eitaa logo
مکنونات
105 دنبال‌کننده
23 عکس
10 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مکنونات
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را وقتی در آبی تا میان دستی و پایی می‌زدم اکنون همان پنداشتم دریای بی پایاب را امروز حالی غرقه‌ام تا با کناری اوفتم آن گه حکایت گویمت درد دل غرقاب
یکشنبه۴آذر تدریس حوزه. علاقه مندم کلاس احکام به سمت خواندن برخی روایات فقهی و نیز گاهی،استدلالات فقهی بره و البته کار بسیار سختیه بعد کلاس مسجد اومدم.کارهای برقی مسجد و... ظهر استراحت کردم و بعدش پیگیری های اصفهان زیبا و شهر زندگی شب،هیات هفتگی مسجدالامام.خداراشکر هیات های هفتگی نوجوون ها جون گرفته.ای کاش متوجه قدر و جایگاه خودشون باشند...برای کارهای بزرگ دوس داشتم براشون توضیح بدم که پای کار مسجد و هیات و...، این ماییم که رشد می کنیم بعد هم صحبت با آقامحمود فروزبخش،پیرامون مرحوم پرورش. محمود همیشه زاویه نگاه متمایز و جذابی داره تا به خودم جنبیدم،یازده و نیم بود که آمدم خانه
مکنونات
یکشنبه۴آذر تدریس حوزه. علاقه مندم کلاس احکام به سمت خواندن برخی روایات فقهی و نیز گاهی،استدلالات فقه
باید تلاش کنم این وضعیت ونظم برقرار بشه و حفظ بشه صبح تا ظهر، درس و تدریس و بحث حوزه.نهایتا یک روزش کار اداری و... ظهر تا مغرب،مطالعات و پیگیری های مرتبط با سار(مسأله فلسطین و مقاومت،شهر زندگی،اصفهان زیبا،تاریخ تحولات،رفتارسیاسی و...) بعدمغرب،مسجدالامام،منبر و...
دوشنبه ۵آذر صبح با درس خارج شروع شد.بحث فقه خمس(مال حرام مخلوط به حلال) و اصول، بحث برائت. یک سیدی سر کلاس میان که آدم دقیقی هست. مبانی مرحوم خویی و شهید صدر را هم مسلطه و سر کلاس اشکال های خوبی مطرح می‌کنه.تا حالا چند مرتبه بعد کلاس اومدن پیش من و اشکالاتی که استاد بهش اعتنایی نداشتن را مطرح کردن و بحث کردیم.اگر وقت آزادی پیدا کنم بهشون پیشنهاد میدم برای مباحثه بعدش هم مدرسه مشکات رفتم و تدریس احکام.ابواب انواع آب های وسایل را نگاه کردیم. روایت خوانی چقدر مفیده.دوس دارم آدم پایه ای پیدا بشه و مستمرا روایت بخوانیم.همین روایات فقهی را.بطرز عجیبی این روایات از دسترس عموم متدینین دور افتاده.شاید مناسب برای منبرهای بعدنماز مسجد هم باشه. بعدش خانه اومدم و مباحث الاصول شهیدصدر،بحث برائت را قدری مطالعه کردم روزهایی که خانه میام، در معرض خواب بعد ازظهرم و برکت وقتم را می گیرم.یه قدری استراحت کردم که متاسفانه سه ونیم بعدازظهر شد😂 بعدش مسجد رفتم و کارهای اصفهان زیبا و شهر زندگی را پیگیری کردم. بین دو نماز مسجد صحبت کردم و اهمیت روضه های مسجد را گفتم.اینکه جوون ها و نوجوون ها و حتی کودکان فرصت پیدا میکنن خودی نشان بدن به اولیا خدا و بار بیان، اینکه بهترین فرصت ارتباط با محله هست و...هفته دیگه سه شب روضه داریم انشاالله و بچه ها مشغول تدارک روضه اند. بعد نماز جلسه نهج البلاغه بود. هر هفته بخشی از کتاب الغارات را می خونم. دیشب هم محمود فروزبخش این پیشنهاد را داد که بیایم کتاب های خوب را در یک پادکستی توصیف کنیم و به اشتراک بگذاریم.انشاالله در سار شروع می کنیم. بعدش با دو نفر از رزمندگان جبهه که الان آدم های دانشگاهی هستن و میخوان روی بیانیه گام دوم کار کنن صحبت کردیم.بهشون پیشنهاداتم را گفتم.شاید درگیر این کار بشم و درباره ش بیشتر بنویسم. آخر کار هم روضه ستاد جبهه و منبر آیت الله علوی و روضه سیدسعید نصر بَه که چقدر خوب از مسجد میگه آقای علوی. کاش همه مذهبی ها بشنون... با خانواده رفته بودیم. ساعت نه ونیم رسیدیم خانه
