🔻 نوشتههای شما:
تمرینی که دادم را اینجا بخوانید، شما هم به #قسم_به_قلم بپیوندید:
امروز یکی از بهترین روزهاست.
"حال و هوای خانه پیامبر جور دیگری است."
همه جای خانه را انگار "بوی گل های بهشتی" پر کرده است.
"به ایشان که فکر می کنم، میگویم" "خوش به حالشان که دختر پیامبر هستند" و حالا عروس خانه امیرالمؤمنین میشوند،
"و خوش به حال من که از بردگی درآمدم و خدمتگزار ایشان شدم."
"در حال آماده کردن وسایلشان هستم."
بقچه را باز می کنم. پیراهنی را که قرار است امشب به تن کنند، را آماده می کنم. با اینکه لباس عروسی است، ولی هیچ گلدوزی و تزئینی رویش نشده و در حین سادگی، بسیار زیباست. انگار لباس را داخل یک تشت پر از گل محمدی شسته اند، بس که خوشبوست.
"تق تق، صدای در می آید"
"ظاهراً داماد بدنبال عروسش آمده است."
"باید بروم و لباس را به حضرت زهرا برسانم."
حضرت زهرا لباس را میپوشند، چقدر با وقار، متین و زیباست.
عروس را تا خانه داماد همراهی می کنم.
"چه شور و شوقی! همه اهالی مدینه از این ازدواج خوشحالند و شادی میکنند."
"تعدادی آن ور کِل میکشند."
"تعدادی گلبرگ ها را روی عروس و داماد میریزند."
"نزدیک خانه داماد شده ایم."
صدایی بگوش میرسد: "به من، فقیر و بی نوا، کمک کنید."
حضرت زهرا از حرکت می ایستند.
و به حرف های آن زن گوش میدهند که در خواست کمک دارند.
حضرت زهرا از حرکت می ایستند و به حرف های آن زن گوش می دهند که درخواست کمک دارد.
حضرت زهرا دست نوازشی بر گونه های آن زن میکشند و ایشان را دعوت میکنند به خانه تا آن زن فقیر غذایی میل کند و آبی نوش جان کند.
حضرت زهرا لباس عروسیشان را عوض کرده و برای آن زن فقیر می آورند.
حیرت زده و مات و مبهوت از انجام این کار. به حضرت زهرا می گویم: "آخر این لباس عروسیتان بود چرا به زن فقیر دادید؟"
ایشان لبخندی میزنند و می گویند: "این بهترین داراییم بود که در این لحظه داشتم و می توانستم انفاق کنم."
"اشک در چشمانم حلقه زده است از این همه گذشت و مهربانی. آخر مگر میشود در حالی که همه به دنبال جشن و شادی هستند، ایشان به فکر نیازمندان و فقیران باشند؟ یک انسان چقدر میتواند روحی بزرگ و عمیق داشته باشد؟"
"بار الها..."
سپاسگزارم که مرا به خدمتگزاری حضرت زهرا سلام الله علیها درآوردی.
🖌فضه خدمتگزار حضرت زهرا سلام الله علیها.
🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی
@maktab_eslami
🔻 نوشتههای شما:
تمرینی که دادم را اینجا بخوانید، شما هم به #قسم_به_قلم بپیوندید:
همیشه دیدن همه چیز از بالا قشنگتر است
امشب در آسمان ها غوغاست،صدای جشن و شادی میاید.انگار قراراست در زمین اتفاق مبارکی بیفتد
من هم با نور مهتابم سعی دارم به شکوه این اتفاق مبارک اضافه کنم
امشب فاطمه (س)به همراهی زنان امت به خانه علی(ع) میرود
اما انگار قرار است باز هم فاطمه(س)به همه درس زندگی دهد
در میانه راه زنی فقیر را میبینم که از نو عروس چیزی میخواهد و فاطمه(س) بدون معطلی خواسته او را برآورده میکند
ومن که از آسمان، بزرگی و نور فاطمه(س)را میبینم در برابرش کم می آورم
🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی
@maktab_eslami
👆 نوشتههای شما
تمرینی که دادم را اینجا بخوانید، شما هم به #قسم_به_قلم بپیوندید.
