اون کتابِ یکعاشقانهیآرام (از نادر ابراهیمی) بودا ، شروع کردیم دوسه نفریم فلن :))
اگه خواستید بپیوندید ^^
https://eitaa.com/joinchat/2288256053C7b9ca83218 -☁️🌿
May 11
.
یکجا کاراکتر رجباف (کمیسرِ شوروی) که بابک حمیدیان باشد ، در میآید به اشکان خطیبی ، همان سرهنگ پُشت به وطنکردهی زیر چتر روس نشَسته میگوید : " اونا رگ ایرانی ندارن دلشون براتون بسوزهها ! " و من تمامم کشیده شد سمتِ آن صحنه ! همان صحنهای که جنگزدگان و آوارگان لهستانی را اسیر آوردهاند توی ایران . به دستور روسها . همان صحنهای که گیلکیهایمان ، نان از دهان زن و بچهی به قحطی خوردهی خودشان گرفتهاند و سبدسبد میوه و نان و کلوچه پیشکش زن و بچههای لهستانی میکنند ! خونِ من ، توی همان صحنه به جوشش افتاد . دیگر توی رگهایم جا نشد . از چشمانم بیرون ریخت . زلال بود اما !
#سریال
#خاتون
.
کافیه دو تا مرد برسن به هم
و زمان داشته باشن برای صحبت کردن
؛
اون موقع شما شاهد رگبهرگ شدنِ کمرِ تحلیلای سیاسی امنیتی مملکت هستین 😂😂