سه شنبه ۶آذر درس خارج.بعد کلاس خدمت آقای مهدوی رفتم تا ازشون وقت بگیرم و با اون جمع پیشکسوت دفاع مقدس،خدمتشون برسیم و پیرامون بیانیه گام دوم کاری انجام بشه.بنا شد انشاالله بعد فاطمیه خدمتشون بریم. یک پولی هم که جور شده بعنوان وام برای کارهای مسجد،استخاره کردم که به یک کار مشخصی بزنم که بد اومد. این مساله،خیلی ذهنم را درگیر کرده. بعدش رفتم کلاس ساحت مدیریت حکمتسرا. آقای دوستانی و حاج آقای ربانی هم بودند.یک پیشنهادی را برای مسجد با حاج آقای دوستانی مطرح کردم که شاید باعث بشه یه مقداری با دوستان حکمتسرا بیشتر تعامل پیدا کنم.ببینیم خدا چی میخواد. بعدش هم کلاس تدریس احکام. بعدش دنبال یکی دوتا کار بانکی رفتم. ظهر که خونه اومدم، بحث احکام را هم روایاتش را و هم دروس مرحوم آقای خویی را مطالعه کردم ساعت ۴مسجد رفتم. با امین زمانی و آقای جمشیدی وعده کرده بودیم. پیرامون دوتا مسأله حرف زدیم. چیکار کنیم قرنطینه مقاومت تقویت بشه و چیکار کنیم جلسه پنج شنبه های سار مفیدتر بشه. بنظرم برای قرنطینه مقاومت تصمیمات خوبی گرفتیم که انشاالله اگه پیش رفت، اینجا می نویسم. در خصوص سار هم مسأله اینه که مطالعه برای مطالعه، استهلاکی هست.باید حول پروژه سار، گفت وگو کنیم و بخونیم و وعده کنیم و... انشاالله فردا رو این موضوع متمرکز میشم. خدا خیر بده به امین که این موارد را مطرح می کنه. دو تا مسأله هست که در این چند وقت آزاردهنده خواهد شد. بی انضباطی منبرهایی که قول دادم و بی انضباطی قرض ها و پول ها. نشستم و هر دو را یک نظمی دادم. با علی صبوری پیرامون فاطمیه مسجد صحبت کردم. دوست دارم تا جای ممکن سفره کار را گسترده کنن.جمعی رفتار کنند و تصمیم بگیرن. به فاطمیه نگاه بلند مدت بکنن و... علی صبوری باید بیشتر خودش را در قامت مدیر ببینه. نه فقط برای فاطمیه. کلا بعنوان یک نیروی واقعا بدرد بخور مسجد و بزرگتر. اتفاقی که در مورد علی احمدی هم بوده. واقعا بچه های مسجد،خیلی قیمتی هستن همگی. با آقامهدی بهارستانی حرف زدیم پیرامون اینکه بعد فاطمیه،چطور میشه بستر رشد بچه های مسجد را فراهم کرد. بچه ها باید با ادبیات مدیریت آشنا بشن، با تیپ شناسی آدم ها، با ابزارهایی که لازمشون دارن، با بازار کسب و کار، با کار تیمی، با مردم شناسی، با رسانه، و خیلی امور دیگه که بعید می‌دونم مدرسه کار ارزنده ای در این جهات بکنه. این چیزها خیلی ش در میدان عمل به دست میاد، ولی نیاز به دیدن و شنیدن و تجربه کردن و حرف زدن هم داره. بنا شد بیشتر بهش فکر کنیم. رفتم دنبال خانواده و اومدیم خونه هنوز ذهنم درگیر فقه و اصول بود. یک ساعتی هست که مشغول مطالعه ام و احتمالا تا یک ساعت دیگه هم خوابم نیاد و توی زیرزمین ادامه بدم... البته این وسط دو سه تا مسأله هم ذهنم را درگیر کرد یکی آتش بس که چیز عجیبی بود و امیدوارم امشب، شب عملیات ایران باشه (متاسفانه اخبار کمتر چک می کنم اخیرا) دوم صفحات روزنامه سوم هم اخبار کنگره شهدا که در عین زحمات دوستان، متاسفانه داره یک جورایی خصوصی برگزار میشه و عامه مردم صرفا مخاطب و تماشاچی ان. حتی فعالین فرهنگی و بچه های کف میدون. کنگره باید مثل خود جنگ می بود....