👆 نتیجهٔ حرف زدن روی کاغذ
🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی
@maktab_eslami
کمکهای شما به شهر حبوش لبنان هم رسید.
همانطور که در گزارشهای قبلی منتشر شد با طلاهای انفاق شده، توسط خود لبنانیها لباس گرم تولید شده و هم اکنون در حال توزیع است.
🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی
@maktab_eslami
🔻 نوشتههای شما:
تمرینی که دادم را اینجا بخوانید، شما هم به #قسم_به_قلم بپیوندید:
کهنه و وصله دارم اما ناراحت نیستم.
صاحب خوبی دارم.مراقبتم میکند. اگر جایی از من پوسیده شود،سریع رفویش میکند یا اگر به جایی گیر کنم و پاره شوم،سریع مرا میدوزد.خلاصه که حواسش به من هست،خیلی دوستش دارم.با خدا انس عجیبی دارد.سراسر نور میشوم وقت عبادتش.
می گویند امشب،شب عروسی اش است.پدر بزرگوارش لباس نو و زیبایی برایش آورده. با حسرت نگاهش میکنم.نکند من را دیگر نپوشد؟ خوش بحال لباس نو.نه چون تازه و زیباست،چون بر تن چون اویی میرود. نکند من را دیگر نخواهد.
صدای در بلند شد.زن فقیری آمده و طلب لباس کهنه ای از او دارد.واااای الان است که من را ببخشد! نمیخواهم از او که سراسر نور و ایمان و عشق است دور شوم.
اما صبر کن ببینم،شگفتا! لباس نو و تازه اش را به آن فقیر بخشید!یعنی من هنوز هم پیشش خواهم ماند.الحمدالله.
🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی
@maktab_eslami
🔻 نوشتههای شما:
تمرینی که دادم را اینجا بخوانید، شما هم به #قسم_به_قلم بپیوندید:
چشم هام رو که باز کردم خودم رو در دست پیامبر دیدم اصلا در خیالم نمیگنجید که روزی در دست پیامبر باشم و پیامبر خدا رو از نزدیک ببینم.
ولی من که به درد پیامبر نمیخورم، پس قراره کجا برم؟ ای کاش پیامبر من رو به کسی بده که خیلی نزدیکش باشم از وقتی ایشان رو دیدم دلم نمیخواد ازشون دور بشم، ایشان دستی به رویم کشیدند و گفتن ان شاء الله فاطمه ازت خوشش بیاد، لباس عروسی قشنگی براش باشی.
دل تو دلم نبود، تا اسم فاطمه رو شنیدم، وااااای قراره من لباس عروسی حضرت فاطمه بشم، لحظه شماری میکردم ایشون رو ببینم.
بقچه رو که باز کردن چشمم افتاد به لبخند حضرت فاطمه، گل از گلم شکفت و انگار تمام زندگیم منتظر این لحظه بودم، ایشان را نگاه میکردم و ایشان با آن دو چشم زیبا و صورتی وصف نشدنی من را نگاه میکردند، خوشحال از اینکه لباسی از طرف پدر به ایشان داده شده است، در همین لحظه های ناب و خوشی بودم که زنی آمد و به ایشان گفت من نیازمندم میشود کمکم کنید، بانوی دو عالم نگاهی دیگر به من انداخت و با لبخندی گفت برو در راه خدا.
آه تمام وجودم را گرفت که این مدت با تو بودن چقدر کوتاه بود، اما راضی و خوشحال که تو و پدرت را دیده ام و راضی تر که تو مرا بخشیدی در راه خدا.
