eitaa logo
<مجنون الحیدر>
235 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
3هزار ویدیو
41 فایل
میشودنیمه‌شبےگوشه‌ی‌بین‌الحرمین من‌فقط‌اشک‌بریزم‌توتماشابکنی(:؟️ یِه‌حرم‌داره‌ارباب‌ُیِه‌جهان‌ِگرفتارش.💚 https://daigo.ir/secret/3366134401 ناشناس🌹 https://virasty.com/Zenab1337 نشانیِ ویراستی❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
خبر این جمله برام سنگین بود . شب موقعی که زینب خوابید رفتم بالا سرش . موهاشو نوازش میکردم و اروم اروم تو خفا گریه کردم .بعد رفتم نهج البلاغه رو خوندم. صبح برای نماز بلند شدم و زینب رو هم بلند کردم.نماز رو به جماعت خوندیم . بعد از خوردن صبحانه رفتم دانشگاه . از قبل گفته بودن امروز جلسه دارن . جلسه ساعت ۴ بود . اونقدر درس گفته بودم که فکم درد میکرد . هی آب گلوم خشک میشد . منم مجبور میشدم آب جوش بخورم . جلسه که شروع شد اساتید شروع کردن به صحبت کردن . نوبت من که شد بلند شدم و گفتم: +بسم رب الشهداء والصدیقین . ما و شما برای خدا زنده و پایدار ، برای خدای زنده و پایدار قیام کردیم . و به او بعنوان بزرگترین پشتیبان پناهنده شدیم و امید بستیم . پناهِ پناهندگان شدیم . او[خدا] پناه ماست . او یار ماست . ما به او اعتماد داریم و ما به سوی خدا بازگشت میکنیم. بعد نشستم، جلسه که تموم شد یکراست رفتم خونه . امروز خیلی خسته شدم . مثل همیشه با استقبال گرم زینب مواجه شدم . رفتم دستامو بشورم که یهو دیدم زینب با یه حوله اومده کنارم . +عزیزم من راضی نیستم هردفعه که میرم دستامو بشورم تو با حوله بیای تا من دستامو خشک کنم. _حسین جان اگه اینکارو نکنم در روز قیامت شرمنده حضرت زهرا میشم. شام رو خوردیم و خواستم بخوابم که زینب گفت: _چه عجب بالاخره میخوای بخوابی . خندیدم و گفتم: +خیلی خسته ام _اها پس بگو شده زینب در طول این دوسال خیلی وقت ها بهم میگفت بخواب خسته ای اما من نمیخوابیدم و کتاب میخوندم... صبح با صدای زینب برای نماز بلند شدم... بعد از نماز رفتم پیش برادران سازمان موحدین ادامه دارد...