چهارشنبه ۷آذر صبح تا ظهر مشغول درس حوزه شدم و خوب بود.بعد مدتها حدود پنج ساعت تمرکز کردم. ای کاش بشه تمرکز کنم. البته به پروژه سار و نیز کارویژه فرهنگی مسجد هم فکر کردم. ظهر ساعت ۲رفتم جلسه دوستان رستا. اگر کار جدی شد اینجا می نویسم. تو راه برگشت، به یک موتوری زدم و کف بزرگمهر، پخش زمین شد. تا برسم کنار خیابون کلی فحش داد به راننده ماشین. پیاده شدم. تا دید معمم هستم، مهربان شد😔😔😔 آماده شده بودم که جلوی مردم سبک شدم.اما شرمنده شدم بعد رفتم با یکی از قدیمی های بدردبخور مسجد حرف زدم تا شاید بتونم برای مسجد،زنده ش کنم😔 بعد مغرب، سه تا منبر رفتم😔 تو این فاطمیه، یک منبر را هم نه نگفته ام آخرینش منبر عاشوراییان مسجد خودمون.نمی دونم کار درستی کرده ام یا نه.تمرکزم رو کارهام خیلی گرفته میشه، اما انشاالله خود حضرت زهرا جبران کنن اومدم قرنطینه مقاومت.الان هم بنا بود آشغال های مسجد را جمع کنیم که کسی که قرار بود بیاد کمک،یادش رفت.... باید پاشم برم خرید و خونه... ولی بی حالم و خسته و البته ناراحت...با یکی از بچه های گل مسجد، برای کار مسجد، پشت تلفن تند شدم.بعیده وجدان درد حالاحالاها ولم کنه.این اتفاق هم زیاد میفته و هم بد میفته. چی بگم
پنج شنبه ۸آذر تا حدود ساعت ۱۰خونه بودم.محمدحسین هم خونه بود و فرصتی شد که پدر و پسری، با هم باشیم. با هم املت درست کردیم و خوردیم، یکم بازی کردیم و حرف زدیم و بعدش هم بهش پیشنهاد دادم که ببرمش خونه مادرجونش...محمدحسین عاشق این پیشنهاده. خودم رفتم بانک شهر. یه وام گرفتم برای خرج های بلندمدت تر مسجد.باید باهاش یک کاری بکنم.هم سودخوب و هم تضمین دار و هم حلال وشرعی. خودم از گذاشتن پول توی بانک،خوشم نمیاد.ولی فعلا جرات کار دیگه ای را نداشتم(مخاطب عزیز کمکم کند. با این سه ویژگی. سودش هم برای امور خیر می‌ره و اگه پیشنهادخوبی بدین در ثوابش شریکید) بعد مسجد رفتم.مطالعه و کارهای عقب مونده.ساعت ۲ونیم بنا بود جلسه محتوایی سار باشه.۳شروع شد. موضوع صحبتمون پروژه بلندمدت سار بود.