قول میدهم تا جایی که می شود برای صاحب جدیدم که تو او را انتخاب کردی خوب باشم.
🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی
@maktab_eslami
🔻 نوشتههای شما:
تمرینی که دادم را اینجا بخوانید، شما هم به #قسم_به_قلم بپیوندید:
پیامبر خدا از اول هم میدانست آن پیراهن، لباسی نیست که شب و در خانه بخت، دامادش به تن دخترش ببیند. سرنوشت پیراهن نو چیز دیگری بود و پیامبر هم از آن رضایت داشت. هرچه باشد فاطمه تربیتشده خودش، خدیجه، جبرئیل و مهمتر از همه خدا بود.
آن شب، فاطمه پیراهن تازهاش را پوشید و زنها دور و بر او شادی کردند. کسی به غیر از خود فاطمه، پیامبر و خدا حواسش نبود که دردانه ی خانه ی پیامبر، پیراهن کهنهاش را هم با خودش برداشته و آنرا با خودش میبرد. بالاخره، شب جشن و عروسی بود و حواس دیگران هم پرت مراسم.
وقتی در پیچ یک کوچه زن فقیر جلوی کاروان عروسی را گرفت، خدا به فرشتهها گفت لبخند بزنند. پیامبر خدا هم لبخند زد. فاطمه هم لباسش را دوباره عوض کرد، پیراهن نو را تا کرد و با لبخند به زن فقیر داد.
صبح روز بعد پیامبر از فاطمه پرسید پیراهن نو را چه کار کرده، و جواب فاطمه یک روایت از آن بخشندگی زیبا و درخشان در تاریخ به یادگار گذاشت، روایتی که باعث لبخند پیامبر شده بود.
🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی
@maktab_eslami
15.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 روایت مادری که دو فرزندش را در مسیر مقاومت در راه خدا تقدیم کرد/ اسرائیل را نابودشده میبینم، به امید نماز در قدس...
🔹سخنان خانم عائده سرور، مادر دو شهید، از لبنان، در ابتدای دیدار امروز اقشار مختلف بانوان با رهبر انقلاب. ۱۴۰۳/۹/۲۷
🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی
@maktab_eslami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ خرید آبگرمکن برای نازحین سوری در لبنان
🔹بخشی از کمکهای شما صرف خریداری آبگرمکن برای نازحین سوری در لبنان شده است.
🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی
@maktab_eslami
🔺#انفاق_طلا برای جبهه مقاومت از خانواده ای در مکتب اسلامی #اسفراین
♨️تا الان تعداد مشارکت ها به
1⃣7⃣1️⃣مورد رسید.
🔻 شما هم میتوانید در ثواب این کار شریک باشید:
@msadegh_kooshki
🔹 خادمان مکتب اسلامی تصمیم دارند جهت کمک به جبهه مقاومت پویشی را برای جمعآوری طلا راه اندازی کرده و در جهت خدمت به اهالی کشورهای جبههٔ مقاومت هزینه کنند.
🔻 مکتب اسلامی | الگویی عملیاتی برای تحقق تعلیم و تربیت توحیدی
@maktab_eslami
هدایت شده از مکتب اسلامی
📝 قسَم به قلم
❓ چطور قلم خوبی داشته باشیم؟
قلمی که خداوند به عظمت آن قسم خورده است.
در کانال "نهضت مردمی مکتب اسلامی" دنبال کنید:
#قسم_به_قلم
نهضت مردمی مکتب اسلامی
@maktab_eslami
D1738565T13768538(Web).mp3
9.22M
🎙 بشونید | کتاب صوتی "خسی در میقات" فصل اوّل
جلال آل احمد وقتی به سفر حج میرود تحوّل زیادی در زندگیاش رخ میدهد؛ سفرنامۀ "خسی در میقات" از جلال آل احمد که مربوط به سفر حج اوست، در عین سادگی و روان بودن، به خوبی سفر حج را به تصویر میکشد.
