eitaa logo
<مجنون الحیدر>
238 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
42 فایل
میشودنیمه‌شبےگوشه‌ی‌بین‌الحرمین من‌فقط‌اشک‌بریزم‌توتماشابکنی(:؟️ یِه‌حرم‌داره‌ارباب‌ُیِه‌جهان‌ِگرفتارش.💚 https://daigo.ir/secret/3366134401 ناشناس🌹 https://virasty.com/Zenab1337 نشانیِ ویراستی❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
براشون نهار کشیدم.داشتم میوه ها رو میشستم که در رو زدند.چادرمو سر کردم. +کیه؟ یه نفر با بغض گفت: _منم بتول جان مریم مطیعی بود.در رو که باز کردم با صورت کبود شده اش مواجهه شدم. +چیشده؟چرا صورتت کبود شده؟ با گریه گفت: _خانم جزایری آوردمش خونه و بغلش کردم . صبر کردم تا با گریه کردن خودشو خالی کنه. گریه اش که تموم شد.گفتم: +چریان چیه؟ _خانوم جزایری برای ساجده خواستگار اومده.خواستگارش اسمش داوود و جزو نیروهای شاه ملعون هست.من با ازدواجشون مخالفم .حتی ساده جوابش منفی است.آقاصالح که فهمید با کمربند افتاد به جانم. +آقای میردوستی نباید همچین کاری کنه.من باهاشون صحبت میکنم. تا اینو گفتم با التماس گفت : _نهههه توروخدا اگه شما باهاش حرف بزنید اوضاع بدتر میشه. +من نمیتونم در مقابل کسی که حق یه مظلومی رو ازش میگیرن سوکت کنم.یا خودم باهاشون حرف میزنم یا به سیدحسن میگم باهاشون صحبت کنه. _ممنونم خانم جزایری +خواهش میکنم. بعد کمی نشستن .بلندشد که بره بهش گفتم: +نگران نباش اتفاقی نمیافته. سعی کردم بهش حس خوب منتقل کنم.شامو خوردیم و ظرفارو شستم . ساعت 11شب بود که خوابیدیم اما حسین نخوابید تو اتاقش نهج البلاغه میخوند. صبح بعد از نماز بلند شدم و رفتم بیرون سرقبر سیدمرتضی.فاتحه ای خوندم و گفتم +سلام حاج آقا.خوبی؟دلم برات تنگ شده .مرتضی ببین پسرات بزرگ شدند .کاظم تو دانشگاه اعلامیه پخش میکنه.حسین سازمان موحدین رو تأسیس کرده . علی میره سربازی و.... بعد کمی درد و دل کردن رفتم سر مزار شهیده حسینی مادر زینب موحد فاتحه ای قرائت کردم و برگشتم خونه. ادامه دارد.....