هفته های قبل کتاب می خوندیم. این هفته عملیاتی ش کردم. پیشنهاد خودم بالا آمدن پلتفرومی بود که تمام محتوای متناسب با سار را بالا بیاره و یک سال وقت بگذاریم روی تولید محتوا. مساله مون زبان،مخاطب،فرم و روح اصلی محتوایی است که باید منتقل بشه.بنا شد بیشتر مشورت کنیم. بعد جلسه از امین زمانی مشورت گرفتم.نظرش این بود که از اول به یک پلتفرم اینطوری فکر نکنیم.یک صفحه اینستاگرام یا کانال تلگرام و ایتا و... بنظرم مشورت به جایی هست(مخاطب عزیز،میدونی سار چیه؟اگه می‌دونی و مشورتی داری دریغ نکن) بعدش نماز مغرب و دو تا منبری که داشتم. یکی دارک و دومی دروازه دولت.منبر دوم جلسه بچه های مسجدالاقصی. بچه هایی که دیگه نزدیک ۳۰دارن میشن و جمعشون را حفظ کردن.ازینکه جمعشون را حفظ کردن خیلی خوبن، اما متاسفانه اکثرشون مجرد موندن. من حقیقتا جمعشون را دوست دارم.مخصوصا وقتی که برای سخنرانی دعوت نشم و فقط بنا بر بازی مافیا باشه.بچه های کاری و با استعداد و خونگرم و...(دیشب متوجه شدم یکی از خباشون داخل مکنونات هست😂 ازم پرسید چرا روزنوشت می نویسید.جواب دقیقی نداشتم.) هرچی به بچه های قدیمی مسجدالامام نگاه می کنم،مطمین تر میشم که چقدر واجبه آدمی که نوجوونی، مسجد بیا و اهل فضای فرهنگی و تربیتی بوده، بعد ازدواج و شاغل شدن و.‌. هم باید لااقل ۲۰ساعت از ماهش را وقف و صرف این فضاها بکنه. شیطون را اگه باهاش نجنگی، زمینت می زنه. بخوای از کنارش آسه رد بشی، بی فایده هست.باید باهاش بجنگی. و الا برت غالب میشه.فعالیت جمعی مومنانه، جنگ با شیطانه. شیطان هم متوجه میشه که تو گارد بسته و تهاجمی داری و کنار خودت هم عِدّه و عُدّه داری بعد رفتم مسجد و چندتا کار زمین مونده مسجد را انجام دادم.هفته پیش رو فاطمیه هست و مسجد خیلی کار زمین مونده داره.ساعت ۱۱ واینها رفتم خونه ماه دیگه حدود ۱۰۰میلیون چک دارم و نمیخوام از اون وام خرج کنم. امروز به ذهنم رسید کتاب هام را از حالا بذارم برا فروش. تو گروه ها و کانال های طلبگی.شاید اینجا هم گذاشتم.شاید ازین راه یه بخشی از خرجش در اومد.از همین دوسه روزه شروع می کنم.