جلال از نویسندگان بزرگ فارسی است، او بدون اینکه درگیر لفّاظیها و پیچیدهنویسیهای مرسوم در مدرسه و زنگ انشاء شود شده است یک نویسندۀ بزرگ و البته خوشنام.
یکی از راههای نویسندهشدن، خواندن کتابهای خوب است. کتاب "خسی در میقات" هم کتاب خوبی است پس بخوانید.
در کانال "نهضت مردمی مکتب اسلامی" مجموعۀ #قسم_به_قلم را دنبال کنید تا قلم روان و خوبی پیدا کنید.
نهضت مردمی مکتب اسلامی
@maktab_eslami
مکتب اسلامی
📝 قسَم به قلم ❓ چطور قلم خوبی داشته باشیم؟ قلمی که خداوند به عظمت آن قسم خورده است. در کانال "نهضت
😱 بیا امشب کمی در مورد ترس از نوشتن حرف بزنیم.
تو بگو، چرا ترس از نوشتن داری؟
@qalam1403
مکتب اسلامی
😱 بیا امشب کمی در مورد ترس از نوشتن حرف بزنیم. تو بگو، چرا ترس از نوشتن داری؟ @qalam1403
ترس از نوشتن مانع بزرگی است. این ترس هم بیشتر ترسی ذهنی است. یعنی یکجور خوره است که میافتد به جانت و ولکن هم نیست.
«اگه بخونم و همه مسخرهام کنن چی؟ اگه بخونم و غلط داشته باشم ... اگه نوشتۀ فلانی از من بهتر بود ... اگه یکی بدش بیاد و ناراحت بشه ...»
امام علی علیهالسلام توصیه میکنند که اگر از چیزی میترسی خودت را بینداز داخلش.
این ترسها و فکرها همهاش خیالی و غیرواقعی است.
بله تو نباید با نوشتهات کسی را مسخره کنی، یا نوشتۀ تو نباید باعث مسخره کردنت بشود ولی ولی ولی ولی نمیدانم باید چی بنویسم، من همین الآن که دارم برای مخاطبین #قسم_به_قلم مینویسم ذهنم جمع و جور نمیشود ولی بر ترس از نوشتنم غلبه کردهام و به این فکر نمیکنم که الآن مخاطبین از این بههمریختگی بدشان میآید و ... بالاخره همانطور که وقتی من مریضم و یا خوابم یا حال روحی خوبی ندارم، طرز صحبتکردن و رفتارم هم تغییر میکند و دیگران این را درک میکنند میدانند که وقتی ساعت 23:37 دقیقه با خستگی بعد از مهمانیهای پیشواز شب یلدا داری مینویسی هوش و حواس برایت نمیماند.
الغرض داشتم از ترس از نوشتن حرف میزدم، نترس. نه قرار است تو با نوشتهات در همان قدم اوّل، کسی را هدایت یا گمراه کنی و نه کسی از یک نویسندۀ نوپا انتظار نوشتن بی خطا دارد؛ قرار هم نیست همین اوّل کاری نوشتههای تو را در روزنامههای کثیرالانتشار یا بخش خبری ساعت 21 پخش کنند که؛ اوّل برای خودت بنویس و بعدش هم جایی را برای انتشار نوشتههایت پیدا کن که کمی درک کنند و همان اوّل توی برجکت نزنند.
البته که اگر صبور باشی و از همان اوّل خودت را بیندازی در میدان بزرگ و کلّی حرف بشنوی زودتر رشد میکنی، چون به استقبال انتقادها و اشکلات دیگران از نوشتهات میروی و برای حل آن تلاش میکنی.
بیا امشب در مورد ترس از نوشتن بنویسیم. خیلی راحت جملۀ زیر را ادامه بده:
«من از نوشتن میترسم چون ...» یا «دلایل ترس از نوشتن را روی کاغذ بنویس»
ضمنا ترس به دلت راه نده، لازم نیست بفرستی برای کسی، فقط برای خودت بنویس امّا اگر ترست ریخت بفرست به @qalam1403 .
