eitaa logo
<مجنون الحیدر>
238 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
42 فایل
میشودنیمه‌شبےگوشه‌ی‌بین‌الحرمین من‌فقط‌اشک‌بریزم‌توتماشابکنی(:؟️ یِه‌حرم‌داره‌ارباب‌ُیِه‌جهان‌ِگرفتارش.💚 https://daigo.ir/secret/3366134401 ناشناس🌹 https://virasty.com/Zenab1337 نشانیِ ویراستی❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
علی عزیز، عاشقانه ای سروده ایم..تقدیم به تو🥲 ـــــــــــــــ +وحیداقا کلاه سورمه ای تون کجاست؟ *ندارم اقا +یعنی چی که نداری؟!لباس بدون کلاه اصلا وجود نداره . اونم لباس نظامی و خلبانی *ببخشین . گم شده کلاه لباس سورمه ای ام رو که دستم بود به وحید دادم و از خواستم که کلاه مرتضی رو به خودش بده. همه شون شوکه شده بودن ، وحید که دستپاچه شده بود سریع کلاهمو گرفت سمتم و گفت: *جسارته اقا . امروز میرم یکی سفارش میدم. +دستمو رد نکن بعد سریع ازشون جدا شدیم . مهدی زاده که نه باورش میشد نه چیزی دست زد به دستمو برگشتم سمتش. +چیزی شده؟ _چرا کلاهتو به وحید دادی؟! با لبخند گفتم: +من مثل کسی هستم که وسط رکوع نماز، انگشترشو به آن مرد مستمند می بخشه، من مثل کسی هستم که...... سریع ازش جداشدم و رفتم دفتر.تا وارد دفتر شدم تلفن زنگ خورد . سریع برداشتمش: +جانم بفرمایید با صدایی که از پشت گوشی اومد شوکه شدم. _سلام داداش خوبی.....؟ با تته پته گفتم: +سجااااد.......؟ _آره فدات بشم منم سیدسجاد..... سریع از جایم بلند شدم و گفتم: +کجااایییی تو سجاد؟ _در دفترت رو باز کنی من رو میبینی سریع رفتم و در رو باز کردم. با دیدن چهره ش و قدبلندش یه لحظه هنگ کردم . هم شوکه شدم هم..... +بیا تو سجاد که اومد تو خودم یه راهروی اداره رو چک کردم. بعد که رفتم تو و در رو بستم. عین جن زده ها خشکم زد. سجاد با لبخند دستاشو باز کرد . سریع دوییدم سمتشو پریدم بغلشو گریه کردم. _آروم باش برادر. +تو این مدت کجابودی تو؟!چطوری زنده موندی؟اون جنازه ای که......؟ با لبخند گفت: _تو این مدت یه جای امن پنهانی شدم تا آب از آسیاب بیافته ، چطوری زنده موندنم رو مدیون امام زین العابدین(ع)هستم ، اون جنازه ای هم که سوخت و شما دفنش کردین جنازه ی رفیقم بود.راستی خانم جون چطوره؟ سری تکون دادم و گفتم: +خیلی بده ، میگه هنوز صدای سجاد تو گوشمه ، بعد از شهادت مهدی هم خیلی حالش بد شد . با تعجب پرسید: _مگه مهدی شهید شده؟! سری تکون دادم _پس الان خرج زندگی زینب با کیه؟ +باشوهرش اقاعامر هست _شوهرش؟؟ +بیچاره خواهرم بعد از شهادت مهدی کم بود دق کنه . بعد چهلمش هم عزادارش بود . کارش شده بود گریه . تا اینکه با یه عراقی ازدواج کرد. ادم خوبی هست و تو رژیم بعث عراقه و از مخالفای صدام حسین هست. _خیلی خب مبارکه . از حسین چ خبر +حسیــــن؟! نویسندگان:مجنون الحسین و خادم الحسین ___ توجه: این رمان درموردشهیدسیدعلی اقبالی دوگاهه میباشد،کپی از رمان های و کاملا آزاد می باشد.