جمعه ۹آذر ساعت۱۰یک سر مسجد رفتم و بعدش منزل مهندس فولادگر.برای مصاحبه پیرامون مرحوم پرورش.آقای فولادگر با اشتیاق صحبت کردند. معلوم بود استادشان برایشان خیلی اهمیت داشته. گفتند یکبار برای دعوت از ایشون به جلسات، خود آقای پرورش رفته اند دم منزل پدر آقای فولادگر. گفتند آقای پرورش تا آخر کار، برخوردهاش مربی گونه بود. حقیقتش ازینکه شهر و سیاست از آدم های فرهنگی مثل مرحوم پرورش خالی هست و علمایی مثل خادمی و منصور زاده و... کمتر پیدا میشن، غصه دار شدم. خونه اومدم.نماز خوندم و دوستان رستا دنبالم اومدن بریم دو تا روستا در غرب اصفهان. با این هدف که با ظرفیت های روستا آشنا بشم و بتونم کمک بدم به فعال شدن هیات و مسجد روستاها.با آقای خادمی و یوسفی رفتیم.کلا روستا رفتن همیشه برام جذابه. اول طلبگی اصلا هدفم آبادکردن یک روستا بود. هنوزم دوست دارم فرصتی دست بده و برم یک شهرستان و حوزه علمیه اش رو فعال کنم. تو این دو روستا کمبود روحانی مقیم مشهود بود و متاسفانه در شهر، کلی طلبه دنبال کار و فایده مندی و یه لقمه نون حلالن. بگذریم. آقای خادمی و آقای یوسفی و آقامهدی که فامیلش یادم رفت آدم های خوش مشرب و خوش سفری بودن. خوش گذشت. اگر تو این کار درگیرتر شدم قاعدتا اینجا بیشتر درباره ش می نویسم. شب رسیدیم اصفهان. امشب مسجد نرفتم.بعد که رسیدیم،حسینیه کجانی ها منبر رفتم. تو راه برگشت هله هوله خریدم و اومدم خونه.محمدحسین گفته بود امشب اتاق من مهمانید.شام را اتاق محمدحسین خوردیم، سه نفری بازی کردیم،چیپس و پفک خوردیم و خوش گذروندیم...
مکنونات
پنج شنبه ۸آذر تا حدود ساعت ۱۰خونه بودم.محمدحسین هم خونه بود و فرصتی شد که پدر و پسری، با هم باشیم. ب
بورس صندوق های طلا بورس صندوق های etf خرید طلا پلتفرم دونگی یا کارن گزینه های موجود برای سرمایه گذاری پول، جهت هزینه های مسجد صبح هم باید اقدام کنم کمکم کنید
فروش کتاب، جهت تامین هزینه های مسجد اوصاف پارسایان عبدالکریم سروش در حال حاضر،قیمت کتاب ۲۹۷هزارتومان هست. با قیمت ۲۰۰هزارتومان به فروش می رسد. https://eitaa.com/maknoonaat
فروش کتاب، جهت تامین هزینه های مسجد دین و علم ایان باربور در حال حاضر،قیمت کتاب بیش از ۴۰۰هزارتومان هست. با قیمت ۳۰۰هزارتومان به فروش می رسد. https://eitaa.com/maknoonaat
فروش کتاب، جهت تامین هزینه های مسجد استراتژی توسعه ایران مجتبی لشکربلوکی در حال حاضر،قیمت کتاب ۲۰۷هزارتومان هست. با قیمت ۱۵۰هزارتومان به فروش می رسد. https://eitaa.com/maknoonaat
فروش کتاب، جهت تامین هزینه های مسجد تربیت آسیب زا عبدالعظیم کریمی در حال حاضر،قیمت کتاب___هزارتومان هست. با قیمت ۱۲۰هزارتومان به فروش می رسد. https://eitaa.com/maknoonaat
فروش کتاب، جهت تامین هزینه های مسجد حافظ، حافظ ماست بهاالدین خرمشاهی در حال حاضر،قیمت کتاب ۲۹۷هزارتومان هست. با قیمت ۲۰۰هزارتومان به فروش می رسد. https://eitaa.com/maknoonaat
سلام دوستان روزی ۵تا کتاب بارگذاری می کنم انشاالله هزینه اش هم کاملا صرف کارهای زیرساختی قسمت فرهنگی مسجد(حدود ۱۰۰میلیون تومان بدهی) خواهد شد. انشاالله در جهت ایمانی تر شدن چندتا نوجوان مشارکت کرده اید. اگر به دوستانتون کانال من را معرفی کنید،کمک شایانی کرده اید. شاید دوستدار کتابی پیدا شد و اومد کتابهای کتابخانه ما را یکجا خرید... فرشادتوسلی https://eitaa.com/maknoonaat