در کانال "نهضت مردمی مکتب اسلامی" مجموعۀ #قسم_به_قلم را دنبال کنید تا قلم روان و خوبی پیدا کنید.
نهضت مردمی مکتب اسلامی
@maktab_eslami
😱 ترس از نوشتن
در بخش ششم #قسم_به_قلم بخوانید.
نهضت مردمی مکتب اسلامی
@maktab_eslami
انا لله و انا الیه راجعون
با تأسف و تأثر فراوان درگذشت کربلایی امیرحسین مهدوی ارفع، فرزند برادر بزرگوار حجتالاسلام والمسلمین مهدوی ارفع را به اطلاع شما عزیزان میرسانیم.
خداوند این خادم اهلبیت علیهمالسلام را قرین رحمت واسعه خود نموده و با سیدالشهداء علیه السلام محشور گرداند.
همچنین این اتفاق تلخ را خدمت برادر بزرگوارمان حجتالاسلام مهدوی ارفع، تسلیت عرض نموده و از خداوند متعال برای ایشان صبر بر این مصیبت را آرزومندیم.
نهضت مردمی مکتب اسلامی
🔻 مکتب اسلامی | الگویی عملیاتی برای تحقق تعلیم و تربیت توحیدی
@maktab_eslami
نوشتههای شما:
تمرینی که دادم را اینجا بخوانید، شما هم به #قسم_به_قلم بپیوندید:
من از نوشتن میترسم چون درباره چیزهایی مینویسم که خیلیها آن را بد میدانند. چون درباره تابوها مینویسم، و درباره چیزهایی که دیدگاه دیگران نسبت به آنها معمولا بسیار متعصبانه یا کاملا مخالف است. تاحدودی هم به آنها حق میدهم اما این منم و این هم روش نوشتن من است. نمیتوانم در مورد چیزی بنویسم که علاقهای به آن ندارم و خودم را تبدیل به مترسکی کنم که فقط ظاهری از یک انسان را دارد و هیچ وقت تبدیل به آن نشده و نمیشود. اگر چیزی که دوست دارم را ننویسم، من دیگر نویسنده نیستم، حتی در کوچکترین ابعادش. هیچوقت هم نخواهم شد.
من از نوشتن میترسم چون دوست دارم دیگران نوشتههایم را دوست داشته باشند. این خواسته بزرگ و غیرممکنی است اما در پس این خواسته، من درواقع چیز دیگری را که حتی غیرممکن تر است میخواهم. من دوست دارم به من احترام بگذارند، یعنی به خاطر نوشتنم به من احترام بگذارند. طی مدتها با خودم تمرین کرده ام که از انتقاد شنیدن فراری نباشم و سعی کنم از آن استفاده کنم، اما وقتی میبینم بحث از انتقاد نسبت به قلمم فراتر رفته و دارند شالوده اصلی فکر و ذهن من که باعث نوشتنم شده را زیر سوال میبرند، کنترل خودم برای عصبی نشدن واقعا سخت است. عصبی شدنی که منجر به ناراحتیام میشود و در پایان روز، من بقچهپیچ شده در یک پتو، داخل اتاقم نشستهام و به خاطر آن حرفها حرص میخورم.
من همچنین از نوشتن میترسم چون رازهای درونی مرا آشکار میکند. وقتی مینویسم، شخصیتهای داستانم هرکدام بخشی از وجود من هستند و میتوانند مخفیترین یا تاریکترین ابعاد ذهن من را نشان دهند. این موضوع مرا محتاط میکند. مطمئنم هنوز وقت این نرسیده که همه از افکار درون مغز من خبردار شوند و احتمالا هیچوقت هم وقتش نخواهد رسید. شاید باید بیشتر از اینها روی خودم کار کنم، روشهای بیشتری را به کار بگیرم و شخصیتهایی را بشناسم که هرگز بخشی از من نبوده و نخواهند بود.
