما نبودن؟!
گریه اش که شدت پیدا کرد فریده رفت کنارش و گفت:
×عزیزدلم آروم باش .توروبه خدا یواش تر ،مادرمهدی میشنوه دلش خون میشه.
_چطوری آروم باشم؟
صدای گریه اش که رفت بالا با دستم اشاره کردم تا صداشو بیاره پایین.
دو زانو نشسته بودم روی زمین و سرم پایین بود.زینب چیزی گفت که تمام وجودم سوخت:
_جیارم یانر(جیگرم میسوزه)
فریده دید اوضاع خوب نیست در رو بست.
بعد چند دقیقه زینت در رو زد.از چشاش فهیدم که گریه کرده.آروم گفت:
_دلِ مادراقامهدی رو خون کردین.بیاین از دلش دربیارین و حلالیت بطلبین.
سرمو تکون دادم و گفتم:
+رفتی در رو باز بزار.
انگار یه دیگ مسی روی سرم گذاشتن .از بس درد میکرد.
گریه های زینب تمومی نداشت همینکه خواستم برم تو فریده داد زد:
_یافاطمه زهرا، زینب...
علی بدو بیا زینب بیهوش شد.
سریع خودمو رسوندم بهشون
سریع زینب رو بردیم بیمارستان،پرستار گفت که یکی پیش زینب بمونه.
+فریده جان من میمونم تو برو خسته ای .فردا کلی کار داریم.
_مراقب خودت و زینب باش .
+شماهم همینطور.
_خداحافظ
+بسلامت.
لبخندی زدم و مشغول ذکر گفتن شدم.
به زینب که نگاه کردم فهمیدم که چی کشید . کلا شکسته شده بود. کمتر میخندید ،کمتر میومد تو جمع.
روزنامه ای که اونجا بود رو پهن کردم روی زمین و نماز شبم رو خوندم.پرستار بخش تا دید دارم نماز میخونم گفت:
_ببخشین ولی نمازخونه بازه خواستین برین اونجا استراحت کنید من مراقب همسرتون هستم.
سرمو انداختم پایین و لبخند زدم و گفتم:
+راحتم ممنون.
_امری باشه درخدمتم.
+سلامت باشین
خواستم برای نماز صبح زینب رو بیدار کنم ولی نتونستم.انگار مانعی جلومو میگرفت.
همینکه چشامو بستم صدای جیغی بیدارم کرد.
یهو دیدم زینب بیدارشده.
+جانم چیشده ابجی جونم؟!
نفس نفس میزد .لیوان ابی دستش دادم.
_سر نداشت.
+کی؟!
_پسرِمادرم زهرا(س)سر نداشت.
سرمو انداختم پایین ...
+بگیربخواب
_میخوام نمازمو بخونم.
لبخندی زدم و کمکش کردم تا وضو بگیره.
نویسندگان:مجنون الحسین و خادم الحسین
___
توجه:
این رمان درموردشهیدسیدعلی اقبالی دوگاهه میباشد،کپی از رمان های #نائله و #پروازبی_بازگشتِ کاملا آزاد می باشد