شنبه ۱۰آذر امروز کسل بودم و متاسفانه درس و تدریس نرفتم و البته مشغول مطالعه بودم تا ظهر. اما باید دوباره برگردم به نظم نمازصبح_مطالعه_درس خارج_مطالعه_ تدریس ظهر مسجد رفتم و کارهای عقب مانده عصر هم با آقامصطفی نباتی نژاد پیرامون آقای پرورش گفت وگو کردم. از قبل به بچه های قدیمی مسجد گفته بودم نمازمغرب مسجد باشند. بین دو نماز از زحمات سیدمیرطلایی برای کارهای عمرانی مسجد قدردانی کردم و از مردم بخاطر آزار و اذیت،عذرخواهی و از ضرورت کار برای نوجوون ها گفتم. شکرخدا بچه های قدیمی هم خوب اومده بودن بعد نماز قدری مطالعه کردم و بعدش منبر و بعدش به مادرم سر زدم. امشب ذهنم درگیر افراط و تفریط در یک مسأله بود:برخی مسن های مسجد،انتظار دارند هر چیز خوب و مفیدی توسط نوجوون ها مورد استقبال واقع بشه و مثلا انتظار دارن یک مقدار محتواها را امروزی کنیم تا نوجوون ها جذب بشن و این فکر، یک انتظاری را از منِ امام جماعت ایجاد کرده. که مثلا برم محتوای جذاب آماده کنم تا جوون ها در جلسه نهج البلاغه شرکت کنن و... طرف دوم، اخلاق افراطی مربی زده ای(بنظرمن) هست که در مواجهه با هر تصمیم و اقدامی صرفا به این نکته بسنده می‌کنه که: سزارینش نکن.بذار خودش طبیعی پیش بره، مداخله نکن و... هر دو، حرفی برای زدن دارند و هر دو به نقص حرفشون بی توجهند. به نظرتون راه خروج از این افراط و تفریط که منجر به عملزدگی یا بی عملی میشه چیه؟(یا اصلا جور دیگه می بینید ماجرا رو؟) به نظر من راه خروج، دقت و دقت و دقت در اتفاقات موفق پیرامونمون هست...هر دو گروه مشغول مهندسی هستند. دسته دوم نمی‌بینن که از قضا چقدر در طبیعت کم دقت کرده اند...تذکر این نکته که باید اتفاقات طبیعی رقم بخوره، جلوی بسیاری از اتفاقات طبیعی را می گیره...(اصلا فهمیدین چی میگم؟!)
مکنونات
شنبه ۱۰آذر امروز کسل بودم و متاسفانه درس و تدریس نرفتم و البته مشغول مطالعه بودم تا ظهر. اما باید دو
آرزوها دوست داشتم ده بیست تا طلبه، داخل مسجد و با فکر کردن به مسجد،محله،شهر،ایران،نوجوون،کودک،خانواده،کار،مهارت،معنویت و... بار بیان. حیف
یکشنبه 11آذر دوباره برنامه صبحم تنظیم نشد.از فردا روضه صبح دارم و انشاالله دوباره تنظیم میشه. تدریس حوزه را رفتم.روایات مواقیت صلوه را خوندیم.دوباره تا ظهر،کارهای اداری مجوز بنر و نامه و... ظهر خونه اومدم.نیم ساعت استراحت و بعدش رفتم اصفهان زیبا.گفت وگو با استاد احمد زمانی،محمود فروزبخش و جواد جلوانی پیرامون استاد پرورش.فقط رسیدیم تا مقطع حیات امام را صحبت کنیم و بنا شد ادامه بدیم. بعد نماز مسجد،کار نظافت مسجد و حیاط و جمع کردن ضایعات و... شروع شد و تا همین حالا ادامه داشت. فقط وسطش یک منبر رفتم. البته بعد نماز با دوست عزیزطلبه ای گفت وگو کردیم. چاره ای بلاتکلیفی هایش بنظر من این هست که معمم بشود. امیدوارم بشود. خسته ام و حرفی برای گفتن ندارم.احتمالا تا صبح بیدارم.10تا کتاب برای این دو روز بارگذاری خواهم کرد. از قبلی ها 3تا آن هم علی الحساب فروش رفت.بخرید😁این نهضت تا تامین قطعی 100تومان ادامه دارد...
نیم ساعت پیش تخلیه ضایعات مسجد😂😂😂