🔻 مکتب اسلامی | الگویی عملیاتی برای تحقق تعلیم و تربیت توحیدی
@maktab_eslami
نوشتههای شما:
تمرینی که دادم را اینجا بخوانید، شما هم به #قسم_به_قلم بپیوندید:
سلام
سال هاست که برای خودم مینویسم.
از همان کودکی اولین مخاطب نوشته هایم مادرم بود.
همیشه تشویق میکرد و میگفت اطمینان دارد من شاعر و نویسنده خوبی میشوم.
تا رسید به مدرسه!
اینجا بود که گفتند نه! اول ریاضی... حتی توی کلاس فارسی و نگارش هم به آنچه که توانایی اش را داشتم کسی اهمیت نداد.
گفتید ترس از نوشتن؛ مدرسه باعث ترس من شد.
باز هم دست از قلم نکشیدم.
یعنی نمیتوانستم چون نوشتن موجب قوت روحی ام شده بود و منه درونی ام بود.
طولی نکشید که ازدواج کردم و مخاطب نوشته هایم همسرم شد.
کم کم جرئت پیدا کردم و خواستم با نوشتن خدمت کنم، پس شروع کردم به نوشتن متن های کوتاه در مورد هر شخص و برایشان هر از چند گاهی ارسال کردم.
الحق و والانصاف خوشحال میشدند و انرژی میگرفتند.
اینقدر برای خودم نوشتم و نوشتم و نوشتم که حالا در این سن و سال کم دفتر های زیادی از لحظات سخت و آسان زندگی ام سیاه شد.
بله...
نوشتن حال مرا خوب میکند
خیلی خوب...
آنقدر خوب که وقتی مینشینم پای دفتر و قلم مثل کبوتری سفید که آزادانه پرواز میکند،در آسمان خیالم میچرخم و آرامش میگیرم.
🔻 مکتب اسلامی | الگویی عملیاتی برای تحقق تعلیم و تربیت توحیدی
@maktab_eslami
نوشتههای شما:
تمرینی که دادم را اینجا بخوانید، شما هم به #قسم_به_قلم بپیوندید:
سلام علیکم؛
تنها ترس من از نوشتن اینه که سواد کافی برای نوشتن نداشته باشم!شاید ترس نه،مانع.بنظر من باید خیلی بیشتر بخونم تا بهتر بنویسم.
🔻 مکتب اسلامی | الگویی عملیاتی برای تحقق تعلیم و تربیت توحیدی
@maktab_eslami
نوشتههای شما:
تمرینی که دادم را اینجا بخوانید، شما هم به #قسم_به_قلم بپیوندید:
سلام علیکم وقت بخیر
نوشتن را خیلی دوست داشتم. اما متاسفانه وقتی ۱۲ سالم بود و دفتری برای نوشتن داشتم، و مینوشتم خاطرات روزمرگی و... به دست کسی افتاد و بشدت مسخره شدم.
گه گاهی که مینوشتم بدنبال سوراخسنبه بودم برای نوشته هایم🤦♀️
گاهی نوشتن آنقدر قلقلکم میداد که دوست داشتم بروم یک کنجی و به نوشتن ادامه بدهم...
یکی از بیشترین ترسهایم این است که ادبیات درستی را بکار نبرم.
الحمدالله از وقتی توی کانال قسم به قلم شروع به نوشتن کردن، انگیزه گرفتم و هرشب کانال را دنبال میکنم تا ببینم آیا نوشته ای، تکلیفی، از قسم به قلم هست یا نه.
