#رمان_نائله
#part27
چراغ موتور رو خاموش کردم و بلافاصله با سرعت پشت سر اتومبیل حرکت کردم و خودرا به چهارراه منتهی به شهربانی رساند.
+اين فاصله كم برای تيراندازی مشكل خواهد بود، امادر عوض خيالم از دخترش راحته
با چراغ به محمد علی و يدالله اشاره كردم كه ميتونند وارد عمل شوند.
موتور را روشن نگهداشتم و منتظر ماندم. معزالدين، يداالله و محمدعلی را پياده كرد.و به سرعت آنجا را ترك كردم. هنوز سرهنگ صد متری با آنها فاصله داشت كه آماده شليك شدند. اتومبيل به چهارراه كه رسيد، محمدعلی سرهنگ رانشانه رفت و شليك كرد. خون ازكتف سرهنگ بيرون زد. راننده كنترل اتومبيل را از دست داد. اتومبيل كه ايستاد، سرهنگ سراسيمه پياده شد. هنوز به جوی آب نرسيده بودكه دو شليك پياپی او را به زمين انداخت. دورزدم و كناريدالله و محمدعلی ايستاد. هنوز مردم جمع نشده بودند كه آنها به سرعت معركه را ترك كردیم. اتومبيل معزالدين را كه ديدم، موتور را كنار خيابان پارك كردم .اين بار كه وارد منزل شدند، اعلاميه ای را كه از قبل آماده كرده بودم،از چمدان بيرون آوردم. يك بار ديگر اون را مرور كردم. اين دومين اعلاميه نظامي
گروه موحدين بودكه چاپ ميشد. تهديد گروه موحدين درادامه اين عمليات
برای من كه اكنون دو مأموريت موفق را پشت سرگذاشته بودم،خیلی دلچسب
بود. انگار فضای شهر نسبت به يك هفته گذشته عوض شده بود.در انتها اعلاميه اشاره كردم كه اعدام انقلابی رئيس ساواك كرمان در نوبت بعد قرار دارد. منتظر ماندم تا پس از آمدن راهنما، اعلاميه را توسط او تكثيرنمايد. صداي درآمد. راهنما وارد شد. خوشحال و سرحال. بهم كه رسيد،گفت:
_اعلاميه اول شما دست به دست ميگردد.
يك نفر دريكی ازمساجد با صدای بلند گفت:
«با حضور گروه موحدين، ديگر كسی جرأت قتل عام مردم رانخواهد داشت.»
كمی آرام گرفتم و سپس اعلاميه دوم را به راهنما داد. گفتم:
+بهتره خبر اعدام سروری را زودتر در شهر پخش كنيد تا مرهمی باشه برای داغداران
مسجد جامع.
راهنما اعلاميه ای را از جيب بيرون آورد و بهم داد.
- اين آخرين اعلاميه امام است. برای شما آورده ام.
بلافاصله آن را خواندم و به محمدعلی گفتم:
+موضوع اعتصاب شركت نفت جدی شده. امام كاركنان نفت را تشويق به اعتصاب كرده است.بايد خودمان را به اهواز برسانيم.
_اما هنوز كار ما تمام نشده، اعدام رئيس ساواك مانده.
+بقيه كارها را به خودشون واگذار كنيد. ديگه جو كرمان عوض شده. لزومی نداره ما اينجا بمانيم.
_ساواك راه های خروجی كرمان را كاملا زير نظر گرفته. آونها ميدانند اين دوجريان كاراز يك گروه غير بومی است. ديگر همه فهميده اند كه موحدين دركرمان مستقر هستند.
+در اين صورت هر چه زودتر برويم، بهتر خواهد بود.
ادامه دارد.....