گفت پیری :
درد بیدرمان بگیری بچہجان !
او دعای کارسازی کرد ُ من عاشق شدم ࣫͝
𝒎𝒂𝒌𝒉𝒅𝒐𝒔𝒉
آن پاسخهای بیرحمانہ را فراموش نکن !
بہ یادشان بیاور تا دلتنگ نشوی ...
𝒎𝒂𝒌𝒉𝒅𝒐𝒔𝒉
مامانبزرگم آخر همہی تلفنهایش میگفت :
« کاری نداشتم کہ !
زنگ زده بودم صداتون ُ بشنوم .. »
ما هم کہ جوان و جاهل ،
چہ میدانستیم صدا با دل ِ آدم چہ میکند :)
𝒎𝒂𝒌𝒉𝒅𝒐𝒔𝒉
دل ِ کوچکی داری و غمهایی بزرگ .
چارهای نداری جز اینکہ غمت را
جاهای دیگری پنهان کنی .
مثلا تہ چشمہایت ، پشت خندههایت ،
در سکوت ناگہانت ،
در گریہهای دور از چشم ..
' عیبی ندارد اگر آغشتہای بہ اندوه '
کسی ابر را سرزنش نمیکند ،
اگر تیره باشد و نبارد ..
𝒎𝒂𝒌𝒉𝒅𝒐𝒔𝒉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خطاب بہ بهترین دوستم :
𝒎𝒂𝒌𝒉𝒅𝒐𝒔𝒉
« من هم روزگاری فکر میکردم عشق
همہ چیز را حل میکند . . .
بعدها فهمیدم عشق
بہ توجه و احترام بند است ؛
احترام بہ شعور ، بہ شخصیت ،
بہ محبت ، بہ زمان و بہ علاقہمندیهای
کسی کہ دوستش داری .
عشق بدون احترام شاید ایجاد شود ،
اما دوام نمیآورد ! »
𝒎𝒂𝒌𝒉𝒅𝒐𝒔𝒉
دیگه غم تو صورتش نبود
بلکه عضوی از صورتش بود ؛
چشم ، ابرو ، بینی ، دهان و غم ...
𝒎𝒂𝒌𝒉𝒅𝒐𝒔𝒉
آدم ها آنقدر زود عوض می شوند
که تو فرصت نمی کنی
به ساعتت نگـاه کنی و
ببینی چند دقیقه ، بین دوستیها
و دشمنیها فاصله افتاده است :)
𝒎𝒂𝒌𝒉𝒅𝒐𝒔𝒉