خولاصه..خیلی خوشحال و ذوق زده شده ام گاهی دلم میخواهد بچه ها دست از سر من بردارن تا بتوانم در خلوت خودم چیزی بنویسم البته اگر بگذارند.🤦♀️😅
🔻 مکتب اسلامی | الگویی عملیاتی برای تحقق تعلیم و تربیت توحیدی
@maktab_eslami
هدیۀ روز مادر
انتخاب کردهاید که برای روز مادر، چه هدیهای به مادر و همسرتان بدهید؟
بجنبید که خیلی وقت نیست.
از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان، تصمیمی گرفتیم گفتیم با اعضای مکتب اسلامی هم مطرح کنیم.
این روزها که زنان و مادران ایرانی ذوق تبریک و هدیههای همسر و فرزندانشان را دارند، مادران و زنانی هستند که یا داغ پسر دیدهاند یا همسر و پدر و کسی نیست به آنها تبریک بگوید.
منظورم دختران و همسران و مادران شهدای سوریه و لبنان است.
میخواهیم از طرف مادران و زنان مکتب اسلامی به مادران و همسران و دختران شهدای لبنان و سوریه که در شرایط سخت معیشتی هم هستند هدیه بدهیم.
این روزها به یاد حضرت زهرا سلاماللهعلیها که لباس عروسیاش را به فقیر بخشید به این آیۀ شریفه عمل کنیم «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون؛ شما هیچگاه به خیر و نیکی نمیرسید جز اینکه از دوستداشتنیهایتان انفاق کنید.»
🔻 شما هم میتوانید در ثواب این کار شریک باشید:
@msadegh_kooshki
🔻پرداخت کمک های نقدی
6037997521655820
محمدصادق کوشکی
🔻 مکتب اسلامی | الگویی عملیاتی برای تحقق تعلیم و تربیت توحیدی
@maktab_eslami
17.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بازدید علمداران مکتب اسلامی از کارگاه ساخت محصولات چوبی
🔹 در این کارگاه، ظروف چوبی در اندازه های مختلف و شکل های متنوع ساخته می شوند.
🔹 این محصولات تهیه شده از چوب درخت گردو است و بسیار با کیفیت تولید می شوند.
✅ ضمناً در این کارگاه برای روغن کاری ظروف از روغن های شیمیایی استفاده نشده و با ترکیبات #کاملا_گیاهی عمل روغن کاری انجام می گیرد.
👈 نهضت مردمی مکتب اسلامی با هدف رونق تولید و حمایت از تولید کننده، ظرفیت مردمی خود را در جهت ارتقاء این کارگاه و عرضه محصولات آن به خدمت گرفته است.
❗️ این محصولات را می توانید از فروشگاه حجره سنا به صورت مجازی تهیه کنید.
🔗 خرید از سایت
🔗 خرید از کانال ایتا
🚚 ارسال به سراسر کشور
🔻 مکتب اسلامی | الگویی عملیاتی برای تحقق تعلیم و تربیت توحیدی
@maktab_eslami
هدایت شده از مکتب اسلامی
♨️ چطور با مکتب اسلامی آشنا شویم؟
🔹 چطور خواندن و نوشتن را به روش جملهمحور نه حرفمحور آموزش بدهم؟
🔹 آموزش از چه سنی شروع میشود؟
🔹 با درسهای مدرسه چه کار کنم؟
🔹 هجرت از مدرسه چرا؟
🔹 و کلی سوال دیگر
از این پس میتوانید سوالات خود در زمینهٔ «آشنایی با مکتب اسلامی» را در سامانهٔ اختصاصی «سلام» مطرح کرده و در اولین فرصت توسط علمداران یا خانوادههای با تجربهٔ مکتب پاسخ خود را دریافت کنید.
https://salam.rahetamaddon.ir
🔻 نهضت مردمی مکتب اسلامی
@maktab_eslami
مکتب اسلامی
📝 قسَم به قلم ❓ چطور قلم خوبی داشته باشیم؟ قلمی که خداوند به عظمت آن قسم خورده است. در کانال "نهضت
❓من بهترین اثر دنیا را خلق میکنم؟!
