eitaa logo
♡مڪـتب‌عاشـ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ꨄـقان♡
129 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
122 ویدیو
13 فایل
🌷 تعریف‌مڹ‌از ؏ــــشق هماڹ‌بودڪہ‌گفتم دربــــــــــندڪسےباش‌ ڪہ‌دربــــــــــند حســــ♥ــــــین‌ اســــــــــت🌷 ❤ڪپےمطالب‌با‌ذڪر5صلوات‌ بہ‌نیت‌حضرت‌زهرا(س) وشهداےعزیزمان‌بلامانع‌هست❤ ارتباط با مدیرکانال🌷 ⬇️ @Asheghe_shahadat_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🔰جزیره مجنون بود و موتوری که هر چه وساطت می کرد تا آن را به کسی بدهم فایده ای نداشت که نداشت تا اینکه یک روز متوجه شدم، موتور نیست، به سرعت خودم را به آقا مهدی رساندم و گفتم نیست شما ندیدید کی آن را برداشته⁉️ 🔰آقا مهدی لبخندی زدو گفت: نگران نباش، من موتورت را دادم به ، او به موتور احتیاج داشت و من هم نتوانستم بهش جواب رد بدهم. 🔰چند ساعتی گذشت که خبر حاج همت رسید. او در حالی که بر روی موتور سوار بود، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسیده بود🕊. 🔰48 ساعتی به مانده بود که با هم با ماشینی که به دستور او به من واگذار شده بود، به مقر لشکر که در بود، آمدیم. آن شب را با آقا مهدی گذراندیم و برای من بسیار خاطره انگیز شد. فردا صبح آقا مهدی از من ماشین را خواست که من در جواب درخواستش گفتم: نکند این ماشین هم مانند موتور شهید همت در بشود؟! 🔰در هر حال کلید ماشین را به او دادم و خودم راهی شدم. همان شب بود که یکی از بچه های شاهرود در خواب دیده بود که هواپیماهای بعثی مقر لشکر را بمباران کرده اند و همه بچه ها از ناراحتی آتش گرفته است. 🔰دلم به شور افتاد و فردا صبح برای تعبیر خواب به سراغ یکی از بچه ها رفتم که او گفت: بدهید و دفع بلا کنید که قرار است بلایی سر لشکر بیاید. 🔰هنوز چند ساعتی نگذشته بود که و آقا مجید در حالی که هر دو سوار بر همان ماشین بودند به رسیدند. ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞 📿 @maktab_asheghan