eitaa logo
<مجنون الحیدر>
238 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
42 فایل
میشودنیمه‌شبےگوشه‌ی‌بین‌الحرمین من‌فقط‌اشک‌بریزم‌توتماشابکنی(:؟️ یِه‌حرم‌داره‌ارباب‌ُیِه‌جهان‌ِگرفتارش.💚 https://daigo.ir/secret/3366134401 ناشناس🌹 https://virasty.com/Zenab1337 نشانیِ ویراستی❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
علی عزیز، عاشقانه ای سروده ایم..تقدیم به تو🥲 ـــــــــــــ +لطفا از اول تا آخر بگید که چه اتفاقی افتاده و چیشده؟!و اینکه چرا شما با حسین ازدواج کردین؟! یه نفس عمیقی کشید و گفت: _نمیدونم شما میدونید یا نه ولی زمانی که آمریکا تشریف داشتین من و حسین همدیگر رو دوست داشتیم و قرارمون این بود که باهم ازدواج کنیم. همونطور که میدونید قرارشد من و حسین باهم عقد کنیم که یهو سر و کله ی پدر آرش که بهش ارباب میگن پیدا شد. پدر آرش یه عمارت بزرگی داره و کلی محافظ و خدم و حشم و از مال و منال چیزی کم نداره!من به زور با آرش ازدواج کردم، تازه به آرش خو گرفته بودم که پدرش گفت باید عباسه رو طلاق بدی . بعد طلاق من و ارش با برادرشما ازدواج کردم. وقتی رفتیم سر خونه و زندگیمون پدر آرش به رحمت خدا رفت و از اون ببعد سایه ی شوم آرش از زندگی ما کم نشد وحتی برای اسیب زدن به من و همسرم کاری کرد تا پدرم کار و کاسبی که داشت رو از دست بده. +بله درسته. آدمی که طمع پول داشته باشه این چیزا براش مهم نیست! _آرش هی بهم میگفت که"برگرد من خاطرخواهتم"و از این حرفا و حتی گاهی اوقات یکی از مشاورانش به نام موسی رو میفرستاد تا من رو راضی کنه که برگردم! +درسته!شما باید تو این مدت حواستونو بیشتر جمع کنید ممکنه ارش از شما بخواد که برگردین. ما فعلا اینجا هستیم تا این مراسمات خواهرزاده فریده تموم بشه.هراتفاقی افتاد من پشتتون هستم. _ممنونم از دلگرمی تون. بلند شدم و رفتم هال وقتی برای حسین اشد مجازات نوشتن قرار شد که اعدامش کنند از طرفی موسی مشاور ارش ازم خواست تا با آرش ازدواج کنم ولی من زیربار نمیرفتم. تا اینکه خانم جون صدام کرد و رفتم خونه پایینی شون. یه کت و شلوار طوسی رنگ با پیرهن سفید بهم نشون داد و گفت: _این اندازه شه؟ +به گمونم یه هوا گشاد باشه برای حسین _برای حسین نیست این کت. با تعجب گفتم: +نیست؟پس برای کیه؟ با بغض گفت: _مال سجاد خدابیامرزه. کت دومادیشه. بغض کردم و گفتم: +خدارحمتشون کنه _خیلی سربه سرش میزاشتم این سجاد در به در رو . البت پسرخودمه و خوب میشناسمش ولی خب شوخی های مادرپسری یه چیزی دیگه اس. امیدوارم منو حلالم کنه. کت اقاسجاد رو گذاشت سرجاش و گفت: _عباسه جون ببخشید . این چندمدت خیلی بی تابی میکردم. هم برای اقامهدی خدابیامرز هم برای سجاد. دست خودم نبود. با لبخندتلخی گفتم: +اختیاردارین این چه حرفیه. کاملا قابلِ درکه. نویسندگان:مجنون الحسین و خادم الحسین ___ توجه: این رمان درموردشهیدسیدعلی اقبالی دوگاهه میباشد،کپی از رمان های و کاملا آزاد می باشد.