وقتی مطلبی را مینویسی یکی از بزرگترین چیزهایی که میتواند تو را از نوشتن باز دارد، و مثل ترمز عمل کند همین است که فکر کنی آیا کسی تا به حال مثل این یادداشت را نوشته است؟ پس ناامید میشوی و دست از نوشتن میکشی و با خودت میگویی خب معلوم است که بین این همه آدم و نویسنده و هنرمند، بهتر از نوشتۀ من را هم نوشتهاند.
میدانی اگر یک نوزاد میتوانست فکر کند و مثل همین قضیه فکر میکرد چه میشد؟ آنوقت هیچ وقت حرف نمیزد.
چون با خودش میگفت: چه فایده که من خودم را این قدر اذیت کنم و آخرش هم با زحمت به سیب زمینی بگویم دیب دمینی! وقتی این همه سخنور و خواننده و مجری تلویزیونی وجود دارد که اینقدر شیوا و سلیس و روان صحبت میکنند و سخنرانی میکنند، کی میآید و به حرف من گوش میکند؟
خب حالا به نظرت چه قدر این تصور و فکر یک نوزاد مسخره و اشتباه است؟ خیلی؟! نه، خیلی خیلی اشتباه است. یادت نرود که من و تو و هر کس دیگری که قصد نویسنده شدن دارد، به همان کودک میمانیم. باید آنقدر اشتباه حرف بزنیم و اشتباه بنویسیم تا بتوانیم یک نویسندۀ قابل قبول شویم؛ لطفاً در معنای کلمۀ "اشتباه" ذهنتان خیلی جای بدی نرود، منظورم همین اشتباهات رایج در نوشتن است.
چه قدر مسخره است که پدر و مادر از کودک 3 سالهشان بخواهند که مثلاً گلستان سعدی را روان و بدون تپق زدن بخواند؟!
فراموش نکن که ترسی وجود ندارد. میدانی چرا؟ چون مجبور نیستی که نوشتهات را نشان دیگران بدهی و بخوانند. اصلاً میتوانی بنویسی و آن را پاره کنی. یادت نرود که مهم نوشتن است، بذر را تا در زمین میکاری نباید انتظار میوه داشته باشی و تو هم وقتی میخواهی نویسنده باشی نباید انتظار داشته باشی همان اوّل بشوی رضا امیرخانی یا چخوف.
نویسندهای میگفت: کمال گراییِ(منفی) در نوشتن شما را زمین میزند. کسی را میشناختم که 10 درصد از وقتش را صرف نوشتن، و باقی را نگران خوب و بد بودن اثرش میکرد، او هیچ وقت به جایی نرسید و همیشه این ترس در وجودش بود.
رضا بابایی هم در کتاب "خارج از نوبت میگوید: «نویسنده کسی است که نوشتن برای او آسان است؛ اگر چه محصول کارش متوسط باشد.» پس نویسنده، کسی است که از نوشتن نمیهراسد؛ بلکه آن را دوست دارد و از آن لذت میبرد. کسی که نوشتن برای او، بهآسانی و شیرینی گشتوگذار در طبیعت باشد، نویسنده است؛ حتی اگر آنچه مینویسد، چشمها را خیره نکند. این گمان که نویسنده، باید با هر نوشتۀ خود، خوانندهاش را شگفتزده کند و به تحسین و اعجاب وا دارد، دور از آبادی است. اگر کسی، به همان راحتی که میگوید، بنویسد، نویسنده است؛ اگر چه دیگران، به سختی و با رنج فراوان، بهتر از او بنویسند.»
***
رسیدن به کمال و نتیجۀ عالی همیشه باید پیش روی ما باشد ولی لزوما همیشه پیش پای ما نیست.
در کانال "نهضت مردمی مکتب اسلامی" دنبال کنید:
#قسم_به_قلم
نهضت مردمی مکتب اسلامی
@maktab_eslami